آموزشی

آیا روح انسان وزن دارد؟

برخی معتقدند که در لحظه مرگ، چیزی فراتر از مواد فیزیکی، یعنی روح، از بدن خارج می‌شود. این باور موجب شده تا برخی دانشمندان تلاش کنند وجود و حتی وزن روح را به‌صورت علمی بررسی کنند.

اینتین – در حالی که مرگ از نگاه سینما اغلب با آرامش یا رمزآلودگی همراه است، واقعیت زیستی آن شامل تغییرات ناخوشایند و پیچیده‌ای است. از جمله این تغییرات می‌توان به شل شدن عضلات، افزایش دمای بدن و آغاز فرآیند تجزیه اشاره کرد. با این حال، برخی معتقدند که در لحظه مرگ، چیزی فراتر از مواد فیزیکی، یعنی روح، از بدن خارج می‌شود. این باور موجب شده تا برخی دانشمندان تلاش کنند وجود و حتی وزن روح را به‌صورت علمی بررسی کنند.

در سال ۱۹۰۷ میلادی (۱۲۸۶ شمسی)، پزشک آمریکایی به‌نام دانکن مک‌دوگال (Duncan MacDougall) از شهر هاورهیل در ایالت ماساچوست، مقاله‌ای جنجالی در نشریه American Medicine منتشر کرد. او مدعی شد توانسته وزن روح انسان را اندازه‌گیری کند و آن را معادل ۲۱ گرم دانست. این ادعا در زمان خود با واکنش‌های گسترده‌ای مواجه شد و بحث‌های زیادی را در میان محافل علمی و مذهبی برانگیخت.

در این آزمایش، مک‌دوگال شش بیمار در حال مرگ را انتخاب کرد؛ چهار نفر مبتلا به سل، شخصی مبتلا به دیابت و فردی که علت بیماریش مشخص نبود. در لحظات پایانی عمر، تخت‌های بیماران روی ترازوی صنعتی با دقت ۵.۶ گرم قرار داده شد. این ترازوها به‌گونه‌ای طراحی شده بودند که بتوانند تغییرات جزئی وزن را در لحظه مرگ ثبت کنند. پس از محاسبه کاهش وزن ناشی از دفع ادرار و مدفوع، مک‌دوگال اعلام کرد که یکی از بیماران در لحظه مرگ، ۲۱.۳ گرم وزن از دست داده است.

با این حال، او نتایج آزمایش پنج بیمار دیگر را کنار گذاشت. در یک مورد، بیمار پس از مرگ وزن کم کرد اما بلافاصله آن را بازیابی نمود. همچنین دو بیمار دیگر نیز پس از مرگ کاهش وزن داشتند اما چند دقیقه بعد وزن‌شان دوباره افزایش یافت. در یک نمونه، ترازو به‌درستی تنظیم نشده بود و در مورد دیگر، بیمار پیش از اتمام کالیبراسیون دستگاه جان سپرد. این ناهماهنگی‌ها موجب شد که اعتبار علمی نتایج مک‌دوگال زیر سؤال برود.

مک‌دوگال سپس آزمایش خود را روی ۱۵ سگ تکرار کرد که احتمالاً آن‌ها را مسموم کرده بود تا بررسی کند آیا در لحظه مرگ تغییری در وزن آن‌ها رخ می‌دهد یا خیر. او هیچ تغییری مشاهده نکرد و درستی فرضیه‌اش را اینگونه استدلال کرد که انسان‌‌ها دارای روح هستند اما سگ‌ها خیر. این نتیجه‌گیری، با وجود فقدان شواهد کافی، به‌عنوان تأییدی بر باورهای مذهبی در نظر گرفته شد و موجب شد برخی افراد به آن استناد کنند.

این پژوهش توجه زیادی را به خود جلب کرد و حتی الهام‌بخش ساخت فیلم «۲۱ گرم» در سال ۲۰۰۳ شد، اما با این حال، از دیدگاه علمی، اعتبار چندانی ندارد. دونالد اِورهارت (Donald Everhart)، مدیر تحقیقات مؤسسه Whittier College و متخصص جامعه‌شناسی و فلسفه علم، در سال ۲۰۲۲ به نشریه Popular Mechanics گفت: «اندازه نمونه‌های مک‌دوگال بسیار کوچک بود و این موضوع از منظر امروز قابل قبول نیست.» او تأکید کرد که برای اثبات چنین ادعای بزرگی، نیاز به داده‌های گسترده‌تر و قابل‌تکرار وجود دارد.

