با معنی و تفسیر شعر «شب است و باغ گلستان خزان رؤیاخیز …» از غزلیات شهریار تو این مطلب همراه ما باشید.
اینتین – غزل شماره ۶۷ از غزلیات شهریار را بخوانید. شهریار با استفاده از زبانی که به زندگی روزمره مردم نزدیک است، توانسته است ارتباط عمیقی با خوانندگان برقرار کند. این سادگی در بیان باعث میشود که اشعار او برای اقشار مختلف جامعه قابل فهم و دلنشین باشد.
غزل شماره ۶۷
شب است و باغ گلستان خزان رؤیاخیز
بیا که طعنه به شیراز میزند تبریز
بیا که حلقهبهگوشان آسمان ریزند
سری به پای تو در حلقهٔ غلام و کنیز
به گوشوار دلاویز ماه من نرسد
ستاره گرچه به گوش فلک شود آویز
به باغ، یاد تو کردم که باغبان قضا
گشوده پرده پاییز خاطراتانگیز
چنان به ذوق و نشاط آمدم که گویی باز
بهار عشق و شباب است این شب پاییز
عروس گل که به نازش به حجله آوردند
به عشوه بازدهندش به باد رخت و جهیز
شهید خنجر جلاد باد میغلتند
به خاک و خون همه در انتظار رستاخیز
خزان خمار غمش هست و ساغر گل زرد
بهار سبز کجا وین شراب سحرآمیز
خزان صحیفه پایان دفتر عمر است
به این صحیفه رسیدهاست دفتر ما نیز
تنی تکیدهام و چشم رفته در ته چاه
که چرخ چاهکنم چشمه میکند کاریز
به سینمای خزان ماجرای خود دیدم
شباب با چه شتابی به اسب زد مهمیز
حراج عمر چه سوداگریست شعبدهباز
که گنج و حشمت قارون نمیخرد به پشیز
هنوز خون به دل از داغ «لاله»ام، ساقی
به غیر خون دلم باده در پیاله مریز
شبی که با تو سر آمد چه دولتی سرمد
دمی که بیتو به سر شد چه قسمتی ناچیز
عزیز من مگر از یاد من توانی رفت
که یاد تست مرا یادگار عمر عزیز
پری به دیدن دیوانه رام میگردد
پریوشا تو ز دیوانه میکنی پرهیز
به بانگ چنگ من از دل زدای زنگ فراق
که بشکفد دل شیرین به شیههٔ شبدیز
نوای باربدی خسروانه کی خیزد
مگر به حجله شیرین گذر کند پرویز
به عشق پاک تو بگذشتم از مقام ملک
که بال عشق تو بادم زند بر آتش تیز
تو هم به شعشعه وقتی به شهر تبریز آی
که شهریار ز شوق و طرب کنی لبریز
تفسیر این شعر
این شعر، شعری عاشقانه و عاطفی است که به زیباییهای طبیعت و احساسات انسانی میپردازد. در ادامه، به زبان سادهتر و با توضیحات مناسب قسمتهای مختلف شعر را بررسی میکنم:
۱. شب و باغ گلستان خزان رؤیاخیز
شاعر در اینجا به شب و باغی که در آن خزان است اشاره میکند. “رؤیاخیز” به معنای رویایی و خیالانگیز است. این نشاندهندهی زیبایی و غمانگیزی همزمان فصل خزان است.
۲. طعنه به شیراز میزند تبریز
شاعر میگوید که تبریز (شهر دیگر ایران) به شیراز (شهری معروف به زیبایی و شعر) طعنه میزند. این میتواند نشاندهندهی رقابت فرهنگی یا زیباییهای مختلف هر شهر باشد.
۳. حلقهبهگوشان آسمان ریزند
شاعر از حلقهبهگوشان (غلامان و کنیزان) صحبت میکند که به پای او (محبوبش) احترام میگذارند. این تصویر نشاندهندهی عشق و ارادت است.
۴. به گوشوار دلاویز ماه من نرسد
شاعر بیان میکند که حتی ستارهها هم نمیتوانند به زیبایی محبوبش برسند. “دلاویز” به معنای دلفریب و زیباست.
۵. باغبان قضا گشوده پرده پاییز
شاعر به یاد محبوبش در باغی اشاره میکند که باغبان آن، قضا (سرنوشت) است. این نشاندهندهی خاطرات شیرین و تلخ است.
۶. چنان به ذوق و نشاط آمدم که گویی باز بهار عشق و شباب است.
شاعر احساس شادابی و نشاط میکند، گویی دوباره بهار عشق را تجربه کرده است، حتی اگر شب پاییزی باشد.
۷. عروس گل که به نازش به حجله آوردند
شاعر به عروسی اشاره میکند که با ناز و زیبایی به خانه شوهر آورده شده است. این تصویر نمایانگر زیبایی و عشق است.
۸. شهید خنجر جلاد باد میغلتند
شاعر به مرگ و فقدان اشاره میکند، جایی که باد مانند یک جلاد عمل میکند و زندگی را از بین میبرد.
۹. خزان صحیفه پایان دفتر عمر است
خزان نشاندهندهی پایان عمر است، مانند صحیفهای که به آخر رسیده است.
۱۰. تنی تکیدهام و چشم رفته در ته چاه
شاعر احساس خستگی و ناامیدی میکند، مانند کسی که در چاهی عمیق افتاده است.
۱۱. حراج عمر چه سوداگریست شعبدهباز
شاعر از گذر زمان و عمر خود صحبت میکند و آن را مانند یک بازار حراج توصیف میکند که ارزش واقعی آن نادیده گرفته شده است.
۱۲. هنوز خون به دل از داغ «لاله»ام، ساقی
شاعر از درد و اندوه خود صحبت میکند و از ساقی (مردی که شراب میریزد) میخواهد که فقط خون دل او را در پیاله نریزد.
۱۳. عزیز من مگر از یاد من توانی رفت
شاعر از محبوبش میخواهد که او را فراموش نکند، زیرا یاد او برایش بسیار ارزشمند است.
۱۴. پری به دیدن دیوانه رام میگردد
شاعر به زیبایی محبوبش اشاره میکند که مانند پریهاست و او را دیوانه کرده است.
۱۵. نوای باربدی خسروانه کی خیزد
شاعر به موسیقی و هنر اشاره میکند و انتظار دارد که نوای زیبا دوباره طنینانداز شود.
۱۶. به عشق پاک تو بگذشتم از مقام ملک
شاعر بیان میکند که برای عشق پاک محبوبش، از مقامهای بزرگ هم گذشته است.
۱۷. تو هم به شعشعه وقتی به شهر تبریز آی
در پایان شاعر از محبوبش دعوت میکند که وقتی به تبریز بیاید، با خود شادی و خوشحالی بیاورد.
در کل، این شعر ترکیبی از عشق، زیبایی، غم، یادآوری خاطرات شیرین و تلخ، و همچنین تأمل در گذر زمان و زندگی است. شاعر با استفاده از تصاویری زیبا احساسات عمیق خود را بیان کرده است.
منبع: روزانه