کتاب

بریده‌هایی از کتاب سینوهه اثر میکا والتاری (رمان مشهور قرن بیستم)

با بریده‌هایی از کتاب سینوهه اثر میکا والتاری (رمان مشهور قرن بیستم) تو این مطلب همراهمون باشید.

اینتین – کتاب سینوهه اثر میکا والتاری درباره‌ی پزشکی مصری به همین نام اس. سینوهه سال ۱۳۹۰ تا ۱۳۳۵ قبل از میلاد در تنهایی و تبعید و در داغ دلتنگی برای وطنش تبس، داستان زندگی خود را از کودکی در شرایط عادی و حتی کمی دشوار، تا پزشک مخصوص فرعون شدن، و سفرهایش به کشورهای آسیای صغیر و جریان تبعیدش را به رشته تحریر درآورده است.

معرفی کتاب سینوهه نوشته میکا والتاری

این اثر یکی از مشهورترین رمان‌های تاریخی قرن بیستم است که در سال ۱۹۴۵ توسط میکا والتاری (Mika Waltari)، نویسندهٔ فنلاندی، منتشر شد. این کتاب که ابتدا به زبان فنلاندی نوشته شد، به سرعت به بیش از ۳۰ زبان ترجمه شد و در ایران نیز با ترجمهٔ ذبیح‌الله منصوری و بعدها ترجمه‌های دقیق‌تر مانند ترجمهٔ عبدالحسین شریفیان، محبوبیت فراوانی یافت.

خلاصهٔ داستان (بدون اسپویلر)

داستان در مصر باستان، در دوران پادشاهی آخناتون (فرعون اصلاح‌طلب و تک‌خداپرست) و پس از او روایت می‌شود. راوی، سینوهه، پزشکی یتیم است که از کودکی در دربار بزرگ می‌شود و شاهد تحولات سیاسی، مذهبی و اجتماعی مصر است. او سفرهای گسترده‌ای به بابل، کرت، هیتی‌ها و دیگر تمدن‌های باستانی می‌کند و در این مسیر با عشق، خیانت، قدرت‌طلبی و پرسش‌های وجودی روبه‌رو می‌شود. والتاری با مهارت، زندگی روزمرهٔ مردم عادی، درباریان و خدایان مصری را در دل یک حماسهٔ عظیم جای می‌دهد.

سبک و ویژگی‌ها

والتاری سال‌ها روی متون باستانی (مانند پاپیروس‌های پزشکی مصری) تحقیق کرد. نام سینوهه از یک داستان واقعی مصری باستان (داستان سینوهه) گرفته شده، اما رمان کاملاً تخیلی است.

فلسفی و انسانی: کتاب فراتر از ماجراهای تاریخی، به موضوعاتی چون معنای زندگی، ایمان، قدرت و عشق می‌پردازد. سینوهه شخصیتی پیچیده و خودآگاه است که خاطراتش مانند اعتراف‌نامه‌ای عمیق می‌ماند.

زبان غنی: نثر والتاری شاعرانه و پرجزئیات است؛ توصیفات او از نیل، اهرام، معابد و بازارهای باستانی، خواننده را کاملاً به مصر ۱۳۵۰ ق.م می‌برد.

چرا باید خواند؟

اگر به رمان‌های تاریخی (مانند آثار تولستوی یا دوما) علاقه دارید، سینوهه یکی از بهترین‌هاست.

ترکیبی از ماجراجویی، عاشقانه، سیاست و فلسفه در ۷۰۰ صفحهٔ پربار.

در فهرست «۱۰۰۱ کتابی که قبل از مرگ باید خواند» قرار دارد و در سال ۱۹۵۴ فیلمی هالیوودی از آن ساخته شد (با بازی پیتر یوستینوف).

نکته برای خوانندگان ایرانیترجمهٔ ذبیح‌الله منصوری روان و داستانی است، اما گاهی از متن اصلی فاصله می‌گیرد. برای تجربهٔ نزدیک‌تر به اصل، ترجمهٔ عبدالحسین شریفیان (انتشارات نیلوفر) یا کریم کشاورز توصیه می‌شود.

جملاتی از این کتاب

دانایی مثل تیزاب است و قلب انسان را می‌خورد و مرد دانا نمی‌تواند مثل دیگران نادان شود و خود را به حماقت بزند. کسی که به‌ذاته احمق است، از نادانی خود رنج نمی‌برد، ولی آن کس که حقیقتی را دریافته نمی‌تواند خود را همرنگ احمق‌ها نماید.

