آموزشی

انشا درباره شب یلدا | ۵ انشا در مورد شب یلدا

۵ انشا در مورد شب یلدا رو تو این مطلب می تونین بخونین.

اینتین – شب یلدا نزدیکه و احتمالا تو مدرسه ازتون خواستن تا درباره شب یلدا انشا بنویسین. تو این مطلب ۵ انشا در مورد شب یلدا براتون گذاشتیم تا بخونینشون و ازشون ایده بگیرین و انشا خودتون رو بنویسین.

انشا اول درباره شب یلدا

من قبل‌ترها که کوچک بودم فکر می‌کردم شب یلدا چند ساعتی از بقیه شب‌ها بلندتر و طولانی تر است، البته برای من همینطور بود چون تنها شبی بود که می‌توانستم تا ساعت ۱۲ شب بیدار باشم و با بقیه بچه‌های فامیل بازی کنم و یا در جمع بزرگ‌ترها بمانم، اما حالا می‌دانم که شب یلدا فقط یک دقیقه بیشتر از بقیه شب‌ها طول می‌کشد، و ما به خاطر همان یک دقیقه جشن می‌گیریم.

۸، ۹ ساله بودم، شب یلدا پنجشنبه بود و منو پسرخاله‌هایم خوشحال بودیم از اینکه کسی نمی‌گوید فردا باید بروی مدرسه و باید زودتر بخوابی و یا درس و مشقمان را بیاورند وسط مهمانی تا بنویسیم. از بعد ازظهر که با مادرم رفتیم به خانه مادربزرگ تا کمک مادربزرگ کند، با بچه‌ها دور هم جمع شده بودیم و مدام پچ پچ می‌کردیم تا برنامه ریزی کنیم و بتوانیم همگی شب آنجا بخوابیم.

البته که پروژه دشواری بود. هی مدام یک نفر از بزرگترها می‌آمد تا یک جورایی متوجه شود ما چه می‌گوییم ولی ما فقط ریز ریز می‌خندیدیم، آن‌ها هم لجشان در‌می‌آمد و می‌رفتند. در بین پیشنهادها بالاخره عملی ترین را انتخاب کردیم و بعد شروع کردیم به پیاده سازی. ساعت از حدود ۱۰ که گذشت وقت اجرای نقشه شد. همگی شروع کردیم به خمیازه کشیدن. مادرم هی سقلمه می‌زد که وا چته، خوابت میاد؟

تا نوبت دور آخر خوراکی ها که همان خوردن هندوانه بود رسید، من یک بالشت برداشتم و رفتم توی اتاق و خوابیدم، بقیه بچه‌ها هم به ترتیب و بدون جلب توجه فقط به مادر خود می‌گفتند خسته‌اند و می‌آمدند توی اتاق تا بخوابند. بزرگترها که مشغول بحث سرخ و سفیدی هندوانه بودند و اصلا متوجه غیبت همگانی ما نشدند.

ساعت حدود ۱۲ بود که دیگر وقت رفتن بود، تا می‌خواستند که جمع کنند و بروند با صحنه خنده داری رو به رو شدند. اتاقی پر از بچه که خواب بودند و به هیچ عنوان بیدار نمی‌شدند. هرچقدر سروصدا می‌کردند ما تکان نمی‌خوردیم و خودمان را سفت گرفته بودیم.

با وساطت مادربزرگ از خیر بردن ما گذشتند و ما توانستیم آن شب تا صبح بیدار بمانیم و بخندیم و باهم خوش بگذرانیم.

شب یلدا بهانه ای است تا پیش هم باشیم و بخندیم، مهم نیست چقدر طولانی تر است، مهم این است که از فرصت دورهم بودن استفاده کنیم و لذت ببریم.

انشا دوم درباره شب یلدا

شب یلدا یکی از شب‌های بیادماندنی در تاریخ کهن ایران زمین است. شبی که ایرانیان قدیم به اهمیت آن پی برده بوده و آن را جشن می‌گرفتند. شب یلدا در واقع طولانی‌ترین شب سال از نظر نجومی و علمی است و یادآور دقیقه‌ای بیشتر در کنار هم.

زمانی که عزیزی را از دست می‌دهیم یا در فاصله‌ای بسیار دور از آن قرار می‌گیریم تازه مفهوم کنار هم بودن را درک می‌کنیم. یلدا بهانه‌ای است برای این کنار هم بودن‌ها و لحظاتی که هیچگاه بازنخواهند گشت. بسیاری از کسانی که دوستشان داشتیم دیگر در کنار ما لبخند نخواهند زد. پس تا زمانی که نفسمان به نفس‌های یکدیگر می‌خورد، قدر همدیگر را بدانیم. همین دوستی‌ها و مهربانی‌هاست که تا ابد ماندگار می‌ماند. گذشتگان ما به خوبی از گذر عمر آگاه بودند و برای همین دور هم بودن‌ها، روزها و شب‌ها را جشن می‌گرفتند.

ای دوست بیا تا غم فردا مخوریم و از این یک دم عمر در این شب یلدا نهایت بهره را ببریم. چرا که تک تک ثانیه‌های آن باز نخواهد گشت. به امید آنکه هیچگاه شیرینی این روزهای خوش با هم بودن بر کام ما تلخ نگردد.

