کتاب

معرفی و خلاصه کتاب «گربه‌ای که کتابخانه را نجات داد»

با معرفی و خلاصه کتاب «گربه‌ای که کتابخانه را نجات داد» تو این مطلب همراهمون باشید.

اینتین – کتاب گربه‌ای که کتابخانه را نجات داد داستانی دلنشین، جادویی و امیدبخش است؛ روایت دختری نوجوان و عاشق کتاب، یک گربه سخنگو و مأموریتی برای نجات کتاب‌ها که یادآور قدرت واقعی ادبیات و تأثیر عمیق آن بر زندگی آدم‌هاست. سوسوکه ناتسوکاوا در این رمانْ احساس، ماجراجویی و جادوی ادبی را طوری ترکیب کرده که خواننده از همان ابتدا مجذوب کتاب می‌شود.

درباره‌ی کتاب گربه ای که کتابخانه را نجات داد
نانامی کوساکی دختری نوجوان و شیفته‌ی کتاب است که کتابخانه‌ی محلی برای او حکم خانه‌ی دوم را دارد. روزی نانامی متوجه می‌شود کتاب‌های مورد علاقه‌اش به طرز مرموزی از قفسه‌ها ناپدید می‌شوند. در همین حین، رفتار مشکوک مردی با کت و شلوار خاکستری او را نگران می‌کند. همین باعث می‌شود تصمیم بگیرد آن مرد را دنبال کند. در این بین، تایگر، گربه‌ای زرد و سفید که می‌تواند حرف بزند، ظاهر می‌شود. او به نانامی هشدار می‌دهد که خطری جدی پیش‌رو دارد و پیشنهاد می‌دهد تا با هم دنبال کتاب‌ها بگردند. کتاب گربه ای که کتابخانه را نجات داد (The Cat Who Saved the Library) با نام اصلی Hon o mamorō to suru neko no hanashi، ادامه‌ای است بر کتاب «گربه ای که کتاب‌ها را نجات داد». سوسوکه ناتسوکاوا (Sōsuke Natsukawa) در این کتاب داستانی فانتزی، ماجراجویانه و رمزآلود خلق کرده است.

فانتزی و رئالیسم جادویی در بستری از زندگی روزمره
رمان گربه ای که کتابخانه را نجات داد با ترکیبی از «رئالیسم جادویی» و «فانتزی معاصر» نوشته شده است. سوسوکه ناتسوکاوا فضای کتابخانه، مدرسه و زندگی نوجوانان را انتخاب کرده و آن را با عناصر جادویی چون گربه‌ی سخنگو و سفر به دنیایی دیگر به قصد نجات کتاب‌ها درآمیخته است. این ترکیب نگاهی لطیف و شاعرانه به نقش ادبیات و کتاب در زندگی می‌دهد و همزمان ماجرایی پر از راز، خطر و اکتشاف را به تصویر می‌کشد.

رمان گربه ای که کتابخانه را نجات داد نه فقط یک داستان ماجراجویانه و فانتزی است، بلکه ادای احترامی است به کتاب، کتابخانه و ارتباط انسان با ادبیات. این کتاب یادآور می‌شود که کتاب‌ها تنها کلمات روی کاغذ نیستند. آن‌ها حامل روح، فکر، امید و خاطره‌اند. انتشارات دانش آفرین این کتاب را با ترجمه‌ی الهام صیفی‌کار منتشر کرده تا خوانندگان را به درک ارزش کتاب و جهان زیبایی که ادبیات برای ما می‌سازد، دعوت می‌کند.

گربه‌ای که کتابخانه را نجات داد

جوایز و افتخارات کتاب گربه ای که کتابخانه را نجات داد
پرفروش‌ترین کتاب ساندی تایمز
کتاب پرفروش بین‌المللی
نکوداشت‌های کتاب گربه ای که کتابخانه را نجات داد
در بحبوحه ممنوعیت‌های فزاینده‌ی کتاب، تعطیلی کتابخانه‌ها و تهدیدهای علیه مطالعه‌ی آزاد، بدون شک سوسوکه ناتسوکاوا، به عنوان یک پادزهر، یک قهرمان ضروری دیگر را ارائه می‌دهد.» (بوک‌لیست)
دنباله‌ای خواستنی برای کتاب پرفروش بین‌المللی: «گربه‌ای که کتاب‌ها را نجات داد». داستانی نشاط‌بخش از ژاپن درباره‌ی یک گربه سخنگو، دختری عاشق کتاب و قدرت کتاب‌ها برای ایجاد تغییر در جهان. (کاربر آمازون)

کتاب گربه ای که کتابخانه را نجات داد برای شما مناسب است اگر
عاشق کتاب، کتابخانه و ادبیات هستید.
به داستان‌های فانتزی یا داستان‌هایی به سبک رئالیسم جادویی علاقه‌مندید.
نوجوان هستید و دوست دارید کتابی بخوانید که هم سرگرمتان کند و هم به شما یاد بدهد چرا کتاب و آزادی انتخاب و اندیشه ارزشمند هستند.

در بخشی از کتاب گربه‌ای که کتابخانه را نجات داد می‌خوانیم
پس از مدتی طولانی، اولین باری بود که نانامی تب می کرد.

روی تختش دراز کشیده و از دیدن سقف به شدت احساس کلافگی می کرد. از آن بعدازظهری که با قطار از کتابفروشی ناتسوکی به خانه آمده بود، همین جا مانده بود.

شاید پس از آن سفر پر استرس خسته و ناتوان شده بود. اما، با اینکه پدرش آن موقع احساس عصبانیت داشت، ذهن دخترک به نحوی آرام بود با اینکه شاید این کلمه، عبارت درستی به حساب نمی آمد و او از حال رفته بود.

پس از آن ماجرا، با اینکه تب داشت اما پدرش برایش توضیح داده بود که حمله ی آسم نبوده و نیاز نداشتند با آمبولانس تماس بگیرند. پدرش چنان از این اتفاق جا خورده بود که عصبانیتش دود شده و به هوا رفته و دخترک را به تخت برده بود تا کمی استراحت کند.

نانامی یادش بود که خوابش برده و خاطراتی هم از فاصله ی میان این چرت زدن ها داشت: آسمانِ بیرون که سرخ شده بود، خورشید که غروب کرده بود، و پدرش تمام مدت کنارش مانده بود. زمانی که بالاخره چشمانش را باز کرد، از فاصله ی میان پرده ها آسمان آبی روشن را می دید.

سیچیرو با لحنی که حاکی از آسودگی خاطر بود، گفت: «خب به هرحال بیش از حد به خودت فشار آوردی.»

حالت چهره اش مثل همیشه عبوس بود، و با اینکه نانامی می دید که پدرش چقدر از بیدار ماندن در کل شب خسته شده، اما خب حالت خاکستری چهره اش از بین رفته بود.

مرد پرسید: «چی شده؟ چیزی روی صورتمه؟»

منبع | کتابراه

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

دکمه بازگشت به بالا