متوجه شدم که بیان حقیقت کاری است دشوار و مردم حاضر نیستند حقیقت را بشنوند، ولو به سود آنها باشد. و عقل مردم طوری با خرافات و موهومات انس گرفته که هر نظریهٔ ابلهانه را می‌پذیرند، ولی یک حقیقت عقلانی را قبول نمی‌کنند

گفتم هورمهب چطور می‌شود که یک قوش که بالای سرت پرواز می‌کند می‌تواند تو را از گزند تیرها و شمشیرها و نیزه‌ها و گرزها محافظت کند؟ هورمهب گفت من تصور نمی‌کنم که محافظ من این قوش باشد، بلکه این قوش فقط علامتی است که به من نشان می‌دهد تا روزی که نوبت من نرسیده باشد من کشته نخواهم شد و لذا دلیلی وجود ندارد که من بترسم و من می‌دانم که انسان بیش از یک مرتبه کشته نمی‌شود و هیچ‌کس را نمی‌توان یافت که دو مرتبه به قتل برسد و بنابراین نباید برای واقعه‌ای که فقط یک بار اتفاق می‌افتد انسان در تمام عمر بیمناک باشد، این است که ترس را به خود راه نمی‌دهم و چون نمی‌ترسم، مرگ به طرف من نمی‌آید تا روزی که نوبت من فرا برسد و در آن روز چه شجاعت داشته باشم و چه بترسم خواهم مرد.

انسان تا عملی جدید را درنیافته خود را کامل می‌داند، ولی بعد از اینکه دانست غیر از معلومات و اطلاعات او در جهان علم‌ها و اطلاعات دیگر هست به نقصان و حقارت خود پی می‌برد. و به همین جهت است که افراد بی‌علم و بی‌اطلاع بسیار مغرور می‌شوند، زیرا تصور می‌کنند همه چیز می‌دانند و در جهان بهتر و بزرگ‌تر از آنها وجود ندارد، و به همین جهت است که هر وقت مشاهده می‌کنیم مردی یا زنی نخوت دارد و با دیدهٔ حقارت نظر به ما می‌اندازد، باید بدانیم که وی نادان و احمق است و چون چیزی نمی‌داند و تجربه‌ای نیاموخته خویش را برتر از دیگران می‌پندارند.

من از معالجه بیماران مزبور استفاده نمی‌کردم و بر عکس ضرر متوجه من می‌شد، زیرا نه فقط به بیمارها داروی رایگان می‌دادم، بلکه گاهی مجبور می‌شدم که به آنها غذا بدهم. زیرا وقتی می‌دیدم که معالجهٔ یک بیمار موکول به این است که غذا بخورد ناچار، به جای دارو، به او غذا می‌خورانیدم. هدایایی که بعضی از فقرا برای معالجه خود به من می‌دادند اهمیت نداشت، لیکن چون از روی خلوص نیت داده می‌شد مرا شادمان می‌کرد و من بیشتر از این خوشوقت بودم که مردم نام مرا مبارک می‌دانستند و طوری از من یاد می‌کردند که پنداری یکی از نیکوکاران بزرگ جهان هستم.

مهم این است که مردم هرگز پی به اشتباه یک طبیب نبرند، چون اگر بدانند که یک طبیب اشتباه کرده، فکر می‌کنند که هر طبیب ممکن است اشتباه نماید. این است که هر طبیب دقت دارد اشتباه طبیب دیگر را مسکوت بگذارد تا مردم نسبت به خود او بی‌ایمان نشوند و لذا می‌گویند که اطبا دسته‌جمعی بیماران را دفن می‌کنند.

من وقتی فرعون را با آن وضع دیدم متوجه شدم که قدرت این جهان به قدری ناپایدار است که فرعون در بستر بیماری و مرگ، با فقیرترین اشخاص که در دارالحیات تحت معالجه قرار می‌گرفتند و می‌مردند، فرق نداشت.

من می‌اندیشیدم که اگر روزی فرعون به من بگوید سینوهه تو علوم خود را به من بده و مردی نادان باش و من درعوض تاج سلطنت خود را به تو می‌دهم، من این معامله را نمی‌پذیرفتم، زیرا می‌دانستم زندگی کردن با نادانی، ولو انسان فرعون باشد، بدون ارزش است.

من از این حرف مرد بینی‌بریده حیرت کردم و آن وقت متوجه شدم که چگونه حماقت نوع بشر هرگز از بین نمی‌رود و در هر دوره می‌توان از نادانی و خرافه‌پرستی مردم استفاده کرد. هزارها سال است که کاهنین مصری به استناد نوشته‌های کتاب اموات که خودشان آن را نوشته‌اند ولی می‌گویند از طرف خدایان نازل شده، مردم را برده خود کرده‌اند و تمام مزایای مصر از آنهاست و برای اینکه نگذارند حماقت مردم اصلاح شود می‌گویند هر کلمه از کتاب اموات، علاوه بر اینکه در زمین نوشته شده، در آسمان هم نزد خدایان تحریر گردیده و محفوظ است و هرگز از بین نخواهد رفت.

با اینکه انتقام لذت دارد و شرابی است که انسان را مست می‌کند، ولی مستی آن روز از بین می‌رود، و نمی‌دانم چرا بعد از اینکه انتقام گرفته شد پشیمانی به وجود می‌آید و منتقم به خود می‌گوید ای کاش انتقام نگرفته بودم.

