اگه بخوایم یکی از معروفترین قصههای عاشقانه و البته پرماجرای تاریخ رو بگیم، بدون شک داستان «یوسف و زلیخا» از اونهاست. زلیخا، همون همسر پوتیفار یا به قول قرآن، «عزیز مصر» بود؛ زنی زیبا، ثروتمند و بانفوذ که در قصر زندگی میکرد، اما یه نگاهش به یوسف افتاد و دیگه دل از دست داد.
اینتین – طبق روایتهای دینی، یوسف که به خاطر زیبایی و پاکیاش زبانزد بود، توی خونهی پوتیفار زندگی میکرد. زلیخا بهش علاقهمند شد و سعی کرد باهاش رابطهای عاشقانه داشته باشه، ولی یوسف مقاومت کرد و خودش رو از اون موقعیت بیرون کشید. بعد هم زلیخا برای انتقام، تهمتی به یوسف زد و باعث شد او به زندان بیفته.
در قرآن اومده که یوسف در اون لحظه، «برهان پروردگارش» رو دید و از گناه دوری کرد. بعدها، وقتی ماجرا برملا شد و زنان مصر فهمیدن یوسف چقدر زیباست، زلیخا یه مهمونی ترتیب داد و اونها رو دعوت کرد. وقتی یوسف وارد شد، اونقدر شگفتزده شدن که دست خودشون رو بریدن!
در ادامهی ماجرا، یوسف به زندان افتاد، اما بعد از سالها بیگناهیاش ثابت شد. روایتهای اسلامی میگن زلیخا بعد از مرگ شوهرش، توبه کرد و یکتاپرست شد. بعضی روایتها هم میگن سرانجام خدا دوباره جوانی و زیبایی رو بهش برگردوند و او با یوسف ازدواج کرد.
جالبه بدونی که این داستان فقط در اسلام و قرآن نیست. در کتاب مقدس یهودیها هم از همسر پوتیفار گفته شده، ولی اسمش اونجا نیومده. بعدها در منابع اسلامی و یهودی قرون وسطی به نام «زلیخا» شناخته شد.
حتی در مصر باستان هم قصهای خیلی شبیه به این وجود داره به اسم «داستان دو برادر»، که در اون هم زنِ برادرِ بزرگتر، عاشق برادرشوهرش میشه و چون جواب رد میشنوه، بهش تهمت میزنه.
ماجرای زلیخا الهامبخش خیلی از شاعران و هنرمندان بوده؛ از جامی با منظومه معروف یوسف و زلیخا گرفته تا نقاشان و فیلمسازان ایرانی مثل سریال «یوسف پیامبر» که خیلیها باهاش خاطره دارن.
در نهایت، زلیخا در نگاه ادبی و عرفانی، نماد انسانیِ عشقیه که از خواستههای نفسانی شروع میشه اما به عشق الهی میرسه. یعنی از دلِ لغزش و وسوسه، راه توبه و ایمان رو پیدا میکنه — و شاید به همین دلیله که هنوز بعد از قرنها، قصهاش زنده و شنیدنیه.