مجموعه کامل املا کلمات سخت فارسی با معنی برای مقاطع مختلف تحصیلی بهویژه دانشآموزان پایه سوم تا ششم ابتدایی را در ادامه میخوانید.
اینتین – زبان شیرین فارسی گنجینهای از لغات و اصطلاحات جذاب در خود دارد که با خواندن بهترین متون بهجامانده از ادوار پیشین به آن دسترسی خواهیم داشت. همچنین مطالعه آثار کلاسیک ادبیات فارسی در کتابهای درسی از برترین نویسندگان چیرهدست، چشم ما را با کلمات سخت فارسی قدیم آشنا میکند.
البته گفتنی است که بعضی از این واژگان فارسی سره هستند و برخی دیگر نیز از سایر زبانها مانند عربی و فرانسه به فارسی راه یافتهاند. به هر حال، در میان آنها بعضی از لغات وجود دارند که نوشتن آنها کمی دشوار است؛ این واژگان که گاهی در گفتوگوی روزمره هم مورد اسفاده قرار میگیرند، به شکلی خاص نوشته میشوند و دانستن املا صحیح آنها ضروری است. بنابراین، در ادامه این بخش از ستاره با ما همراه باشید تا با طرز درست نوشتن کلمات سخت طولانی فارسی و غیرفارسی بهخوبی آشنا شوید.
املا درست لغات سخت فارسی
در جدول زیر املا درست کلمات سخت فارسی ششم ابتدایی و دیگر پایهها را دیده و معنی هریک را نیز یاد میگیرید. گفتنی است سطح تعدادی از این واژگان نیز بالاتر بوده و به عنوان کلمات سخت فارسی دبیرستان نیز در درس ادبیات مطرح هستند.
| کلمه با املا درست ✅ | معنی | شکل غلط کلمه ❌ |
| مصدّع اوقات | دردسردهنده | مسدع اوقات |
| غلغله | آشوب، ازدحام شدید | غلقله |
| برهه زمانی | مقطع زمانی | برحه زمانی |
| بحبوحه | میان، وسط | بهبوهه |
| ضیق وقت | تنگی وقت | ذیق وقت / ضیغ وقت |
| قسطنطنیه | پایتخت روم شرقی | قسطنتنیه |
| ذوزنقه | یکی از اَشکالِ هندسی | زوذنقه |
| قورباغه | نام جانوری دوزیست | غورباقه |
| حاضر | موجود / آماده | حاظر |
| ظاهر | پیدا، آشکار | ضاهر |
| توجیه | نیک بیان کردن مطلبی | توجیح |
| ترجیح | برتری داشتن | ترجیه |
| ارجحیت | برتر | ارجهیت |
| انحطاط | پست شدن | انحطات |
| حضانت | پرستاری | حظانت |
| مقهور | شکستخورده | مقحور |
| ضبط صوت | دستگاهی الکترونیکی | ظبط صوت |
| انضباط | نظم و ترتیب | انظباط |
| زغال اخته | درختچهای با برگهای کوچک و میوهای سرخ رنگ و گوشتدار | ذغال اخته |
| موذی | حیلهگر، اذیتکننده | موزی |
| اذیتکننده | آزاررساننده | ازیتکننده |
| اصطکاک | سایش | اصتکاک |
| عرضه داشتن | لیاقت و استحقاق | عرظه داشتن |
| شلم شوربا | آشفته | شلم شربا |
| تپانچه | نوعی اسلحه گرم | طپانچه |
| تهدید | ترسانیدن | تحدید |
| شانتاژگری | هوچیگری، تهدید به افشاگری | شانطاژگری |
| اگزیستانسیالیسم | هستیگرایی | اگزستانسیالیسم |
| چلغوز | فضله مرغ خانگی، کبوتر و امثال آنها | چلقوز |
| وضوح | آشکاری | وظوح |
| واگذار کردن | ترک کردن، تسلیم کردن، تفویض کردن | واگزار کردن |
| نماز گزاری | بهجا آوردن نماز | نماز گذاری |
| قانون گذاری | تعیین قانون | قانون گزاری |
| وضع قوانین | قانونگذاری | وظع قوانین |
| ناهار خوردن | خوردن وعده ظهر | نهار خوردن |
| حصول اطمینان | به دست آوردن یقین | حسول اطمینان |
| فقدان | گم کردن | فغدان |
| فاقد | کسی که چیزی یا کسی را نداشته باشد | فاغد |
| ولیکن | اما | ولاکن |
| زعیم | رهبر، بزرگ قوم | ظعیم |
| رئیس | آنکه در راس اداره، سازمان، مجلس و مانند آن قرار دارد | رعیس |
| ضربت | ضربه، زدن، زخم | ظربت |
| ستبر | بزرگ، سفت، محکم، فربه | صتبر |
| ضخیم | تناور | زخیم |
| ذوق و قریحه | طبع | ذوق و قریهه |
| ثناگو | ستایشگر | سناگو |
| مذکور | ذکرشده، یادشده | مزکور |
| فوقالذکر | یادشده در بالا | فوقالزکر |
| قابل توجه | چشمگیر، ارزشمند، درخور نگرش | قابل توجح |
| مُحرَز | روشن، آشکار | محرض |
| ثعلب | گیاهی از رده تکلپهایها که گونههایش تیره ثعلب را به وجود میآورد. | سعلب |
| مُتبحر | ماهر | متبهر |
