آموزشی

معنی و داستان ضرب المثل « به روباه گفتند شاهدت کیه؟ گفت دمم »

با معنی و داستان ضرب المثل «به روباه گفتند شاهدت کیه؟ گفت دمم » تو این مطلب همراهمون باشین.

اینتین – درباره ضرب المثل «به روباه گفتند شاهدت کیه؟ گفت دمم » تو ادامه مطلب بیشتر بخونین:

به روباه گفتند شاهدت کیه؟ گفت دمم

این ضرب‌المثل در موقعیتی خاص و در زمان‌هایی به کار می‌رود که فردی به بیان ادعایی می‌پردازد که به وضوح غیر منطقی و غیر قابل قبول به نظر می‌رسد. این ادعا می‌تواند به صورت یک دروغ بزرگ و شگفت‌آور باشد که به سادگی نمی‌توان آن را باور کرد. در چنین حالتی، شنوندگان به طور طبیعی از او درخواست می‌کنند تا دلایل و مدارکی ارائه دهد که ادعای او را تأیید کند. اما فرد مورد نظر، به جای ارائه مدرکی قانع‌کننده و معتبر، ممکن است مدرکی غیرقابل قبول یا نامناسب را به میان آورد. گاهی اوقات نیز او به سادگی اظهار می‌دارد که اگر کسی به حقیقت ادعای او شک دارد، می‌تواند از شخص دیگری که به نوعی با او ارتباط دارد، سؤال کند. اما نکته‌ای که در اینجا وجود دارد این است که آن شخص مورد اشاره، خود هیچگونه اعتباری ندارد و نمی‌تواند به عنوان یک شاهد معتبر شناخته شود. در این شرایط، شنوندگان از این عبارت استفاده می‌کنند تا نشان دهند که ادعای مطرح شده فاقد اعتبار و پایه و اساس منطقی است.

علاوه بر این، این عبارت در پاسخ به افرادی نیز به کار می‌رود که برای تأیید حرف‌های خود به افرادی استناد می‌کنند که خودشان نیز در آن ادعاها همدست یا همفکر هستند. در واقع، این افراد تلاش می‌کنند تا با استناد به کسانی که خودشان هیچگونه اعتبار و صلاحیتی ندارند، ادعای خود را تقویت کنند. بنابراین، این ضرب‌المثل به نوعی نشان‌دهنده عدم اعتبار و عدم صحت ادعاهای مطرح شده است و به شنوندگان یادآوری می‌کند که باید با احتیاط بیشتری نسبت به اطلاعات و ادعاهایی که ارائه می‌شود، برخورد کنند.

حکایت این ضرب المثل

در زمان‌های قدیم، جنگلی خوش آب و هوا وجود داشت که همه حیوانات در آن به خوبی و خوشی در کنار یکدیگر زندگی می‌کردند. آن‌ها در کمال آرامش همدیگر را می‌دریدند و می‌خوردند تا اینکه یک روز، روباهی غریبه وارد جنگل شد. ظاهر و اعتماد به نفس او به قدری جلب توجه می‌کرد که حیوانات فکر کردند او یک موجود مهم است. دم کلفت و حالت شیک او باعث شد که به او احترام بگذارند و به او اعتقاد پیدا کنند.

روباه هم از این فرصت استفاده کرد و شروع به سوءاستفاده از احساسات پاک آن‌ها کرد. هرجا دلش می‌خواست می‌رفت و هر کاری که می‌خواست می‌کرد و کسی هم نمی‌توانست جلودارش باشد. کم‌کم او به سرقت آذوقه‌ها پرداخت؛ از انبار سنجاب‌ها گردو و فندوق می‌برد، ولی نخودچی‌ها و کشمش‌ها را دست نمی‌زد. او این‌ها را به کلاغ می‌داد تا به جنگل بغلی ببرد و در ازای آن موش می‌گرفت.

شیر، سلطان جنگل، از این وضعیت به ستوه آمد و به روباه دستور داد که از این کارها دست بردارد. اما روباه بی‌توجه به دستور شیر پیغام فرستاد که کارهایش مشکلی ندارد و اگر شیر ناراضی است، می‌تواند از جنگل برود. شیر از این پررویی به شدت عصبانی شد و روباه را در وسط جنگل خفت کرد و با صدای بلند به او گفت: «تو با چه جراتی این کارها را می‌کنی؟»

روباه به آرامی پاسخ داد: «چه کاری؟ اصلاً سند و مدرکی داری؟ من تمام کارهایم را طبق قانون جنگل انجام می‌دهم!» شیر از این پررویی و بی‌ادبی گیج شد و پرسید: «از کجا می‌گویی این کارها قانونی هستند؟»

روباه با افتخار دمش را بالا داد و گفت: «بیا از دمم بپرس!» شیر از این پاسخ بی‌ربط واقعاً کم آورد و با خشم به یال خودش چنگ زد، در حالی که روباه با نیشخند راهش را ادامه داد و به تجارت بین‌الجنگلی‌اش پرداخت. او آن‌قدر در کارش موفق شد که یک روز حتی شیر را هم به لبنیاتی جنگل همسایه داد و خلاص.

از آن زمان، این ضرب‌المثل بر سر زبان‌ها افتاد: «به همین پررویی و بی‌ربطی!»

کاربرد
این عبارت زمانی استفاده می‌شود که فردی برای اثبات حرف دروغین یا بی‌اساس خود، به فرد دیگری که غرض‌ورزتر یا بی‌فایده‌تر از خودش است، استناد می‌کند. در واقع، طرف مقابل این ادعا را به دلیل نامعتبر بودن شاهدی که ارائه شده، نمی‌پذیرد.

منبع | روزانه

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

دکمه بازگشت به بالا