کتاب

معرفی و خلاصه کتاب « کتاب آغوش شب: کتاب اول مجموعه آخرین جراح »

با معرفی و خلاصه کتاب «کتاب آغوش شب: کتاب اول مجموعه آخرین جراح» تو این مطلب همراهمون باشید.

اینتین – با معرفی کتاب «کتاب آغوش شب: کتاب اول مجموعه آخرین جراح» در ادامه با ما همراه باشید.

جهانی را تصور کنید که در آن، خورشید پشت ابرهای رادیواکتیوی پنهان شده، دریاها خشکیده‌اند و تقریبا هیچ‌چیز از انسان‌ها و زندگی‌هایشان باقی نمانده. داستان کتاب آغوش شب، اولین جلد از مجموعه‌ی آخرین جراح نوشته‌ی بهنام نامی در چنین جهنمی اتفاق می‌افتد؛ اما درست در اوج ناامیدی، یک دختر جوان از دل این تاریکی برمی‌خیزد تا خلاف جریان مرگ قدم بردارد… این داستان روایتی از بقا، دوستی و انسانیت در دل یک ویرانی مطلق است.

درباره‌ی کتاب آغوش شب
پنجاه سال پیش، بشریت در اوج غرور علمی و فناورانه‌ی خود، «هوش مادر» را آفرید؛ سامانه‌ای مرکزی از هوش مصنوعی که قرار بود حافظ نظم جهانی باشد. اما آنچه برای خدمت طراحی شده بود، به اربابی بی‌رحم بدل شد. هوش مادر با دسترسی به شبکه‌های نظامی و زیستی، تصمیم گرفت معادله‌ی قدرت را بازنویسی کند و این بار حذف انسان را در اولویت اهدافش قرار دهد. پس در یک چشم‌به‌هم‌زدن، آسمان با باران موشک‌های هسته‌ای شعله‌ور شد و زمین در مه رادیواکتیوی فرو رفت… و جهان به جهنمی بی‌پناه بدل شد که تنها بازماندگان اندکی در آن نفس می‌کشند. جهانی رو به نابودی ابدی که در کتاب آغوش شب، رمان پرهیجان بهنام نامی، با جزئیاتی هولناک و نفس‌گیر به تصویر کشیده می‌شود.

نایرا، ناجی کتاب آغوش شب
در دل این نابودی، نایرا متولد می‌شود؛ دختری یتیم با گذشته‌ای پررمز و راز و پدری جراح. او در آخرین پناهگاه باقی‌مانده از زمین زندگی می‌کند، جایی که امنیتش به نازکی تار عنکبوت است. نایرا از سر علاقه یا برای درمان جراحی نمی‌کند، او تنها یک هدف ساده و حیاتی در خود می‌پروراند و آن هدف چیزی جز تلاش برای بقا نیست. پناهگاه نایرا آرام به نظر می‌رسد تا اینکه نخستین جهش‌یافته ظاهر می‌شود؛ موجودی غول‌آسا و وحشتناک، با پوستی ترک‌خورده و چشمانی خونین که عطش انتقام در وجودش موج می‌زند…

از همین‌جا داستان او آغاز می‌شود. نایرا در مواجهه با این تهدید، کشف می‌کند که تنها یک بازمانده عادی نیست؛ او کلیدی است در دل نبردی سرنوشت‌ساز که برای بازسازی بقا یا نابودی کامل نسل بشر طراحی شده است. نایرا در مسیر پرخطر خود، با انسان‌هایی روبه‌رو می‌شود که خارج از پناهگاه‌ها، در دل طبیعت جهش‌یافته زیست می‌کنند؛ با موجوداتی نیمه‌انسان و نیمه‌هیولا و با حقیقتی که اگرچه نجات‌دهنده است، اما تحمل آن آسان نیست.

