فیلم و سریال

نقد فیلم Jurassic World Rebirth | همان همیشگی!

هر فرنچایزی طرفداران محبوب خود را دارد. کسانی که اگر هزاران نسخه هم از یک مجموعه ساخته شود، همچنان با جان و دل آن را تماشا می‌کنند. کسانی مثل طرفداران دنیای جنگ ستارگان و یا همین دنیای ژوراسیک. اما برای کسانی که طرفدار دو آتیشه این فرنچایزها نیستند، قسمت‌های جدید دور باطل است. حرکت در مسیری دایره‌وار که ما را به همان نقطه‌های قبلی می‌برد. Jurassic World Rebirth جدیدترین فیلم از مجموعه ژوارسیک است. اما همان همیشگی است. همان چیزی که قبلا بارها دیده‌ایم و احتمالا قرار است بازهم ببینیم.

اینتین – فیلم جهان ژوراسیک: تولد دوباره (Jurassic World: Rebirth)، هفتمین قسمت از مجموعه فیلم‌های «پارک ژوراسیک»، به کارگردانی گرت ادواردز و نویسندگی دیوید کوپ ساخته شده و در جولای ۲۰۲۵ اکران شد. داستان حول زورا بنت (با بازی اسکارلت جوهانسون)، متخصص عملیات مخفی، می‌چرخد که از سوی یک شرکت داروسازی (با حضور مارتین کربس، با بازی روپرت فرند) ماموریت می‌یابد تیمی را برای استخراج DNA از سه موجود عظیم ماقبل تاریخ هدایت کند. هدف، ساخت دارویی انقلابی برای درمان بیماری‌های قلبی است. تیم او شامل دانکن کین‌کید (ماهرشالا علی)، رهبر گروه، هنری لوئیس (جاناتان بیلی)، دانشمند متخصص، و دیگرانی مثل مانوئل گارسیا-رولفو و اد اسکرین است.

تیم به جزیره سن هوبر، جزیره‌ای دورافتاده در نزدیکی گویان فرانسه، می‌رود که قبلاً مرکز آزمایش‌های شرکت این‌جن برای خلق دایناسورهای هیبریدی و جهش‌یافته بوده است. در طول ماموریت، مسیر آن‌ها با خانواده‌ای به نام روبین دلگادو که کشتی‌شان غرق شده تلاقی می‌کند و همه مجبور می‌شوند با خطرات جزیره رو به ‌رو شوند. آن‌ها متوجه می‌شوند جزیره میزبان آزمایشگاه متروکه‌ای است که آزمایش‌های مخفیانه‌ای در آن انجام شده، از جمله خلق موجودی خطرناک به نام دیستورتوس رکس، یک تیرانوسور جهش‌یافته با شش اندام که در سال ۲۰۱۰ پس از حادثه‌ای فاجعه‌بار (در اجرا اصلا این حادثه ساخته نمی‌شود) فرار کرده و آزمایشگاه را متروکه کرده است.

اتفاقات با رویارویی‌های هیجان‌انگیز با دایناسورها اوج می‌گیرد، از جمله صحنه‌ای الهام‌گرفته از رمان اصلی مایکل کرایتون که در آن تیم در حال فرار با قایق روی رودخانه از دست یک تیرانوسور جان سالم به در می‌برد. داستان بر تنش و مبارزه برای بقا تمرکز دارد و اکتشافات تکان‌دهنده‌ای درباره آزمایش‌های ژنتیکی مخفی این‌جن را آشکار می‌کند. نکته جالب توجه هم در این است که فیلم هیچ صحنه‌ای پس از تیتراژ ندارد و به نظر می‌رسد به ‌عنوان اثری مستقل طراحی شده، بدون زمینه‌سازی مستقیم برای دنباله. فیلم با فروش جهانی حدود ۷۶۶ میلیون دلار موفقیت تجاری کسب کرد، اما این نقطه دقیقا جایی که نقد اصلی وارد می‌شود. ژوراسیک سینماست یا صنعت؟ درست است که روزهای نخستینِ این فرنچایز و تلاش‌های اسپیلبرگ بزرگ تحولی در سینما آغاز کرد اما این چند نسخه اخیر تنها آمده تا درآمد تضمین شده را در جیب بگذارد. ما عملا با سینما روبرو نیستیم. نه فیلمنامه‌ای وجود دارد و نه کاراکتری. هیچ یک از کاراکترها هویت ندارند. نه به صورت گروهی و نه به صورت فردی. اسکارلت جوهانسون که صرفا جانشینِ برایس دالاس هاوارد است. اصلا هم شبیه مامورهای ویژه و تکاور نیست. شخصیتِ دانشمند هم تیپ است. اصلا هویتی در کار نیست. تیپِ دانشمند با لباس‌های تیپیکالِ دانشمندی. حتی گروه عملیاتی هم تیپِ است. گروه عملیاتی که به دلیل فیلمنامه بسیار کلیشه‌ای و دم دستی بازیگران قابلی همچون ماهرشالا علی را هم به عنصری بی کشش تبدیل کرده است. مرگِ اعضای این تیم عملیاتی هم هیچ حسی از مخاطب نمی‌گیرد. بازیگران هم موفق نمی‌شود از عهده این بُعد احساسی اثر برآیند. همه‌چیز فدای یک کانسپت شده است: انسان در مقابل دایناسور. انسان در مقابل طبیعت وحشی. انسانی که درنهایت ضعیف است.

