با معنی و داستان ضرب المثل «حرف مرد یکی است» تو این مطلب همراهمون باشین.
اینتین– قدیمها مردم فکر میکردن چهل سالگی اوج عقله و سنهای دیگه رو زیاد دوست نداشتن. توی همون زمانها، یه مردی به اسم ملا نصرالدین زندگی میکرد. وقتی ملا چهل ساله شد، یه جشن بزرگ گرفت و به همه گفت که بالاخره به “سن عقل” رسیده و هر مشکلی دارن، میتونه براشون حل کنه. مردم هم که ملا رو واسه هوش و اخلاق خوب و بذلهگوییاش خیلی دوست داشتن، بعد از اون کلی به خونش رفت و آمد میکردن و با خودشون هدیه میبردن. کار ملا رونق گرفت و خیلی هم از این وضعیت خوشحال بود.
اما یه نامهنویس تو شهر بود که قبل از ملا، کارش نامهنوشتن و نامهخوندن برای مردم بود و از این راه زندگی میکرد. وقتی ملا معروف شد و کارش گرفت، کار نامهنویس کساد شد. نامهنویس با اینکه سواد داشت، اما اصلاً خوشاخلاق نبود و مردم هم طبیعی بود که یه آدم خوشاخلاق مثل ملا رو ترجیح بدن.
نامهنویس چند سالی صبر کرد، اما وقتی ملا ۴۵ ساله شد، دیگه صبرش تموم شد. با خودش گفت: “پنج ساله ملا نون منو آجر کرده، باید کاری کنم که مردم دیگه سراغش نرن!” پس یه نقشه کشید تا به همه بفهمونه ملا دیگه پیر شده و ۴۵ سالشه.
نقشهی نامهنویس و جواب دندانشکن ملا
یه روز که خونه ملا پر از آدم بود، چند نفر که نامهنویس فرستاده بود، رفتن جلو و یکیشون بلند پرسید: “جناب ملا، شما چند سالهاید؟” بقیه که میدونستن اینا کی هستن و چه قصدی دارن، ساکت شدن. ملا یه لحظه مکث کرد. اگه میگفت ۴۵ سالشه، حتماً مسخرهاش میکردن.
ملا خندید و گفت: “من چهل سالهام!” اون چند نفر با صدای بلند خندیدن و گفتن: “بابا! تو که پنج سال پیش هم گفتی چهل سالهای! چطور هنوز چهل سالهای؟” ملا گفت: “بله، ده سال دیگه هم از من بپرسن چند سال دارم، میگم چهل سال.” وقتی پرسیدن “چرا؟” ملا جواب داد: “مگر نمیدانی حرف مرد یکی است؟”
مردم دور و بر ملا از این حاضر جوابی و هوش ملا کیف کردن و اون چند نفر هم دست از پا درازتر برگشتن تا خبر شکستشون رو به نامهنویس برسونن.
کاربرد ضربالمثل “حرف مرد یکی است”
از اون روز به بعد، هر وقت کسی بدون هیچ دلیل منطقی، روی حرف یا عقیده قدیمیاش پافشاری میکنه، میگن: “حرف مرد یکی است.”