کتاب

معنی و تفسیر شعر«در دامن این مخوف جنگل و این قله که سر» از مجموعه اشعار نیما یوشیج

با معنی و تفسیر شعر«در دامن این مخوف جنگل و این قله که سر» از مجموعه اشعار نیما یوشیج تو این مطلب همراه ما باشید.

اینتین – نیما به کارگیری نمادها و تمثیل‌ها در اشعارش را به خوبی انجام می‌دهد. این نمادها به عمق معنایی اشعار او افزوده و خوانندگان را به تفکر و تأمل وا می‌دارد.

شعر شماره ۳۶

در دامن این مخوف جنگل

و این قله که سر به چرخ سوده است

اینجاست که مادر من زار

گهواره ی من نهاده بوده است

اینجاست ظهور طالع نحس

کامد طفلی زبون به دنیا

بیهوده بپرورید مادر

عشق آمد و در وی آشیان ساخت

بیچاره شد او ز پای تا سر

دل داد ندا بدو که : برخیز

اینجاست که من به ره فتادم

بودم با بره ها همآغوش

ابر و گل و کوه پیش چشمم

آوازه ی زنگ گله در گوش

با ناله ی آبها هماهنگ

اینجا همه جاست خانه ی

من

جای دل پر فسانه ی من

این شوم و زبون دلم که گم کرد

از شومیش آشیانه ی من

اینجاست نشان بچگی ها

هیچم نرود ز یاد کانجا

پیره زنگی رفیق خانه

می گفت برای من همه شب

نقلی به پسند بچگانه

تا دیده ی من به خواب می رفت

خیزید می از

میانه ی خواب

هر روز سپیده دم بدانگاه

که گله ی گوسفند ما بود

جنبیده ز جا فتاده بر راه

بزغاله ز پیش و بره از پی

من سر ز دواج کرده بیرون

دو دیده برابر روی صحرا

که توده شد چو پیکر کوه

حلقه زده همچو موج دریا

از پیش رمه بلند می شد

دو گوش به بانگ نای چوپان

و آن زنگ بز بزرگ گله

آواز پرندگان کوچک

و آن خوب خروسک محله

کز لانه برون همه پریدند

وز معرکه ی چنین هیاهو

من خرم و خوش ز جای جسته

فارغ زدی و ز رنج فردا

از کشمکش زمانه رسته

لب پر ز تبسم رضایت

دل پر ز خیال وقت

بازی

ناگاه شنیدمی صدایی

این نعره ی بچه های ده بود

های های رفیق جان کجایی

ما منتظریم از پس در

من هیچ نخورده ، کف زننده

بر سر نه کله نه کفش بر پای

یکتای به پر سفید جامه

زنگوله به دست جسته از جای

از خانه به کوه می دویدیم

مادر

می گفت : بچه آرام

می کرد پدر به من تبسم

من زلف فشانده شعر خوانان

در دامن ابر می شدم گم

دنیا چو ستاره می درخشید

اینجاست که عشق آمد و ساخت

از حلقه ی بچه ها مرا دور

خنده بگریخت از لب من

دل ماند ز انبساط مهجور

دیده به فراق ،

قطره ها ریخت

ای عشق ،‌امید ، آرزوها

خسته نشوید در دل من

تا چند به آشیانه ماندن

دیدید چه ها ز حاصل من

که ترک مرا دگر نگویید ؟

ای دور نشاط بچگی ها

برقی که به سرعتی سرآ’ی

ای طالع نحس من مگر تو

مرگی که به ناگهان درآیی

ایام گذشته ام کجایی ؟

باز آی که از نخست گردید

تقدیر تو بر سرم نوشته

بوسم رخ روز و گیسوی شب

کز جنس تواند ای گذشته

هر لحظه ز زلف تو است تاری

از عمر هر آنچه بود با من

نزد تو به رایگان سپردم

ای نادره یادگار عشقا

مردم ز بر تو دل

نبردم

تا باغم خود ترا سرشتم

باز آی چنان مرا بیفشار

تا خواب ز دیده ام ربایی

امید دهی به روزگاری

کز تو نبود مرا جدایی

بازآ که غم است طالب غم

تفسیر این شعر

این شعر به بیان احساسات عمیق شاعر نسبت به دوران کودکی و عشق می‌پردازد و در عین حال، حسرت و دلتنگی را نیز در خود دارد. در ادامه، این شعر را به زبان ساده توضیح می‌دهم:

۱. محیط جنگل و قله: شاعر از دامن جنگل و قله کوه صحبت می‌کند، جایی که مادرش گهواره او را گذاشته بوده. این مکان برای او یادآور دوران کودکی و محبت مادر است.

۲. ظهور طالع نحس: شاعر به تولد خود اشاره می‌کند و می‌گوید که مادرش بیهوده او را پرورش داده، زیرا عشق وارد زندگی‌اش شده و او را دچار مشکلات کرده است.

۳. عشق و دل‌باختگی: شاعر بیان می‌کند که عشق به زندگی‌اش آمده و او را از دنیای کودکی دور کرده است. او حالا درگیر احساسات پیچیده‌ای شده که باعث ناراحتی‌اش شده.

۴. یادآوری دوران کودکی: شاعر به یادآوری لحظات شیرین کودکی‌اش می‌پردازد، زمانی که با بره‌ها بازی می‌کرد و طبیعت را می‌دید. این لحظات برای او بسیار ارزشمند و خاطره‌انگیز است.

۵. دوستی و سرگرمی: او از دوستی‌هایش با بچه‌های دیگر و سرگرمی‌هایشان در آن زمان یاد می‌کند. این دوران برای او پر از شادی و بی‌خیالی بوده است.

۶. صدای بچه‌ها: شاعر صدای بچه‌های ده را می‌شنود که او را صدا می‌زنند، و این صداها برایش یادآور دوستی و بازی‌های کودکانه است.

۷. احساس غم: در ادامه، شاعر به غم و اندوهی که عشق برایش به ارمغان آورده اشاره می‌کند. عشق باعث دوری او از شادی‌های گذشته شده است.

۸. درخواست بازگشت: شاعر از عشق و خاطراتش درخواست می‌کند که به زندگی‌اش برگردند و او را از غم دور کنند. او دلتنگ روزهای خوش گذشته است و آرزو دارد که دوباره آن روزها را تجربه کند.

۹. تقدیر و سرنوشت: شاعر به تقدیرش اشاره می‌کند و می‌گوید که سرنوشتش نوشته شده است. او از عشقش می‌خواهد که دوباره به او برگردد تا بتواند دوباره خوشبختی را تجربه کند.

این شعر نمایانگر احساسات عمیق شاعر نسبت به دوران کودکی، عشق و حسرتی است که از دست دادن آن دوران برایش به ارمغان آورده. او با یادآوری لحظات شیرین گذشته، به دنبال بازگشت آن شادی‌ها و عشق‌هاست تا بتواند دوباره زندگی‌اش را پر از امید و خوشبختی کند.

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

دکمه بازگشت به بالا