| مُتحجر | سنگشده، سختگشته | متهجر |
| ظن | شک کردن، گمان | ضن و گمان |
| مغلطه | سخنی که کسی را به غلط و اشتباه بیندازد. | مقلطه |
| فلاسک | بطری، قمقمه | فلاکس |
| قالتاق | زین اسب / آدم هفتخط و شارلاتان | غالتاق |
| پرستیژ | وجهه، آبرو و اعتبار | پرسطیژ / پرستیج |
| اصطبل | طویله، آخور | اسطبل |
| عُزلَت | گوشهنشینی | عذلت |
| غَرَض از مزاحمت | هدف از دیدار و زحمت دادن | قرض از مزاحمت |
| نعلبکی | ظرفی کوچک و پهن و کمی گود که زیر فنجان یا استکان میگذارند | نلبکی |
| عَلاف | بیکار، عاطل و باطل | الاف |
| مذاق | طعم، مزه / اندام چشایی | مزاق |
| مستاصل | درمانده | مصتاسل |
| ضمناً | علاوهبر آن | ظمنا |
| در ضمن | ضمنا | در ظمن |
| التفات | بازنگریستن، توجه | التفاط |
| غلات | جمع غله، دستهای از گیاهان تیره گندمیان که دانههای برخی از آنها را آرد کنند. | قلات |
| زجر کشیدن | سختی کشیدن | ضجر کشیدن |
| خاستگاه | منشا، منبع | خواستگاه |
| هژبر | شیردل، شجاع | حژبر |
| حاذق | ماهر، استاد، دانا | حازق |
| ماهر | حاذق | ماحر |
| عُنفُوان | اول هر چیز | انفوان |
| مرهون | گرو گذاشتهشده | مرحون |
| مبرهن | با دلیل و برهان، آشکار | مبرحن |
| مُصِر بودن | اصرار و پافشاری کردن | مسر بودن |
| زالزالک | درخت کوچکی است از تیره گل سرخیان، دارای شاخههای خاردار و گلهای سفید و میوههای زرد و نارنجی شبیه ازگیل اما کوچک | ذالذالک |
| فسق و فجور | کردار و رفتار زشت، تبهکاری | فصق و فجور |
| مُتقَن | استوار گردیده، محکم شده | مطقن / متغن |
| تَشَتُّت | پراکنده ساختن | تشتط |
| مُسهِل | هرچه که باعث شکمروی شود | مسحل |
| مزمن | کهنه، دیرینه | مضمن |
| فراغ بال | راحتی خیال | فراق بال |
| فارغالتحصیل | کسی که دوره درسی معینی را به پایان رسانده باشد | فارقالتحصیل |
| فیالبداهه | در دم، فوری | فیالبداحه |
| خشنود | شاد و مسرور و راضی | خوشنود |
| قَیِّم | سرپرست | غیم |
| لایروبی | کندن مواد از محیط آبی | لاروبی |
| عِجالتاً | انجام کاری با عجله و ناکامل | اجالتا |
| یالغوز | بیقید و بند | یالقوز |
| به وضوح | با شفافیت | به وظوح |
| صنوبر | نوعی درخت | سنوبر |
| استثنائاً | جدا، سوا کردن | اثتسنائا |
| سوال | پرسش | سوئال |
| سوغات | هدیه، رهآورد | سوقات |
| لئیم | فرومایه، پست | لعیم |
| سپاسگزار | قدردان | سپاسگذار |
| پاییز | فصل سوم سال | پائیز |
| تئاتر | نوعی هنر نمایشی روی صحنه | تاتر |
| هضم کردن غذا | گذرانیدن و گواردن غذا | هزم کردن غذا |
| مضمون | مفهوم، مفاد، تاویل | مظمون |
| لیفتراک | نوعی جرثقیل برای بلند کردن و جابه جایی بارهای سنگین | لیفت تراک |
کلمات سخت فارسی برای تلفظ
علاوهبر املا سخت برخی از واژگان، کلمات سخت تلفظی فارسی و غیر فارسی نیز وجود دارند که بسیاری از دانشآموزان، بهخصوص زمانی که برای اولین بار این لغات را در متون درسی خود میبینند، درباره تلفظ صحیح آنها دچار تردید میشوند.
در ادامه برای راحتی کار این دسته از محصلین پرتلاش در مقاطع ابتدایی، شکل درست تلفظ کلمات سخت فارسی و غیرفارسی را با گذاشتن فتحه، کسره و ضمه آوردهایم.
مُصَدِّعِ اوقات به معنی زحمت دادن و ایجاد دردسر
رَتق و فَتقِ اُمور به معنی نظم بخشیدن و اداره و مدیریت امور
کِتمان به معنی پنهان کردن
همکُفو به معنی تناسب داشتن
مُنعَکِس به معنی بازتابیده
مُقَدَّر به معنی تقدیرشده
اِضمِحلال به معنی انهدام و خرابی
بُغرَنج به معنی دشوار
مَهلَکه به معنی جای هلاک شدن
مُمانِعَت به معنی جلوگیری
رَجَزخوانی به معنی فخرفروشی و تعریف از شجاعت و شرافت خود
مَصون به معنی محفوظ
در شُرُف چیزی بودن به معنی اتفاقی که برای وقوع آماده است
اِستِحقاق به معنی شایسته و برازنده چیزی و مقامی بودن
حُزن به معنی اندوه
سَلبِ اعتِماد به معنی بیاعتمادی
منبع | ستاره