او افزود: «در آن زمان، رابطه آمار و احتمال با آزمایش‌های علمی متفاوت بود. هرچند مفاهیم آماری مانند توزیع نرمال و نمونه‌گیری در حال شکل‌گیری بودند، اما استنتاج منطقی همراه با اندازه‌گیری‌های دقیق، رایج‌تر از استنتاج آماری بود.» این تفاوت در رویکرد علمی موجب شد که بسیاری از پژوهش‌های آن دوره، از جمله آزمایش مک‌دوگال، با معیارهای امروزی ناسازگار تلقی شوند.

اورهارت همچنین اشاره کرد که مک‌دوگال می‌توانست از روش‌های علمی‌تر بهره ببرد. برای مثال، امیل دورکیم (Émile Durkheim)، جامعه‌شناس فرانسوی، در سال ۱۸۹۷ از آمار رسمی مرگ‌ومیر در پژوهش کلاسیک خود درباره خودکشی استفاده کرده بود. او گفت: «اگر مک‌دوگال بیش از یک مورد مشابه پیدا می‌کرد، اعتبار معرفتی پژوهش‌اش افزایش می‌یافت.» این نکته نشان می‌دهد که استفاده از داده‌های گسترده و قابل‌تحلیل، می‌تواند به تقویت اعتبار علمی هر پژوهشی کمک کند.

از سوی دیگر، ابزار مورد استفاده در این آزمایش (تختی متصل به ترازو) از نظر اورهارت برای اندازه‌گیری چیزی مانند روح مناسب نبوده است. او معتقد بود که چنین ابزاری نمی‌تواند تغییرات بسیار ظریف و احتمالی را با دقت کافی ثبت کند. نکته مهم‌تر آن است که هیچ‌کس تاکنون این آزمایش را تکرار نکرده تا صحت آن را بررسی کند؛ فرآیندی که در روش علمی بسیار حیاتی است. بدون تکرارپذیری، هیچ فرضیه‌ای نمی‌تواند به‌طور قطعی پذیرفته شود.

مک‌دوگال در مقاله‌اش اذعان کرده بود که «تعداد زیادی آزمایش باید انجام شود تا بتوان موضوع را بدون هیچ‌گونه خطا اثبات کرد.» با این حال، به‌نظر می‌رسید که او شواهد کافی برای ارائه فرضیه‌اش را در اختیار دارد. این اعتماد به نتایج اولیه، بدون بررسی‌های بیشتر، از دیدگاه علمی قابل نقد است.

اورهارت در پایان این پرسش را مطرح کرد که چرا مک‌دوگال تا این حد مُصِر بود که روح را به‌عنوان یک موجودیت فیزیکی و نه متافیزیکی تعریف کند. او گفت: «چه چیزی در آن زمان میان علم و دین در جریان بود که فردی را به انجام چنین آزمایشی ترغیب می‌کرد؟»

اگر مک‌دوگال آثار آگوست کنت (Auguste Comte)، فیلسوف فرانسوی را مطالعه کرده باشد، شاید بتوان پاسخی یافت. کنت بنیان‌گذار مفهوم «پوزیتیویسم» بود و باور داشت که همه پدیده‌ها باید از طریق علوم تجربی و نه الهیات متافیزیکی توضیح داده شوند.

اورهارت در این‌باره گفت: «اگر روح که موضوع هزاران سال بحث الهیاتی است، با روش‌های فیزیکی قابل مطالعه باشد، این موفقیتی بزرگ برای پوزیتیویسم خواهد بود. شاید مک‌دوگال به‌دنبال همین بود، یعنی مشاهده‌ای منظم، علمی و دقیق از پدیده‌ای پیچیده و غیرقابل توصیف.»

منبع | دیجینوی

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

دکمه بازگشت به بالا