با معرفی و خلاصه کتاب «طنزهای توخالی: یعنی صاف میزند توی خال» تو این مطلب همراهمون باشید.
اینتین – «همه رنگا قشنگه، جز دورنگی!» این جمله را خواجه نصیرالدین طوسی گفته و احمد اکبرپور هم در کتاب «طنزهای توخالی» دقیقاً با همین حال و هوا پیش رفته؛ طنزهایی که مثل تیر درست به وسط خال مینشینند. از ماجرای دوپینگ رستم و پیتزاخوری رخش گرفته تا وعده اردوهای دانشآموزی در پاریس و بارسلونا! این کتاب را بهتر است با احتیاط بخوانید؛ چون ممکن است وسط خندهها فشار خونتان بالا برود یا از شدت قهقهه، دچار گرفتگی عضلات شوید!
نگاهی به کتاب
هیچ آدمی همیشه سنگدل و جدی نمیماند! بالاخره روزی از این همه چهرههای عبوس و آدمهایی که مثل مجسمه ابوالهول به شما خیره میشوند، خسته میشود. «طنزهای توخالی» حاصل نیت خیر احمد اکبرپور است تا دل آدم غمگین را آنقدر به خنده بیندازد که حتی سیمرغ از آن سوی کوه قاف سرک بکشد و بگوید: «بالاخره یک نفر فهمید که شوخی، جدیترین کار دنیاست.»
با خواندن این کتاب متوجه میشوید که مثلاً سعدی در اوقاتی که نه «شیخ» بود و نه «مصلحالدین»، گاهی در کفش پیرمردها آب میریخت یا عصای پیرزنها را قایم میکرد! یا میفهمید فریدالدین عطار، قبل از اینکه «عطار نیشابوری» بشود، فقط «فری» صدا میشد و همیشه در نیمکت آخر کلاس سرگرم کفتربازی بود! حتی میفهمید که فردوسی، بعد از شکست در مبارزه تن به تن با رستم، برای حفظ جانش، رفت سراغ شعر گفتن و نقش اول را هم به رستم داد که با او کاری نداشته باشد.
اکبرپور با همین شوخیها میخواهد بگوید زندگی به این خشکیها هم نیست و کلی چیز هست که ما نمیدانیم. بخشهایی مثل «سؤالات کنکور عمومی و اختصاصی، بخش آرایشی – تزیینی» را که بخوانید، تازه میفهمید چهقدر تا حالا بیدقت به اطرافتان نگاه کردهاید. نویسنده شجاعانه سراغ کلیشههای اجتماعی و فرهنگی رفته، از تاریخ ادبیات گرفته تا کرونا، تربیت بچهها و ماجرای مدرسهها، و بیپروا شوخی کرده؛ بیآنکه نگران ناراحت شدن شما باشد. او از همان گوشه با چشمان شیطنتآمیزش لبخند میزند و مطمئن است که بالاخره شما هم لبخند میزنید.
نکته جالب اینجاست که اکبرپور بهتازگی نامزد جایزه بینالمللی هانس کریستین اندرسن ۲۰۲۶ شده؛ جایزهای که در دنیای ادبیات کودک، همسنگ نوبل است. او همیشه در آثارش با زبانی خلاقانه، تصویری تازه و ایرانی از زندگی ارائه میدهد که یادآور روزهای مدرسه و قصههای کهن کودکی است؛ صمیمی، اندیشمندانه، شوخ و گاه گزنده. در «طنزهای توخالی» او مرز بین طنز کودکانه و نقد اجتماعی را عمداً محو کرده، چون باور دارد: «هر سخن که از دل برآید، بر دل مینشیند.»
انتشار این اثر را هم انتشارات «کتاب دوک» بر عهده داشته است.
این کتاب مناسب چه کسانی است؟
برای نوجوانهای تیزبین، ماجراجو یا حتی خستهای که دوست دارند مدتی از جدی بودن دنیا فاصله بگیرند، این کتاب یک انتخاب عالی است.
برشی از کتاب
تصور کنید رستم به یک پیتزافروشی برود و بگوید: «گارسون، بیار تا بزنیم!» یکی، دو تا، سه تا… سه پیتزا را در یک دست میگرفت و به همین خاطر به او «رستم دستان» میگفتند. به مشتریها لبخند میزد و میگفت: «صبر کنید، اگر من سیر شدم، شاید به شما هم چیزی برسد.» بعد از خوردن هفتهشت پیتزا، دو نوشابه خانواده، یکی سونآپ و یکی کوکاکولا را سر میکشید. تا اینجا خلافی نبود؛ اما بعد قرصهای دوپینگ و انواع پودرهای خارجی را از جیب بیرون میآورد. فردا با افراسیاب مسابقه داشت و نمیخواست در برابر تورانیها کم بیاورد.
وسط ماجرا یکی میپرسید: «خب، رخش چی میخورد؟»
رخش هم چهارنعل میتاخت برای خوردن مرغ مسما، گردو، قیسی و حتی پیتزای میگو! بعد هم چاق میشد و آماده میماند تا رستم سوارش شود. البته غذای اصلیاش همان علف و یونجه بود، ولی رستم چند پر پیتزا هم بهش میداد، چون در خوانهای اول تا سوم شاهنامه بارها جان او را نجات داده بود. جالب اینجاست که تا خوان سوم، بیشتر کارها را رخش انجام داده بود و رستم مشغول چرت زدن بود! شاید باید اسم داستان را میگذاشتند «سه خوان رخش».
مشخصات کتاب
نام: طنزهای توخالی: یعنی صاف میزند توی خال
نویسنده: احمد اکبرپور
ناشر: انتشارات کتاب دوک
سال انتشار: ۱۴۰۴