انشا سوم درباره شب یلدا

فصل پاییز با تمام زیبایی هایش کم کم بار سفر خود را می بندد و زمستان سپیدرنگ از راه می‌رسد، در این میان شبی است بلند به بلندای یک فرهنگ، آیینی رنگارنگ به سان پاییز و درون‌مایه‌ای سپید به رنگ زمستان.

آری یلدا می رسد با تمام زیباییهایش تا به پیشواز زمستان برود، یلدایی که ته تغاریِ پاییز است و نو رسیده ی خوش یُمن و دلبرانه ی زمستان، یلدا می رسد تا با نفس های زمستانی و سردش، آدم ها را برای گرم شدن، به هم نزدیک کند، که کینه ها را بشوید و دل ها را صاف تر از همیشه کند.

یلدا فرصتی است که در دلِ سردترین شب ها و بی فروغ ترین روزها یکدیگر را دوست بداریم، فرصتی برای شستنِ غبارِ رخوت و تنهایی از آینه ی دل است، فرصتی است که باید غنیمت شماریم و بانیِ تجدید دیدارها شویم و یک دقیقه بیشتر کنار هم باشیم.

یلدا یعنی؛ قدرِ با هم بودن ها را بدانیم، که بیشتر کنارِ هم باشیم، که حواسمان به ناب ترین های زندگی‌مان باشد!

آرزو دارم در این شب بلند زمستانی محفل زندگیتان گرم باشد و هیچ خانه ای خالی از عشق و شادی نباشد.

انشا چهارم درباره شب یلدا

کم کم باید برای شب یلدا آماده شویم، امسال مهمانی شب یلدا در خانه ما برگزار می شود و تمام فامیل به خانه ما خواهند آمد.

مادرم در تدارک آماده سازی خانه برای شب یلداست و من و برادرم هم نتوانستیم به بهانه درس و مشق و…از زیر کارهای خانه قسر در رویم، گویی مادرم کمر همت بربسته تا امسال بهترین سفره شب یلدا را برای فامیل بچیند تا به قول خودش همه از کدبانوگریش تعریف کنند و به خصوص عمه هایم انگشت به دهان بمانند.

به نظر من مادرم زن قدرتمندیست، او توانسته است که آجیل ها و شکلات های عیدمان را از دسترس من و برادرم که تمام خانه را برای یافتنشان زیر و رو کرده ایم، در امان نگه دارد و اکنون برای شب یلدا از پستو درآورده و بر روی میز قرار دهد.

با همه سختی و مرارت ها، مهمانان از راه می رسند و همه‌ی خاله‌ها و دایی‌ها و عموها و عمه‌های من هم می‌ریزند در خانه ما. بعد که مهمان‌ها جمع می‌شوند، بحث و گفتگوها شروع شده و خانم ها مشغول صحبت از آرایش و رنگ مو و آقایان بازار گفتگوهای سیاسی شان گرم می شود، به طوری که صدا به صدا نمی رسد، ما بچه ها هم مشغول بازی و خوردن خوراکی های خوشمزه می شویم.

به نظر من بدترین قسمت شب یلدا رفتن مهمان ها است، بعد از رفتن مهمانان ما می مانیم و دل درد از خوردن بیش از حد خوراکی ها و دستورهای مامان برای جمع کردن خانه و خانه ای که تمام خوراکی هایش تمام شده و بسان شهری جنگ زده است!

انشا پنجم درباره شب یلدا

شب یلدا هر سال، شب آخر ماه آذر، روز آخر فصل پاییز و ابتدای زمستان است. شب یلدا برای ما ایرانیان اهمیت ویژه ای دارد و از روزهای قدیم تا اکنون این شب را جشن می‌گیریم و دور هم جمع می‌شویم.

همیشه برای شب یلدا مادرم ژله انار درست می‌کند، همه می‌گویند او ژله‌هایش خیلی خوشمزه هستند و اصلا شب یلداست و ژله‌های او. من شب یلدا را دوست دارم چون با بچه‌های دایی و خاله توی پارکینگ خانه مادربزرگ جمع می‌شویم انواع بازی هارا امتحان می‌کنیم، کسی هم گیر نمی‌دهد که سروصدا نکنید چون ماد‌ربزرگ گفته همین یک شب در سال است و اشکالی ندارد.

مادربزرگ کرسی می‌گذارد وسط سالن خانه و یک سینی بزرگ میگذارند رویش، توی سنی لبو و انار و همه میوه‌های زمستانی را با انواع تنقلات و آجیل می‌گذارند.

برای اینکه ما بچه‌ها دعوایمان نشود، خاله کاسه بر‌میدارد و به اندازه یکسان برای‌مان از هرکدام می‌کشد میگوید این سهم‌مان تا آخر شب است. می‌توانیم یک‌جا بخوریم یا کم کم که تا آخر شب داشته باشیم.

موقع شام که می‌شود من همیشه سیرم، آنقدر آجیل و تنقلات خورده ام که جایی برای آش و غذا ندارم و حتی یک بارم شام نخورده‌ام. شب یلدا یکی از بهترین شب‌هایی است که من در زندگی دوست دارم و حسابی بهم خوش می‌گذرد.

شب یلدا پر از خوراکی‌های رنگارنگ است و باید حواسمان باشد دل درد نگیریم، چون نمی‌توانیم از بقیه شب لذت ببریم و شاد باشیم.

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

دکمه بازگشت به بالا