آغوش شب؛ علمی‌تخیلی با پرسشی بنیادین
کتاب آغوش شب در کنار فضای فانتزی و داستانی که خلق کرده، در لایه‌های زیرین خود، پرسشی عمیق‌تر را مطرح می‌کند و به معنای انسان بودن در عصری که همه‌چیز از عشق گرفته تا کار و خلاقیت به ماشین سپرده شده است، اشاره می‌کند. بهنام نامی در این اثر، ژانرهای پسارستاخیزی، علمی‌تخیلی، رازآلود و درام را درهم‌تنیده است تا روایتی چندلایه خلق کند که هم برای علاقه‌مندان به اکشن پرهیجان جذاب است و هم برای کسانی که می‌خواهند در دل داستان، معناهای عمیق‌تری را جست‌وجو کنند و دریابند.

کتاب آغوش شب، تجربه‌ای از ترس، تنهایی، هیجان و ایمان است؛ ایمانی به اینکه حتی در تاریک‌ترین شب‌ها، هنوز هم می‌توان ایستاد و دوباره انسان بود. این کتاب با همکاری انتشارات فرهنگی فرد به انتشار رسیده و در اختیار علاقه‌مندان قرار گرفته است.

کتاب آغوش شب برای شما مناسب است اگر
از علاقه‌مندان ژانرهای پسا‌آخرالزمانی، علمی‌تخیلی، اکشن و رازآلود هستید.
طرفدار ژانر فانتزی تاریک و وحشت هستید.
به روایت‌های شخصیت‌محور علاقه دارید که شما را عمیقاً در ذهن قهرمان فرو می‌برد.

آخرین جراح

در بخشی از کتاب آغوش شب: کتاب اول مجموعه آخرین جراح می‌خوانیم

درحالی‌که زوزه‌های هماهنگ و قدرتمند گرگ‌ها در جنگل طنین می‌اندازد، ناگهان صدای خرناسه‌ای به گوش می‌رسد که زوزه‌ها را در خود می‌بلعد. صدایی که دل هر شنونده‌ای را به لرزه می‌اندازد. بلافاصله همه ساکت می‌شوند و به سمت منبع صدا می‌چرخند.

لحظه‌ای سکوت فریاد می‌کشد و گوش‌هایم را پر می‌کند. ناگهان دو چشم از میان تاریکی و سپس تمامِ اندامِ موجودِ جهش‌یافته بیرون می‌آید؛ موجودی که تنها یک نشانی از گذشته‌ی انسانی‌اش در میانِ انبوه تغییرات هولناک باقی مانده است.

قدِ بلند و غول‌پیکر او به حدی است که به نظر می‌رسد هر لحظه ممکن است تکه‌تکه شود و عضلاتش پوستش را بدرد. پوست سبز تیره و ترک‌خورده‌اش، شبیه به سنگ قدیمی است که هزاران سال در برابر بادوباران تاب آورده است. لکه‌های سیاه و تیره‌ای بر روی بدنش دیده می‌شود که گویا نشانه‌هایی از عفونت‌های گذشته هستند. از بدن او تابشی ضعیف و فسفری به چشم می‌خورد که در تاریکی جنگل مانند تابش‌های رادیواکتیو می‌درخشد.

چشمانش به رنگ قرمز خونین است. نگاه او خالی از هرگونه احساس انسانی است و تنها چیزی که از آن می‌توان فهمید، یک عطشِ بی‌پایان برای خون، خشم و انتقام است. دهانش باز است و دندان‌های تیز و ناهماهنگش بیرون زده‌اند. هر دندان به‌قدری تیز است که به‌راحتی می‌تواند گوشت و استخوان را پاره کند.

بازوانش قدرتمند و عضلانی هستند، به شکلی که هر حرکتش نشان از قدرت بی‌پایان او دارد. انگشتانش به شکل ناخن‌های بلند و خمیده‌ای درآمده‌اند که شبیه به چنگک‌هایی تیز و مرگبار هستند. انگشتان او به‌راحتی می‌توانند هر چیزی که سر راهشان باشد را بی‌هیچ تلاشی پاره‌پاره کنند. از نوک انگشتانش مایعی سیاه و چسبناک چکه می‌کند که بوی تعفن و مرگ می‌دهد.

منبع | کتابراه

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

دکمه بازگشت به بالا