کتاب

معرفی و خلاصه کتاب « تاریخ ماریخ مستطاب کلاه: کتاب اول مجموعه تاریخ ماریخ مستطاب»

با معرفی و خلاصه کتاب « ماسک‌های فراوان اندی ژو » تو این مطلب همراهمون باشید.

اینتین – با معرفی کتاب « ماسک‌های فراوان اندی ژو » در ادامه با ما همراه باشید.

یکی سرت کلاه می‌گذارد، یکی هم برمی‌دارد و آخرش اگر حواست نباشد، سر توست که بی‌کلاه می‌ماند. در کتاب تاریخ ماریخ مستطاب کلاه نوشته‌ی شرمین نادری، می‌بینی که کلاه‌ها فقط برای قشنگی سرت نیستند و هزار جور حرف توی خودشان دارند! قرار است در این کتاب با همه‌ی کلاه‌های دنیا آشنا شوی؛ از آن‌هایی که شاهان و شازده‌ها سر می‌گذاشتند تا آن‌هایی که فوتبالیست‌ها و خواننده‌های رپ عاشقش هستند. هرچه بخواهی درباره‌ی کلاه‌ها بدانی، اینجا مثل یک فروشگاه بزرگ کلاه مجهز به ماشین زمان، جلوی چشم‌هایت می‌گذارد.

درباره‌ی کتاب تاریخ ماریخ مستطاب کلاه
اگر گفتی چرا از قدیم کسی خوش نداشته سرش بی‌کلاه بماند؟ یا چرا بی‌کلاهی یک زمانی بدتر از بی‌اعتباری بوده؟ اگر برایت بگوییم که قدیم‌ها چه مراودات جادویی، خیالی، احساسی، هیجانی و عجیبی با مقوله‌ی کلاه و کلاه سر کردن داشتند، حتماً روی سرت دو تا شاخ درمی‌آوری که از زیر کلاهت سبز می‌شوند؛ در کتاب تاریخ ماریخ مستطاب کلاه نوشته‌ی شرمین نادری دور هم کلاه سر می‌کنیم و به قلمروی تاریخی کلاه‌ها می‌رویم. جایی که اولین کلاه روی سر اولین آدم نشست و به قدمت حضورش در تاریخ، قصه‌هایی را به چشم خود دید که تا وقتی خودتان نخوانید، باور نمی‌کنید.

مثلاً یک زمانی خیال می‌کردند اگر بی‌کلاه پایشان را بیرون از خانه بگذراند و باد به کله‌شان بخورد، حکماً مجنونی، دیوانه‌ای، خل‌وضعی چیزی از آب درمی‌آیند. یا کمی پس و پیش‌تر یک جای دیگری از تاریخ بوده که مردم نباید و حق نداشتند که بدون شال و کلاه قد راست کنند و آب بخورند. حالا می‌خواهد آب جوی باشد، آب چاه یا آب کوزه یا هر آب دیگری، هیچ فرقی ندارد. چون این کار شگون نداشته و هرکه بی‌کلاه آب می‌خورده، حکماً کور و کچل و بدبخت و گدا می‌شده! یا حتی ممکن است حافظه‌اش را از دست دهد و پاک خل شود!

بپا کلاهت را باد نبرد!
کلاه شاپو، کَپ، برت، فدورا، هامبورگ، کلاش، چولو… اسم‌هایشان را که می‌شنوی انگار داری منوی یک رستوران عجیب خارجی را مرور می‌کنی! اما نه، این‌ها غذا نیستند؛ همه‌شان کلاه‌اند. کلاه‌هایی که هرکدام برای خودشان شخصیتی دارند: یکی شیک و مجلسی، یکی خفن و خیابانی، یکی هم آن‌قدر عجیب که اگر بگذاری سرت، مردم فکر می‌کنند از موزه یا از دیوانه‌خانه فرار کرده‌ای.

چیزی که بیشتر ماها از تاریخ خاطره‌مان هست، یک‌سری متون سخت و خشک و بی‌روح است با یک‌عالم جنگ و کشت‌وکشتار و لشکرکشی… اما شرمین نادری در این کتاب تمام سعی‌اش را کرده تا وجهه‌ی دیگری از تاریخ را نشانمان دهد و از شیرینی‌ها و بامزگی‌ها و نکات خنده‌دار گذشته‌ها برایمان بگوید. او با لحنی شوخ‌طبع و قصه‌گو تاریخ را از پشت دیوارهای خشک و بی‌روح بیرون می‌کشد و به شکل ماجرایی زنده و بامزه جلوی چشممان می‌گذارد.