دروغ در بسیاری از مواقع بهتر از راست است، برای اینکه دروغ انسان را امیدوار و دلخوش می‌کند، در صورتی که حرف راست سبب ناامیدی می‌شود.

ممکن است که لباس و زبان و رسوم و آداب و معتقدات مردم عوض شود ولی حماقت آنها عوض نخواهد شد ودر تمام اعصار می‌توان به وسیلهٔ گفته‌ها و نوشته‌های دروغ مردم را فریفت

انسان تا عملی جدید را درنیافته خود را کامل می‌داند، ولی بعد از اینکه دانست غیر از معلومات و اطلاعات او در جهان علم‌ها و اطلاعات دیگر هست به نقصان و حقارت خود پی می‌برد. و به همین جهت است که افراد بی‌علم و بی‌اطلاع بسیار مغرور می‌شوند، زیرا تصور می‌کنند همه چیز می‌دانند و در جهان بهتر و بزرگ‌تر از آنها وجود ندارد

وضع من در آن موقع که می‌خواستم به مصر مراجعت کنم مانند دانشمندی بود که عاشق زنی شده و می‌داند که باید به ملاقات آن زن برود یا زن مزبور به خانه‌اش بیاید و این دانشمند نمی‌تواند دیگر صفحات پاپیروس را نخواند و اگر بخواند از علومی که روی صفحات نوشته شده چیزی نخواهد فهمید، مگر اینکه زن مذکور را ببیند و با وی تفریح کند، آن وقت حواسش برای خواندن کتاب جمع می‌شود.

گفتم هورمهب چطور می‌شود که یک قوش که بالای سرت پرواز می‌کند می‌تواند تو را از گزند تیرها و شمشیرها و نیزه‌ها و گرزها محافظت کند؟ هورمهب گفت من تصور نمی‌کنم که محافظ من این قوش باشد، بلکه این قوش فقط علامتی است که به من نشان می‌دهد تا روزی که نوبت من نرسیده باشد من کشته نخواهم شد و لذا دلیلی وجود ندارد که من بترسم و من می‌دانم که انسان بیش از یک مرتبه کشته نمی‌شود و هیچ‌کس را نمی‌توان یافت که دو مرتبه به قتل برسد و بنابراین نباید برای واقعه‌ای که فقط یک بار اتفاق می‌افتد انسان در تمام عمر بیمناک باشد، این است که ترس را به خود راه نمی‌دهم و چون نمی‌ترسم، مرگ به طرف من نمی‌آید تا روزی که نوبت من فرا برسد و در آن روز چه شجاعت داشته باشم و چه بترسم خواهم مرد.

من حیرت‌زده پرسیدم هفته چیست؟ غلام من گفت وقتی تو به برج مردوک رفتی تا با اطبا صحبت کنی، ضمن صحبت با خدمهٔ مهمان‌خانه فهمیدم که در اینجا یک ماه را چهار قسمت کرده‌اند و هر قسمت را یک هفته می‌خوانند و هفته هفت روز است و شش روز آن را به کار مشغول می‌شوند و روز هفتم دست از کار می‌کشند، زیرا منجمین که با ستارگان و خدایان مربوط هستند از قول خدایان می‌گویند که کار کردن در روز هفتم منحوس و مشئوم است و نباید در این روز از خانه خارج شد و به بازار رفت و نباید دوستان و خویشاوندان را در خانه‌های آنها دید.

هر عمل که از انسان سر می‌زند، مانند سنگی است که به دریا بیندازند. این سنگ بعد از اینکه در آب افتاد، صدایی بزرگ ایجاد می‌کند و آب را به تلاطم درمی‌آورد و انسان فکر می‌کند که هرگز اثر آن هیجان و تلاطم از بین نمی‌رود. ولی بعد از چند لحظه، آب آرام می‌شود، به طوری که انسان به خود می‌گوید اصلاً سنگی در این آب نیفتاده، وگرنه این‌طور آرام نبود.

من از اشخاص پرسیدم که آیا ممکن است راهنمایی نمایند و خدایی را به من نشان بدهند و من بتوانم او را بپرستم و به او هدیه بدهم؟ و آنها گفتند که خدای فرعون به نام آتون را بپرست. پرسیدم: این خدا برای چه زندگی و خدایی می‌کند؟ به من جواب دادند که خدای آتون به وسیلهٔ حقیقت زندگی و خدایی می‌کند و من فهمیدم که این خدا به درد من نمی‌خورد. زیرا خدایی که بخواهد با حقیقت زندگی و خدایی کند، به طور حتم یک خدای ساده و بی‌اطلاع است. وگرنه می‌فهمید که حقیقت چیزی است که هرگز قابل اجرا نیست.

منبع: روزانه

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

دکمه بازگشت به بالا