کتاب ارتباط بدون خشونت زبان زندگی با عنوان اصلی Nonviolent Communication: A Language of Life نوشتهی مارشال بی. روزنبرگ و ترجمهی کامران رحیمیان، راهنمای جامعی است که اصول روابط سالم و عاری از خشونت را آموزش میدهد.
اینتین – روزنبرگ در این کتاب، روشی عملی به نام ارتباط بدون خشونت (NVC یا Nonviolent Communication) معرفی میکند که هدف آن ایجاد ارتباطی مبتنی بر همدلی، صداقت و احترام متقابل است. او معتقد است که بسیاری از تعارضها ریشه در زبان و نحوه بیان ما دارد – زبانی که اغلب پر از قضاوت، سرزنش و ارزیابی است و خشونت پنهان ایجاد میکند.
روش NVC بر چهار مؤلفه اصلی استوار است:
۱. مشاهده بدون ارزیابی: توصیف خنثی آنچه میبینیم یا میشنویم، بدون اضافه کردن قضاوت (مثلاً به جای «تو همیشه تنبلی»، بگوییم «دیشب ظرفها شسته نشدند»).
۲. شناسایی و بیان احساسات: بیان صادقانه احساسات خود (مانند خشم، ناراحتی، شادی) بدون سرزنش دیگران.
۳. شناسایی نیازها: درک اینکه احساسات ما از برآورده شدن یا نشدن کدام نیازها ناشی میشود (نیاز به احترام، امنیت، درک شدن و…).
۴. درخواست مشخص و مثبت: بیان درخواستهای واضح و قابل اجرا، بدون اجبار (مثلاً «آیا مایلی امروز ظرفها را بشویی؟» به جای دستور دادن).
این چهار گام هم برای بیان صادقانه (وقتی خودمان حرف میزنیم) و هم برای گوش دادن همدلانه (وقتی دیگران حرف میزنند) کاربرد دارد. روزنبرگ با مثالهای واقعی از زندگی روزمره، روابط خانوادگی، محل کار و حتی مذاکرات بینالمللی نشان میدهد که این روش چگونه تعارضها را به فرصتهای ارتباط عمیق تبدیل میکند.
چرا این کتاب مهم است؟
– در دنیایی پر از سوءتفاهم و خشونت کلامی، این کتاب زبانی «زندگیبخش» پیشنهاد میکند که محبت طبیعی انسان را شکوفا میکند.
– کاربردهای گستردهای دارد: از روابط عاطفی و خانوادگی تا مدیریت تعارض در سازمانها و حتی صلحسازی اجتماعی.
– بسیاری از خوانندگان گزارش دادهاند که این کتاب روابطشان را دگرگون کرده و به آنها کمک کرده تا از چرخه سرزنش و دفاع خارج شوند.
این کتاب نه تنها تئوری، بلکه راهنمای عملی با تمرینها و گفتگوی واقعی است. اگر به دنبال بهبود ارتباطاتتان هستید، خواندن آن را قویاً توصیه میکنم!
جملاتی از این کتاب
نادیده گرفتن خود برای اینکه دیگران احساس ناامنی نکنند، خدمت محسوب نمیشود.
هیچ تغییری در جهان واقع نمیشود مگر این که «ما تغییری شویم که آرزو داریم در دنیا ببینیم».
«مردم نه بر اثر وقایعی که برایشان اتفاق میافتد بلکه با نوع نگاهشان به آن وقایع مضطرب میشوند.» اپیکتتوس
«هر قدر سخت کار کنی هیچ کلمهٔ زیبایی از کسی نمیشنوی. یک اشتباه بکن همیشه یک نفر هست که سرزنشهای او بر سرت نازل شود.»
قضاوت دیگران، بیان وارونهٔ نیازهای برآورده نشدهٔ خود ما است.
من به این سادگیها نمیترسم. نه به خاطر آنکه شجاع هستم بلکه به این دلیل که میدانم با انسان طرفم. پس باید با تمام قدرت تلاش کنم تا هر آنچه را که هرکس انجام میدهد، بفهمم. همانطور که امروز صبح رفتار خشن و فریاد افسر جوان گشتاپو مرا خشمگین نکرد. حتی برعکس محبت حقیقی را حس کردم و میخواستم بپرسم: «آیا دوران کودکی تلخی داشتهای؟ آیا همسرت ترکت کرده است؟» بله، او آسیب دیده و طرد شده بود. من میبایست او را دوست داشته باشم تا بتوانم در اولین فرصت درمان او را شروع کنم. زیرا میدانم مردان جوان و درماندهای چون او به سرعت خصوصیات انسانی خود را از دست میدهند و بسیار خطرناک میشوند.