خلاصه یک زمانی کلاه یک‌جورهایی حکم حیا، مرام، معرفت، سطح شعور و فرهنگ و خیلی چیزهای دیگر را داشت و بی‌کلاهی، مصداق بارز بی‌آبرویی و طردشدگی بود و احتمالاً واژه‌ی «بی‌کلاه» هم یک فحش آبدار خیلی بد و بی‌ادبانه به حساب می‌آمد… اگر تو هم می‌خواهی این تاریخ جذاب سراسر شگفتی، بامزگی و خنده را بخوانی، هم یک چیزی یاد بگیری و هم حسابی لذت ببری و بخندی، کتاب تاریخ ماریخ مستطاب کلاه را با تصویرگری‌های فوق جذاب نعیم تدین از نشر هوپا بخوان و هرجا هستی حواست باشد باد نخورد به کله‌ات و کلاهت را هم با خودت ببر.

کتاب تاریخ ماریخ مستطاب کلاه برای شما مناسب است اگر
در رده‌ی سنی ۱۲ تا ۱۶ سال هستید.
از آن کلاه‌گذارها یا کلاهبردارهای قهارید.
کلاه و کلاه سرکن‌ها را دوست دارید.
به تاریخ علاقه دارید، اما حوصله‌ی خواندن متن‌های خشک کتاب‌های جدی تاریخی را ندارید.
دلتان می‌خواهد از سرگذشت هر چیزی که دوروبرتان می‌بینید سر درآورید.
علاقه‌مند به خواندن داستان‌های تاریخی و روایت‌های طنز کوتاه هستید.
از خواندن داستان‌های خنده‌دار و بامزه لذت می‌برید.
به مطالعه‌ی اطلاعات عمومی و جمع‌آوری فکت‌های تاریخی عجیب‌وغریب علاقه دارید.
دوست دارید سرگذشت کلاه و تاریخ شکل‌گیری‌اش و انواع کلاه‌ها را بشناسید.

در بخشی از کتاب تاریخ ماریخ مستطاب کلاه: کتاب اول مجموعه تاریخ ماریخ مستطاب می‌خوانیم
شب‌کلاه عبارت بود از کلاهی دست‌باف که به‌صورت عرقچین بود و در خانه به سر می‌گذاشتند‌‌ و این مخصوص سرما و زمستان نبود که سر را از سرما حفظ بکنند، بلکه در هر فصل و هر شرایطی باید با چیزی کلاه‌مانند سرشان را بپوشانند، چه بدونِ‌کلاه‌بودن را اول عیب‌وعار و دوم باعث جنون و مالیخولیا می‌دانستند‌‌. حتی در هنگام خواب هم باید چیزی به سر داشته باشند‌‌.

حالا‌‌ اینکه چرا ایرانی‌ها اعتقاد داشتند که اگر کسی سرشان را بی‌کلاه ببیند یا چه می‌دانم، سرشان بی‌کلاه بماند،‌‌ خوب نیست،‌‌ لابد برمی‌گردد به باورهای پیش از تاریخ این سرزمین،‌‌ چون در اولین تصویرهای مردم ایران، در نقاشی‌‌های قدیمی یا اولین بارهایی که در نوشته‌‌های قدیمی از مردم ایران نام برده شده،‌‌ بالاخره اثر و نشانه‌ای از کلاهشان هست‌‌.

البته خودمانیم،‌‌ اینکه ایرانی‌‌های قدیمی از لحظه‌ی تولد روی سر بچه‌هایشان کلاه می‌گذاشتند و خیال می‌کردند اگر این سر باد بخورد، صاحب سر مجنون می‌شود، یکی از چیزهایی است که توی کتاب تاریخ هرودوت یونانی هم آمده که بعد برایتان می‌گویم. اما هرچه هست، دیگر می‌دانیم روزگاری شال‌وکلاه‌کردن مثل آب‌خوردن از واجبات زندگی مردم بوده و آن‌ها که کلاهشان را باد برده بود یا به دلیلی کلاه از سرشان برداشته بودند،‌‌ حس می‌کردند هیچ‌چیزی برایشان نمانده و پاک بدبخت و گدا شد‌ه‌اند‌‌.

منبع | کتابراه

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

دکمه بازگشت به بالا