نقدهای زیادی وارد است. Jurassic World Rebirth هیچ نقطه مثبت سینمایی-دراماتیک ندارد. اما از بابت اکشن و صحنه‌های هیجان‌انگیز اثر قابل دفاعی است. فیلمی ممکن است قلب نداشته باشد، اما نبض داشته باشد. Jurassic World: Rebirth از آن دست آثاری‌ست که قلبی برای تپیدن درون روایت ندارد، اما چنان نبضی در صحنه‌های اکشن و دقایق نفس‌گیرش می‌تپد که تماشاگر را از جای برمی‌کَند. اگر به‌ دنبال شخصیتی هستید که عمق داشته باشد یا روایتی که با ظرافت گره‌گشایی کند و با زیر متن‌های پنهان بازی کند، این فیلم چیزی برای شما ندارد. شخصیت‌ها، بیشتر از آنکه انسان باشند، قاب‌هایی متحرک‌اند برای انتقال از یک صحنه‌ی هیجان‌انگیز به صحنه‌ی بعد. گفتگوها کم‌رمق‌اند، منطق روایی لنگ می‌زند و انگیزه‌ها گاه در حد تیترهای سطحی باقی می‌مانند. اما درست زمانی که در دل این بی‌روحی داستانی، آماده‌ای از فیلم جدا شوی، دوربین وارد می‌شود، صدا انفجار می‌زند و دایناسورهایی با عظمت باستانی از اعماق جنگل یا دل آتش بیرون می‌جهند. اینجاست که Rebirth، به‌درستی نام خود را زنده می‌کند: رستاخیزی نه در معنا، که در حرکت. سکانس‌های نبرد میان انسان و دایناسور، طراحی صحنه‌هایی که نفس را در سینه حبس می‌کنند و جلوه‌های ویژه‌ای که در بالاترین سطح استانداردهای روز جهان هستند، فیلم را از سقوط نجات می‌دهند. نبرد در تاریکی جنگل بارانی، فرار در یک شهر متروکه و سکانس نهایی روی پل معلق با دو دایناسور غول‌آسا، چنان با مهارت اجرا شده‌اند که نمی‌توان چشم از پرده برداشت. در این لحظات، Rebirth دیگر نیازی به فیلمنامه ندارد. خودش را با غرش دایناسورها، آوار شدن سازه‌ها، تعقیب‌وگریزهای سرسام‌آور و ضربان تند موسیقی‌اش تعریف می‌کند و راستش را بخواهید، گاهی همین برای مخاطب عام کافی‌ست. نه برای جاودانه شدن، اما برای اینکه دست‌کم در دو ساعت، قلب مخاطب با هیجان بتپد. Jurassic World: Rebirth شاید فیلمی نباشد که از نظر درام به یاد بماند، اما در طراحی یک ترن هوایی پر از آتش، هیولا، و فریاد، خوب است. هیجانی ناب در دنیایی از کلیشه.

گاهی سینما تلاش می‌کند گذشته‌ای باشکوه را احیا کند، اما در میانه راه، تنها به پژواک مبهمی از آنچه روزگاری جادویی بود بدل می‌شود. Jurassic World: Rebirth نمونه‌ای گویا از چنین تلاشی‌ست: بازگشتی پرهیاهو اما تهی، پرزرق و برق اما بی‌جان. فیلم، با ادعای رستاخیز در جهانی که سال‌ها پیش با نعره‌ی دایناسورها و فریادهای انسانی درگیر در طبیعت وحشی، قلب مخاطبان را به تپش می‌انداخت، وارد میدان می‌شود. اما این بار، این بازگشت بیشتر به تقلیدی بی‌روح شبیه است تا تولدی دوباره. شخصیت‌ها، همچون عروسک‌های بی‌جان در میانه‌ی میدان نبردی دیجیتال، تنها در خدمت جلوه‌های ویژه‌اند. نه انگیزه‌ای روشن دارند، نه تحول درونی و نه حتی رمقی برای همذات‌پنداری. فیلمنامه، همچون خطی لرزان در شن‌های متحرک، مدام فرومی‌ریزد و باز از نو تلاش می‌کند چیزی از خود بسازد، بی‌آنکه موفق شود طرحی ماندگار و معناگر ایجاد کند. اما درست در لحظه‌ای که مخاطب می‌خواهد تسلیم دل‌زدگی شود، ناگهان اکشن وارد میدان می‌شود. اینجاست که فیلم، اگرچه از نظر درام و ساختار، فقیر است، اما در صحنه‌های اکشن و درگیری‌های نفس‌گیر میان انسان و طبیعتِ باز زاده ‌شده، به اوج هیجان می‌رسد. تدوین سریع، جلوه‌های بصری چشم‌نواز و صدابرداری حرفه‌ای، به این نبردهای باستانی-مدرن جان می‌دهد. تماشاگر برای لحظاتی فراموش می‌کند که در دل روایتی نیمه‌جان نشسته است.

منبع | گیمفا

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

دکمه بازگشت به بالا