کتاب

معرفی و خلاصه کتاب « کنت مونت کریستو »

با معرفی و خلاصه کتاب « کنت مونت کریستو » تو این مطلب همراهمون باشید.

اینتین – با معرفی کتاب « کنت مونت کریستو » در ادامه با ما همراه باشید.

کتاب کنت مونت کریستو از جمله پرحادثه‌ترین داستان‌های الکساندر دوما به شمار می‌رود، به طوری‌ که در هر لحظه خواندن کتاب با داستانی تازه رو‌به‌رو می‌شویم. ماجرای کتاب در اواخر دوران سلطنت ناپلئون روی می‌دهد. ملوان جوان ۱۹ ساله‌ای به نام ادموند دانتس، عاشق دختری زیبارو به نام مرسده شده است.

این کتاب یکی از مشهورترین آثار کلاسیک جهان است که در زمان اولین انتشارش در رده پرفروش‌ترین کتاب‌های سال قرار گرفت. محتوای اصلی کتاب کنت مونت کریستو (The Count of Monte Cristo) نشان دادن تقابل انتقام و بخشش و از سویی قدرت و ضعف است.

ادموند دانتس، دریانوردی زندانی و مسافری مرموز با چندین چهره، می‌خواهد با ثروت‌های افسانه‌وار خود طبقه اشراف پاریس را به هم بریزد. دانتس در ۱۸۱۵، در روز ازدواجش، به اتهام دروغین طرفداری از ناپلئون در بندر مارسی زندانی می‌شود و بر اثر تهمت رقیب عشقی‌اش، فرناند، و رقیب تجاری‌اش، دانگلار، مدت چهارده سال محبوس می‌ماند و این واقعه، در عین حال، به نفع مقاصد سیاسی یک قاضی جوان و جاه‌طلب به نام ویلفور است که در زندانی‌ شدن او دست دارد. در سیاه‌چال پس از چندین سال از زندانی شدنش، متوجه می‌شود که زندانی دیگری مشغول حفاری جهت فرار کردن از زندان است سرانجام او نیز مشغول به کار می‌شود و متوجه می‌شود که او آبه فاریا یک کشیش و دانشمند ایتالیایی است. آبه فاریا نقشه گنج سرشار جزیره مونت کریستو را در اختیار او می‌گذارد.

ولی درست قبل از این که بتوانند نقشه فرار خود را نهایی کنند آبه می‌میرد. دانتس با طرح بسیار ماهرانه‌ای از زندان می‌گریزد، گنج را به دست می‌آورد، به پاریس می‌رود و از سه دشمن خون‌خوار خود انتقام وحشتناکی می‌گیرد. دانتس از حد همه قوانین انسانی و الاهی فراتر می‌رود و مانند تقدیر، بی‌رحم و تزلزل‌ناپذیر می‌شود. این کتاب، به سبب غنای ابداعات عجیب و غریبش و به لطف صفا و صداقت بیانش، هنوز هم می‌تواند برای خوانندگان جالب باشد. عجیب‌ترین ماجراها در این اثر نقل می‌شود. نویسنده پروای حقیقت‌ نمایی ندارد. سبکش روی هم رفته روان و پویاست. با این همه، بسیاری از بخش‌های کتاب با حقیقت روان‌شناختی شخصیت‌ها و امکان وقوع ماجراها مغایرت دارد. شهرت کم نظیر این رمان با نمایشی که خود نویسنده بر اساس آن تنظیم کرد و بر صحنه آورد ادامه یافت.

الکساندر دوما (Alexandre Dumas) که ژنرالی فرانسوی بود بر اساس اسناد بسیاری که به دست آورد رمان‌های ماندگاری خلق کرد که زمینه همه آن‌ها تاریخ فرانسه است. او یکی از پر آوازه‌ترین نویسندگان قرن ۱۹ فرانسه است که به خاطر رمان‌های ماجراجویانه و تاریخی‌اش مانند سه تفنگدار و کنت مونت کریستو به شهرتی به سزا دست پیدا کرد. او «کنت مونت کریستو» را در سال ۱۸۴۴ نوشت. دوما با قدرت قلم خود شخصیت‌های واقعی را در قالب رمانی خواندنی پرداخته است تا رمانی مهیج را به نگارش درآورد. الکساندر دوما در سال ۱۹۷۰ و پس از ۶۸ سال زندگی در فرانسه دار فانی را وداع گفت با این حال حدود ۲۱۳ فیلم و سریال بر اساس رمان‌های وی ساخته شده است. کنت مونت کریستو نیز بارها دستمایه اقتباس آثار سینمایی و تلویزیونی مختلف بوده است.

کتاب

در بخشی از کتاب کنت مونت کریستو می‌خوانید:

قاچاقچیان از سرنشینان قایق دیگر که وارد مونت کریستو شده بودند، استقبال کردند. محمولۀ فرش‌های بافت ترکیه را به آن‌ها تحویل دادند و مزد همیشگی خود را دریافت کردند، صد فرانک برای هر نفر. ادموند نیز مانند سایرین مزد کارش را گرفت، اما زیر‌لب لبخندی زد؛ چون کوچک‌ترین جواهری که در دستمالش داشت، ده برابر تمام پولی که خدمه دریافت کرده بودند ارزش داشت.

وقتی آن‌ها بار دیگر در لگهورن لنگر انداختند، ادموند به ناخدا اطلاع داد که خیال ندارد به سفر ادامه دهد. ناخدا دو برابر مزد همیشگی به او پیشنهاد کرد، اما ادموند ضمن تشکر از او، از قبول این درخواست سر باز زد. با دیدن صورت درهم‌ رفتۀ جاکوپو، ادموند او را کناری کشید و گفت: «نجات‌ دهندۀ من. می‌خوام بهت پیشنهادی بکنم. من به کسی مثل تو احتیاج دارم، آدمی که وفادار و راز‌ داره. حاضری با من کار کنی؟»

صورت جاکوپو از هم باز شد: «چی بهتر از این. پس درسته. همون‌طور که حدس زده بودم تو فقط یه ملوان نیستی!»
«من از سفر کردن با این کشتی قاچاق خیلی لذت بردم. ولی من علاوه بر کار‌های دیگه‌ای که بلدم، ملوان هم هستم… حالا وسایلت رو بردار و تو میدون شهر منتظرم باش.»

ادموند به طرف خانۀ دلال جواهرات و سنگ‌های گران‌ قیمت به راه افتاد و چهار قطعه الماس کوچک را برای فروش به او نشان داد. دلال عادت کرده بود در مقابل آنچه به او پیشنهاد می‌شود چهرۀ بی‌تفاوتی داشته باشد، اما با دیدن آن چهار قطعه الماس چشمانش برق زد. هیچ سوالی از ادموند نکرد. حتی اینکه قایق‌ران بی‌چیزی مثل او این جواهرات را از کجا آورده. بلافاصله مبلغ چهل هزار فرانک به ادموند داد و گفت هر وقت جواهری برای فروش داشت به او مراجعه کند.

منبع | کتابراه

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

دکمه بازگشت به بالا