اگه موقع خوندن فارسی ششم گاهی معنی بعضی شعرها یا جواب سوالها برات سخته، نگران نباش!
اینجا میتونی جواب تمام تمرینها، درک مطلبها و معنی شعرها و متنهای کتاب فارسی ششم رو پیدا کنی، اونم خیلی روان و قابلفهم.
اینتین – توی این بخش، همهی درسهای کتاب فارسی ششم ابتدایی رو برات جمع کردیم؛ از معنی شعرها و واژهها گرفته تا جواب درست تمرینها و نگارشها.
هر درس جدا توضیح داده شده تا راحتتر پیداش کنی. با خوندن این جوابها هم درس رو بهتر یاد میگیری، هم مطمئن میشی که پاسخهات درسته. دیگه نیازی نیست کل اینترنتو زیر و رو کنی، همهچی همینجاست.
جمله های مهم درس هفت خان رستم
میگویند «از هفت خان رستم» گذشته است. (صفحه ۳۷ خط دوم)
معنی: کنایه از مراحل دشواری را پشت سر بگذارد و به موفقیّت برسد.
دیوها را از پای درمیآورد.(صفحه ۳۷ خط هفتم)
معنی: کنایه از دیوها را نابود می کن
رخش به تنگ میآید. (صفحه ۳۹ خط دوم)
معنی: کنایه از رخش{اسب رستم}، خسته میشود.
معنی شعر های درس هفت خان رستم
شعر های صفحه ۳۸ فارسی ششم
۱-خروشید و جوشید و برکند خاک ◈※◈ زسمش زمین شد همه ، چاک چاک
معنی: اسب شیهه کشید و خشمگین شد و به نشانه یورش سم خود را بر زمین کوبید به گونه ای که زمین زیر پایش کنده شد.
کلمات مهم:
خروشید: فریاد زد
جوشید: عصبانی شد
برکند: جدا کرد
سهمگین : ترسناک
۲-بزد تیغ و بنداخت ازبر، سرش ◈※◈ فرو ریخت چون رود، خون از برش
معنی: رستم با ضربه شمشیر سر اژدها را از تنش جدا کرد و خون مانند رود از تن او جاری شد.
کلمات مهم:
بر : تن ، بدن تیغ : شمشیر نیرنگ : فریب ، حیله چیرگی : پیروز شدن
شعر های صفحه ۳۹ فارسی ششم
۳- بینداخت چون باد خم کمند ◈※◈ سر جادو آورد ناگه به بند
معنی: رستم کمند را با سرعت به سمت جادوگر انداخت و او را اسیر کرد.
کلمات مهم:
کمند : ریسمان محکم
به بند آوردن : کنایه از اسیر کردن.
۴-میانش به خنجر به دو نیم کرد ◈※◈ دل جادوان زوپر از بیم کرد
معنی: رستم با خنجر جادوگر را نصف کرد و با این کار خود دل جادوگران دیگر را پر از وحشت کرد
کلمات مهم:
میان : کمر
خنجر: شمشیر کوچک
زو : مخفّف از او
بیم : ترس
۵-چورستم بدیدش برانگیخت اسب ◈※◈ بدوتاخت مانند آذرگشسب
معنی: وقتی رستم اورادید، اسبش را به حرکت درآورد و با سرعت زیاد مانند آتش جهنده به سوی اوحرکت کرد.
کلمات مهم:
آذرگشسب: آتش تند و سریع ، آتش جهنده
چو : وقتی که ، زمانی که
برانگیخت: تکان داد ، به حرکت درآورد
۶-سروگوش بگرفت و یالش دلیر ◈※◈ سر از تن بکندش به کردار شیر
معنی: رستم شجاعانه سرو گوش و یال ارژنگ دیو را گرفت و مانند شیر ، سر از تنش جدا کرد .
کلمات مهم:
یال : موهای بلند پشت گردن اسب
به کردار :مانند
دلیر: شجاع
۷-ز بهر نیایش سروتن بشست ◈※◈ یکی پاک جای پرستش بجست
معنی: برای عبادت سر و تن خود را شست و به دنبال جایی پاک و تمیز برای راز و نیاز گشت.
کلمات مهم:
زبهر: برای
نیایش : دعا ، عبادت
بجست : جست و جو کرد
پرستش : عبادت
۸-از آن پس نهاداز برخاک ، سر ◈※◈ چنین گفت : کای داور دادگر
معنی: پس سر را بر خاک گذاشت و گفت ای پروردگار عادل !
