آموزشی

حکایت پادشاهی را شنیدم به کشتن اسیری اشارت کرد از گلستان سعدی

با حکایت پادشاهی را شنیدم به کشتن اسیری اشارت کرد از گلستان سعدی در ادامه مطلب بخوانید.

اینتین – حکایت‌های سعدی معمولاً دارای پیام‌های اخلاقی و آموزنده هستند. او با استفاده از داستان‌ها و شخصیت‌ها، درس‌هایی درباره صداقت، مهربانی، انصاف و دیگر فضایل انسانی ارائه می‌دهد. این حکایت‌ها می‌توانند راهنمای خوبی برای رفتارهای صحیح در زندگی روزمره باشند.

پادشاهی را شنیدم به کشتن اسیری اشارت کرد

پادشاهی را شنیدم به کُشتنِ اسیری اشارت کرد. بیچاره در آن حالتِ نومیدی مَلِک را دشنام دادن گرفت و سَقَط گفتن، که گفته‌اند: هر که دست از جان بشوید، هر چه در دل دارد بگوید.

وقتِ ضرورت چو نَمانَد گریز

دست بگیرَد سَرِ شَمشیرِ تیز

إِذا یَئِسَ الْإِنسانُ طالَ لِسانُهُ

کَسِنَّورٍ مَغْلُوبٍ یَصُولُ عَلَی الْکلبِ

مَلِک پرسید: «چه می‌گوید؟» یکی از وزرایِ نیک‌مَحضر گفت: «ای خداوند! همی گوید: وَ الْکاظِمِینَ الغَیْظَ وَ الْعافِینَ عَنِ النّاسِ». مَلِک را رحمت آمد و از سَرِ خونِ او درگذشت. وزیرِ دیگر که ضدّ او بود گفت: «ابنای جنسِ ما را نشاید در حضرتِ پادشاهان جز به راستی سخن گفتن. این مَلِک را دشنام داد و ناسزا گفت». مَلِک روی از این سخن در هم آورد و گفت: «آن دروغِ وی پسندیده‌تر آمد مَرا زین راست که تو گفتی، که رویِ آن در مصلحتی بود و بنایِ این بر خُبْثی». و خردمندان گفته‌اند: «دروغی مصلحت‌آمیز بِهْ که راستی فتنه‌انگیز».

هر که شاه آن کُنَد که او گوید

حیف باشد که جز نِکو گوید

بَر طاقِ ایوانِ فریدون نِبِشته بود:

جَهان اِی بَرادَر نَمانَد به کَس

دِل اَندَر جَهان‌آفرین بَند و بَس

مَکن تکیه بَر مُلْکِ دنیا و پُشت

که بسیار کَس چون تو پَروَرْد و کُشت

چو آهنگِ رَفتن کُنَد جانِ پاک

چه بَر تَخت مُردنْ، چه بَر رویِ خاک

نثر ساده این حکایت
روزی پادشاهی دستور داد که یک اسیر را بکشند. آن مرد بیچاره که در حال ناامیدی بود، شروع به دشنام دادن به پادشاه کرد و هر چه در دلش بود گفت. گفته‌اند وقتی انسان به مرگ نزدیک می‌شود، دیگر هیچ چیزی را پنهان نمی‌کند و هر چه بخواهد می‌گوید.

پادشاه پرسید: «این مرد چه می‌گوید؟» یکی از وزرای خوب گفت: «ای پادشاه! او می‌گوید: “و کسانی که خشم خود را فرو می‌برند و از مردم می‌گذرند.”» این سخن باعث شد که پادشاه به او رحم کند و از کشتن او صرف‌نظر کند.

اما وزیر دیگری که مخالف آن وزیر بود، گفت: «ما باید با پادشاهان فقط راست بگوییم. این مرد به شما دشنام داد و ناسزا گفت.» پادشاه از این سخن ناراحت شد و گفت: «سخن دروغ او برای من پسندیده‌تر است از راست تو، زیرا دروغ او در راستای مصلحت بود و سخن تو بر اساس بدی.»

خردمندان گفته‌اند: «دروغی که به نفع باشد بهتر است از راستی که فتنه‌انگیز باشد.»

در پایان، بر طاق ایوان فریدون نوشته شده است:

«دنیا بر هیچ کس باقی نمی‌ماند. دل خود را به دنیا نبند و بدان که بسیاری مانند تو پرورده و کشته شده‌اند. وقتی جان پاک به سفر رفت، چه بر تخت بنشیند و چه بر زمین، فرقی ندارد.»

پیام حکایت
پیام این حکایت این است که در شرایط سخت، گاهی گفتن حقیقت ممکن است عواقب بدی داشته باشد. در عوض، دروغی که به نفع دیگران باشد و در راستای مصلحت باشد، بهتر از راست گفتن در شرایط نامناسب است. همچنین، دنیا گذراست و هیچ کس نمی‌تواند به آن تکیه کند؛ بنابراین باید به ارزش‌های اخلاقی و انسانی توجه کنیم و دل خود را به دنیا نبندیم.

منبع | روزانه

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

دکمه بازگشت به بالا