کسی را که بعضی از ما تنبل مینامیم برخی خسته و یا آسانگیر مینامند، کسی را که بعضی از ما خنگ مینامیم برخی با دانش متفاوت مینامند، پس من به این نتیجه رسیدهام که، ما را از ابهام نجات میدهد اگر بین آنچه میتوانیم ببینیم و آنچه نظر ما است تفاوت قائل شویم.
چهار مرحلهٔ ان. وی. سی. ۱- مشاهدهها ۲- احساسها ۳- نیازها ۴- تقاضاها
اگر بچهها دندانهایشان را از ترس شرم و استهزا مسواک میزنند ممکن است سلامت دهان آنها افزایش یابد، اما حرمتنفسشان خدشهدار میشود.
جهالت شامل این امور است: الف) فقدان آگاهی از پیامدهای اعمالمان؛ ب) ناتوانی در مشاهدهٔ امکان تحقق نیازهایمان، بدون آسیب رساندن به دیگران؛ ج) اعتقاد به اینکه ما «حق» داریم دیگران را تنبیه کنیم چون آنان «سزاوار» آن هستند؛ د) تفکر توهمزا، مثلاً شنیدن «صدایی» که ما را به کشتن کسی هدایت میکند.
درخواست آمرانه یکی دیگر از شکلهای زبان است که محبت را مسدود میکند. شنونده در صورت تبعیت نکردن از درخواست آمرانه بهشکل آشکار یا پنهان، با شرم یا تنبیه تهدید میشود.
وقتی درخواستی آمرانه شنیده شود، نتیجه یکی از این دو گزینه است: تسلیم شدن یا شورش کردن.
متأسفانه بیشتر ما هرگز نیاموختهایم که به نیازهایمان فکر کنیم. اما اغلب یاد گرفتهایم هرگاه نیازهایمان برآورده نشد فکر کنیم دیگران چه اشکالی دارند.
فیلسوف هندی کریشنامورتی میگوید مشاهدهٔ بدون ارزیابی بالاترین تجلی هوش انسانی است.
برای بیشتر ما بسیار مشکل است که مشاهدهای بدون قضاوت، بدون نقد و بدون شیوههای دیگری از تحلیل دیگران و رفتارشان داشته باشیم.
. چرا که زنان تربیت شدهاند تا مراقبت از دیگران را مهمترین وظیفهٔ خود بدانند و اغلب آموختهاند نیازهای خود را نادیده بگیرند.
آیا به یاد دارید بهعنوان شاگرد از معلم خود سؤالی کرده باشید و معلمتان پس از پاسخگویی پرسیده باشد: «آیا جواب سؤالت را فهمیدی؟» با شنیدن این جمله چه احساسی داشتید؟ در این الگو معلم میتواند بپرسد: «توانستم پاسخ سؤالت را بدهم؟» تمایز این دو جمله در پذیرش مسئولیت، عدم قضاوت و احترام به کرامت انسانی توسط گوینده است که از اصول این الگوی ارتباطی است.
ان. وی. سی. ما را به سمت بازسازی چگونگی بیان خود و گوش دادن به دیگران هدایت میکند تا بهجای واکنشهای غیر ارادی و از سر عادت، کلمهها و جملاتمان را آگاهانه بر اساس مسئولیت و شناخت نسبت به آنچه درک میکنیم، احساس میکنیم و نیاز داریم برگزینیم
بهجای اینکه توجه خود را بر نیازهای تحققنیافته متمرکز کنیم بر طبقهبندی، تحلیل، و میزان غلط بودن آنها متمرکز میشویم.
سرشت ما از نثار و دریافت محبت لذت میبرد. با وجود این در طی زندگی شکلهای گوناگونی از ارتباط بیگانهساز از زندگی را آموختهایم، این آموختهها سبب میشوند به گونهای حرف بزنیم و رفتار کنیم که به خود و دیگران آسیب برسانیم. یک مدل از ارتباط بیگانهساز از زندگی قضاوت اخلاقی است که اشاره به اشتباه و بدی در وجود افرادی دارد که متناسب با ارزشهای ما عمل نمیکنند. مدل دیگر، مقایسه است که میتواند راه محبت به دیگران و حتی خودمان را مسدود کند. دیگر آنکه ارتباط بیگانهساز از زندگی آگاهی ما را از اینکه مسئول احساسها، تفکرات و اعمالمان هستیم از بین میبرد. درخواست آمرانه یکی دیگر از ویژگیهای ارتباط بیگانهساز از زندگی است که محبت را مسدود میکند.
