با معنی و تفسیر شعر «تا هستم ای رفیق ندانی که کیستم …» از غزلیات شهریار تو این مطلب همراه ما باشید.
اینتین – غزلیات شهریار تحت تأثیر فرهنگ غنی ایرانی و تاریخ این سرزمین قرار دارند. او به مضامین ملی و مذهبی نیز پرداخته و این موضوعات را در شعرهایش گنجانده است.
غزل شماره ۷۶
تا هستم ای رفیق ندانی که کیستم
روزی سراغ وقت من آئی که نیستم
در آستان مرگ که زندان زندگیست
تهمت به خویشتن نتوان زد که زیستم
پیداست از گلاب سرشکم که من چو گل
یک روز خنده کردم و عمری گریستم
طی شد دو بیست سالم و انگار کن دویست
چون بخت و کام نیست چه سود از دویستم
خود مدعی که نمرهٔ انصاف اوست صفر
در امتحان صبر دهد نمره بیستم
گر آسمان وظیفهٔ شاعر نمیدهد
گو نام هم به خفیه بلیسد ز لیستم
سرباز مفت این همه درجا نمیزند
سرهنگ گو ببخش به فرمانِ ایستم
گوهرشناس نیست در این شهر شهریار
من در صف خزف چه بگویم که چیستم
تفسیر این شعر
این شعر از شاعر معروف ایرانی، شهریار، است و در آن به موضوعاتی چون زندگی، مرگ، احساسات و ناتوانی در درک ارزش واقعی انسانها پرداخته شده است. بیایید بیت به بیت شعر را به زبان ساده توضیح دهیم:
۱. تا هستم ای رفیق ندانی که کیستم / روزی سراغ وقت من آئی که نیستم
– شاعر به دوستش میگوید که تا زمانی که زنده است، او را نمیشناسد. وقتی که دیگر نیست، شاید کسی به یادش بیفتد.
۲. در آستان مرگ که زندان زندگیست / تهمت به خویشتن نتوان زد که زیستم
– در آستانه مرگ، زندگی به نوعی زندان به نظر میرسد. شاعر میگوید نمیتواند به خودش بگوید که زندگیاش بیمعنا بوده است.
۳. پیداست از گلاب سرشکم که من چو گل / یک روز خنده کردم و عمری گریستم
– شاعر با اشاره به اشکهایش میگوید که مانند گل، روزی شاد بوده اما بیشتر عمرش را در غم گذرانده است.
۴. طی شد دو بیست سالم و انگار کن دویست / چون بخت و کام نیست چه سود از دویستم
– شاعر میگوید که دو دهه از عمرش گذشته اما احساس میکند که انگار دویست سال عمر کرده است. اگر خوشبختی و رضایت نباشد، عمر چه فایدهای دارد؟
۵. خود مدعی که نمرهٔ انصاف اوست صفر / در امتحان صبر دهد نمره بیستم
– شاعر به خود انتقاد میکند و میگوید که در قضاوت خود نمرهاش صفر است، اما در امتحان صبر، نمره خوبی کسب کرده است.
۶. گر آسمان وظیفهٔ شاعر نمیدهد / گو نام هم به خفیه بلیسد ز لیستم
– اگر آسمان به شاعر وظیفهای نمیدهد، پس حتی نامش نیز در فهرست شاعران بزرگ قرار نخواهد گرفت.
۷. سرباز مفت این همه درجا نمیزند / سرهنگ گو ببخش به فرمانِ ایستم
– شاعر میگوید که مثل یک سرباز بیهدف در حال هدر دادن وقتش است و از کسی میخواهد که به او عذر بخشد.
۸. گوهرشناس نیست در این شهر شهریار / من در صف خزف چه بگویم که چیستم
– شاعر اشاره میکند که در این شهر کسی نیست که ارزش او را بشناسد و او در میان افراد بیارزش (خزف) چه بگوید دربارهی خود.
در کل، شعر بیانگر احساسات عمیق و تفکر شاعر دربارهی زندگی، مرگ و ناتوانی انسانها در شناخت ارزش یکدیگر است.
منبع: روزانه



