با معنی و تفسیر شعر «اگر نه عشق شمس الدین بُدی در روز و شب ما را …» از دیوان شمس مولانا تو این مطلب همراه ما باشید.
اینتین – غزلیات مولانا پر از معانی عمیق و فلسفی هستند. او در این اشعار به بررسی موضوعاتی چون عشق، عرفان، حقیقت و وجود میپردازد و خواننده را به تفکر و تأمل دعوت میکند.
غزل شماره ۷۱
اگر نه عشق شمس الدین بُدی در روز و شب ما را
فراغتها کجا بودی ز دام و از سبب ما را
بت شهوت برآوردی دمار از ما ز تاب خود
اگر از تابش عشقش نبودی تاب و تب ما را
نوازشهای عشق او لطافتهای مهر او
رهانید و فراغت داد از رنج و نصب ما را
زهی این کیمیای حق که هست از مهر جان او
که عین ذوق و راحت شد همه رنج و تعب ما را
عنایتهای ربانی ز بهر خدمت آن شه
برویانید و هستی داد از عین ادب ما را
بهار حسن آن مهتر به ما بنمود ناگاهان
شقایقها و ریحانها و گلهای عجب ما را
زهی دولت زهی رفعت زهی بخت و زهی اختر
که مطلوب همه جانها کند از جان طلب ما را
گزید او لب گه مستی که رو پیدا مکن مستی
چو جام جان لبالب شد از آن میهای لب ما را
عجب بختی که رو بنمود ناگاهان هزاران شکر
ز معشوق لطیف اوصاف خوب بوالعجب ما را
در آن مجلس که گردان کرد از لطف او صراحیها
گران قدر و سبک دل شد دل و جان از طرب ما را
به سوی خطهٔ تبریز چه چشمه آب حیوان است
کشاند دل بدان جانب به عشق چون کنب ما را
تفسیر این شعر
این شعر زیبا از “مولانا” دربارهی عشق و زیباییهای آن است. مولانا در این شعر به عشق شمسالدین، دوست و معشوق خود، اشاره میکند و احساسات عمیق خود را نسبت به او بیان میکند. بیایید هر بیت را به زبان ساده توضیح دهیم:
۱. اگر نه عشق شمس الدین بُدی در روز و شب ما را
اگر عشق شمسالدین در زندگی ما نبود،
فراغتها کجا بودی ز دام و از سبب ما را
آرامش و راحتی ما هم وجود نداشت.
۲. بت شهوت برآوردی دمار از ما ز تاب خود
اگر عشق شمس نبود، ما در اثر شهوت و خواستههایمان نابود میشدیم،
اگر از تابش عشقش نبودی تاب و تب ما را
اما عشق او به ما نیرو و شوق زندگی داد.
۳. نوازشهای عشق او لطافتهای مهر او
نوازشهای عشق او مانند لطافتهای مهر و محبتش است،
رهانید و فراغت داد از رنج و نصب ما را
که ما را از رنجها و سختیها رها کرد.
۴. زهی این کیمیای حق که هست از مهر جان او
چه خوشبختی است که این عشق، مانند کیمیا، ارزشمند است،
که عین ذوق و راحت شد همه رنج و تعب ما را
زیرا باعث شد که تمام رنجها و زحمتهای ما به شادی تبدیل شود.
۵. عنایتهای ربانی ز بهر خدمت آن شه
نعمتهای الهی برای خدمت به آن محبوب است،
برویانید و هستی داد از عین ادب ما را
که به ما زندگی و وجود بخشید.
۶. بهار حسن آن مهتر به ما بنمود ناگاهان
بهار زیبایی آن محبوب ناگهان در دل ما نمایان شد،
شقایقها و ریحانها و گلهای عجب ما را
مانند گلها و شقایقها، زیباییهای فراوانی را به ما نشان داد.
۷. زهی دولت زهی رفعت زهی بخت و زهی اختر
چه خوشبختی، چه مقام والایی، چه بخت خوبی!
که مطلوب همه جانها کند از جان طلب ما را
که همهی جانها به دنبال این عشق هستند.
۸. گزید او لب گه مستی که رو پیدا مکن مستی
او لبهایی را برگزید که مستی به همراه دارد،
چو جام جان لبالب شد از آن میهای لب ما را
زیرا دل و جان ما پر از شادی و سرخوشی شد.
۹. عجب بختی که رو بنمود ناگاهان هزاران شکر
چه بخت عجیبی که ناگهان هزاران شکر به وجود آمد،
ز معشوق لطیف اوصاف خوب بوالعجب ما را
از ویژگیهای لطیف و زیبای معشوق خود.
۱۰. در آن مجلس که گردان کرد از لطف او صراحیها
در مجلسی که او با لطف خود جامها را پر کرد،
گران قدر و سبک دل شد دل و جان از طرب ما را
دل و جان ما از شادی و سرور سبک و آزاد شدند.
۱۱. به سوی خطهٔ تبریز چه چشمه آب حیوان است
به سمت تبریز چه چشمهای از حیات است،
کشاند دل بدان جانب به عشق چون کنب ما را
که دل ما را به عشق آنجا کشاند.
در کل، این شعر بیانگر عشق عمیق مولانا به شمسالدین و تأثیرات مثبت آن بر زندگی اوست. مولانا با استفاده از تشبیهات زیبا، احساسات خود را نسبت به عشق، زیبایی و شادی بیان میکند.
منبع: روزانه