من عباراتی از ژرژ برنانوس، روزنامهنگار و رماننویس فرانسوی، را برای او نقل کردم: خیلی وقتها فکر میکنم اگر روزی قدرت رو به افزایش تکنیکهای مخرب سبب نابودی نوع انسان شود دلیل و علت آن نه شقاوت و بیرحمی است، نه خشم و تنفر و نه حتی انتقام و تلافیای که نتیجهٔ چنین احساسهایی است. …. بلکه حرفشنوی، مسئولیتگریزی انسانهای مدرن، و اطاعت چاپلوسانهٔ ما از هر فرمان، دلیل این نابودی است. وحشتهایی که تا کنون شاهد آن بودهایم و پس از این شاهد خواهیم بود نشانهٔ زیاد شدن انسانهای آشوبگر، سرکش و نافرمان، در دنیا نیست بلکه بالعکس تعداد افراد مطیع و فرمانبردار رو به افزایش است.»
قضاوت مکنید، تا بر شما قضاوت نشود. زیرا به طریقی که قضاوت کنید بر شما نیز قضاوت خواهد شد… انجیل متی؛ باب هفتم، آیهٔ اول و دوم
ما میگوییم، «تو مرا عصبانی کردی»، «تو با انجام آن کار مرا رنجاندی» یا «ناراحتم چون تو آنکار را کردی»، و از کلمهها بهصورتهای گوناگون برای گمراهساختن خود، در پذیرفتن اینکه احساسهایمان نتیجهٔ اعمال دیگران است، استفاده میکنیم. اولین قدم در فرایند ابراز کامل خشم، تشخیص این است که آنچه دیگران میکنند هرگز علت چگونگی احساس ما نیست.
وقتی تمرکزمان را بر احساسها و نیازهای طرف مقابل معطوف میکنیم، حس مشترک انسانیت را با هم تجربه میکنیم. چرا که وقتی میگوید ترسیده و میخواهد از خودش محافظت کند، ترسی است که من هم تجربه کردهام و میدانم یعنی چه؛ و محافظتی است که من هم نیاز دارم.
کاربرد ان. وی. سی. در جهان و زندگی ما وقتی از ان. وی. سی. در رفتار متقابلمان ــ با خود، با فرد دیگر یا در یک گروه ــ استفاده میکنیم، به محبتی که در اعماق قلبمان هست دست مییابیم. به همین دلیل، ان. وی. سی. در تمام سطوح ارتباطی و موقعیتهای متفاوت مفید و مؤثر است: روابط خصوصی خانوادهها مدارس مؤسسات و ادارات درمان و مشاوره مذاکرات سیاسی و تجاری و در هر بحث و مناقشهای بعضیها از ان. وی. سی. برای عمیقتر کردن روابط صمیمی خود استفاده میکنند
بهجای اینکه توجه خود را بر نیازهای تحققنیافته متمرکز کنیم بر طبقهبندی، تحلیل، و میزان غلط بودن آنها متمرکز میشویم.
وقتی از کلماتی استفاده میکنیم که انتخاب را انکار میکند، مثل «باید»، «مجبور بودن»، «میبایست»، «لازم است»، «نمیتوان»، «فرض است» و غیره، رفتارمان مبتنی بر احساس مبهم گناه، وظیفه یا اجبار خواهد بود. من این روش را در میان تمام روشهایی که سبب میشوند از نیازهایمان دور بمانیم، خطرناکترین برای اجتماع و اسفانگیزترین برای فرد میدانم.
جهالت شامل این امور است: الف) فقدان آگاهی از پیامدهای اعمالمان؛ ب) ناتوانی در مشاهدهٔ امکان تحقق نیازهایمان، بدون آسیب رساندن به دیگران؛ ج) اعتقاد به اینکه ما «حق» داریم دیگران را تنبیه کنیم چون آنان «سزاوار» آن هستند؛ د) تفکر توهمزا، مثلاً شنیدن «صدایی» که ما را به کشتن کسی هدایت میکند.
مارتین بوبر فیلسوف، کیفیت حضور در زندگی را چنین توصیف میکند: «هرموقعیتی در زندگی، علیرغم تمام شباهتها، مثل یک کودک تازه متولد شده موجود جدیدی است، که انگار قبلاً هرگز وجود نداشته و هرگز هم وجود نخواهد داشت و واکنشی میطلبد که نمیتوانید از قبل آماده کنید. او از گذشته هیچ چیز نمیخواهد. آن وجود، حضور و مسئولیت میطلبد. شما را میطلبد.»
آیا به یاد دارید بهعنوان شاگرد از معلم خود سؤالی کرده باشید و معلمتان پس از پاسخگویی پرسیده باشد: «آیا جواب سؤالت را فهمیدی؟» با شنیدن این جمله چه احساسی داشتید؟ در این الگو معلم میتواند بپرسد: «توانستم پاسخ سؤالت را بدهم؟» تمایز این دو جمله در پذیرش مسئولیت، عدم قضاوت و احترام به کرامت انسانی توسط گوینده است که از اصول این الگوی ارتباطی است.
