داستان انیمیشن سینمایی «افسانه ایلیا و دزد سوت زن» رو تو این مطلب مشاهده می کنید.
اینتین – در سرزمینی به نام «سرزون»، پهلوانی نیرومند به نام ایلیا زندگی میکرد. روزی راهزنی به نام «کیف» وارد این سرزمین شد. او سوتی جادویی در اختیار داشت که با دمیدن در آن میتوانست همهچیز را ویران کند، اما قدرتش هرگز به پای ایلیا نمیرسید. ایلیا پس از نبردی او را دستگیر کرد و تصمیم گرفت او را به پادشاه بسپارد، اما راهزن گریخت.
پادشاه که فردی مغرور و آزمند بود، به جای قدردانی، ایلیا را از قصر راند و حتی اسب وفادارش را نیز از او گرفت. ایلیا سوگند خورد دیگر هرگز به یاری او نشتابد. اندکی بعد، همان راهزن خزانه را غارت کرد و گریخت؛ این بار نهتنها زر و سیم بلکه اسب ایلیا را نیز ربود.
شاه که اکنون پشیمان شده بود، نزد ایلیا آمد و از او خواست برای بازپسگیری اسب و گنجینه به میدان بازگردد. او حتی تصمیم گرفت خود نیز ایلیا را در این سفر همراهی کند تا از موفقیت کار مطمئن شود. در پایان، ایلیا و پادشاه با همکاری یکدیگر توانستند راهزن را شکست دهند و اموال و اسب را بازگردانند.