کلمات مهم:
کای : مخفّف که ای
داور : قاضی
دادگر : بر قرار کننده عدالت
۹-زهر بد ، تویی بندگان را پناه ◈※◈ تو دادی مرا ، گردی و دستگاه
معنی: تو پناه همه ی بندگان در مقابل بدی ها هستی و تو به من پهلوانی و قدرت دادی .
کلمات مهم:
گردی : پهلوانی ، شجاعت
دستگاه : قدرت و توانایی ، عظمت
معنی کلمات درس پنجم فارسی ششم
| خان : مرحله ، منزل | نیرنگ : فریب ، حیله |
| اهریمن : شیطان | چیرگی : پیروز شدن |
| شمار : تعداد | کمند : ریسمان محکمی که هنگام جنگ آن را بر گردن و کمر دشمن اندازند و آن ها را اسیر کنند |
| از بند رهایی دهد : از زندان و اسارت آزاد کند | خمّ کمند : چین و شکن و دایره ای که در اثر پرتاب کمند ایجاد می شود |
| دیوان : در این درس جمع دیو ها | به بند آوردن : کنایه از اسیر کردن |
| راهی می شود : به سوی جایی می رود | میان : در اینجا کمر |
| قوی پنجه : توانا ، پر زور | خنجر : شمشیر کوچک |
| از هم می دَرد : از بین می برد و پاره پاره می کند | زو : مخفف از او |
| تیمار : مراقبت ، مواظبت | بیم : ترس |
| نخجیر : شکار | یال : موهای بلند پشت گردن اسب |
| فرجام : پایان ، سر انجام ، عاقبت کار | به کردار : مانند |
| دادگر : برقرار کننده عدالت ، عادل | ستایش : شکر و سپاس |
| کوفتن : کوبیدن | یزدان : آفریدگار ، خداوند |
| سُم : قسمت پایانی پای چارپایان که مانند کفش آن هاست! | دلیر : شجاع ، در اینجا منظور رستم است |
| دیده : چشم | ز بهر : برای |
| رستم در خشم می شود : رستم عصبانی و خشمگین می شود ، در خشم شدن کنایه از عصبانی شدن است | نیایش : دعا ، عبادت |
| پرخاش : سخنی که از روی خشم گفته می شود ، درشتی | بجست : جست و جو کرد |
| می نمایاند : نشان می دهد | پرستش : عبادت |
| به تنگ می آید : صبرش تمام می شود ، خسته می شود | کای : مخفف که ای |
| از پای درآوردن : کنایه از کشتن | داور : قاضی ، آن که حکم می کند ، در اینجا منظور خداوند است |
| خروشید : در اینجا شیهه کشید ، فریاد زد | آذرگشسب : آتش سریع و سوزان |
| جوشید : عصبانی شد | گُرد : پهلوان |
| برکند : جدا کرد | دستگاه : در این درس یعنی عظمت و قدرت و توانایی |
| سهمگین : ترسناک | زابلستان : نام شهری در سیستان و بلوچستان |
| تیغ : شمشیر | کیکاووس: پادشاه نادان و بیارادهی ایرانی |
| بَر : تَن ، بدن | – |
هم خانواده درس پنجم فارسی ششم
مرحله = مراحل، رحلت، ارتحال
عظمت = عظیم، اعظم، معظم
قدرت = قادر، قدر، مقدر، مقتدر
چنگ = چنگال، چنگک
حرکت = محرک، حرکات، متحرک
حمله = حملات، حامل، حمل
مبالغه = بالغ، بلیغ، مبلغ
غریب = غریبانه، غرب، مغرب
تعجّب = عجیب، عجایب
مخالف و متضاد درس پنجم فارسی ششم
دراز ≠ کوتاه
دشوار ≠ سهل
پیروزی ≠ شکست
گذشته ≠ آینده
سخت ≠ آسان
خواب ≠ بیدار
خطرناک ≠ بی خطر و امن
کلمات املایی درس پنجم فارسی ششم
هفت خان – رستم – اهریمنی – کیکاووس – اژدها – زابلستان – خانِ اوّل –قوی پنجه – حمله – تیمارکند سم – پرخاش – سمّش – سهمگین – تیغ – سپاس میگزارد – بدین سان – قصد – حیله گری – خمِّ کمند – اولاد – ارژنگ – آذر گشسب – خطرناک – گُردی
پیام درس هفت خان رستم فارسی ششم
این درس درباره ی هفت خان رستم مطالبی گفته است. رستم برای نجات دادن کیکاووس، پادشاه ایران، به مازندران میرود و با دیوها میجنگد . رستم در این سفر، هفت مرحلهی سخت و دشوار را طی میکند که به آن هفت خان می گویند
منبع | همیار