تقاضا کردن بهجای درخواست آمرانه به این معنی نیست که با شنیدن «نه» قطع امید کنیم. بلکه به این معنی است که به قانع کردن نخواهیم پرداخت مگر با آنچه فرد را از «بله» گفتن باز داشته است همدلی داشته باشیم.
ترس از تنبیه عزت نفس و حسن نیت را از بین میبرد.
معمولاً ما خشونتمان را تصدیق نمیکنیم چون در مورد آن ناآگاه هستیم. باور داریم که خشن نیستیم، زیرا تصور ما از خشونت، دعوا کردن، کشتن، کتک زدن و جنگیدن است؛ کارهایی که افراد عادی انجام نمیدهند.
هیچ تغییری در جهان واقع نمیشود مگر این که «ما تغییری شویم که آرزو داریم در دنیا ببینیم». متأسفانه همهٔ ما در انتظار تغییر افراد دیگر هستیم.
یک مدل از ارتباط بیگانهساز از زندگی قضاوت اخلاقی است که اشاره به اشتباه و بدی در وجود افرادی دارد که متناسب با ارزشهای ما عمل نمیکنند. مدل دیگر، مقایسه است که میتواند راه محبت به دیگران و حتی خودمان را مسدود کند. دیگر آنکه ارتباط بیگانهساز از زندگی آگاهی ما را از اینکه مسئول احساسها، تفکرات و اعمالمان هستیم از بین میبرد. درخواست آمرانه یکی دیگر از ویژگیهای ارتباط بیگانهساز از زندگی است که محبت را مسدود میکند.
وقتی میخواهیم احساس خود را بیان کنیم، بهجای کلمات گنگ و کلی لازم است کلمهای که دقیقاً همان احساس را بیان میکند بهکار ببریم. برای مثال، اگر بگوییم، «من احساس خوبی در مورد آن دارم» کلمهٔ خوب گنگ و کلی است و میتواند به معنی خوشحال، هیجان زده، راحت و … باشد.
دومین مرحلهٔ ابراز خود، بیان احساسی است که داریم. با توسعهٔ دایرهٔ واژگان خود از احساسها، میتوانیم احساسهای خود را مشخص و واضح شناسایی و نامگذاری کنیم و در نتیجه راحتتر ارتباط برقرار کنیم. همچنین پذیرش آسیبپذیری خود و ابراز احساسمان میتواند به حل اختلافها کمک کند.
وقتی والدین میگویند: «نمرهٔ پایین تو بابا و مامان را ناراحت میکند.» تلویحاً میگویند که رفتار فرزندشان علت غم و شادی آنها است. احساس مسئولیت در برابر احساس دیگران ممکن است به سادگی با مراقبت مثبت اشتباه شود. انگار کودک مسئول مراقبت از والدین است که اگر برنجند احساس بدی میکند.
سرزنش کردن آسان است. مردم به شنیدن سرزنش عادت کردهاند. بعضی وقتها آن را میپذیرند و از خودشان متنفر میشوند ــ که این احساس آنها را از تکرار کارهای مشابه باز نمیدارد ــ و بعضی وقتها از ما به خاطر نژادپرست یا هر چیز دیگر نامیدنشان متنفر میشوند ـ که باز هم در رفتارشان تغییری حاصل نمیشود.
وقتی من با استفاده از ان. وی. سی. آموختم که هم مسائل خودرا بیان کنم و هم به دیگران گوش دهم، در پشت رنجشها و آزردگیها مردی را کشف کردم که بیستوهشت سال بود با او ازدواج کرده بودم و هفتهٔ قبل از آموزش ان. وی. سی. تقاضای طلاق کرده بود. خلاصه آنکه امروز با یکدیگر اینجاییم با یک پایان خوش و آن را مدیون این آموزشها هستم و سپاسگزارم… من یادگرفتم برای درک بهتر احساسها خوب گوش کنم، نیازهایم را بیان کنم، و جوابهایی را که هرگز نمیخواستم حتی بشنوم، بپذیرم. فهمیدم که قرار نیست همیشه همدیگر را خوشحال کنیم. ما هر دو یاد گرفتیم رشد کنیم، یکدیگر را بپذیریم و عشق بورزیم تا به رضایت برسیم.
هرچه مردم بیشتر بیاموزند بر اساس قضاوت اخلاقی که اشتباه و بدی را انعکاس میدهد فکر کنند، بیشتر میآموزند که برای آنچه درست، غلط، خوب و بد است به بیرون از خود ــ به قدرت بیرونی ــ نگاه کنند. وقتی ما انسانها با احساسها و نیازهایمان در ارتباط باشیم، دیگر بردگان و زیردستان خوبی نخواهیم بود.
منبع | روزانه




