با معنی و داستان ضرب المثل «شاه می بخشه، شیخ علی خان نمیبخشه» تو این مطلب همراهمون باشین.
اینتین– میدونید این ضربالمثل از کجا اومده؟ قدیما یه شاعری بود که خیلی کریم خان زند رو دوست داشت. کریم خان پادشاه خیلی باهوش و باعدالتی بود، ولی خودش رو شاه نمیدونست تا به مردم نزدیکتر باشه. از طرفی هم نمیذاشت پولهای خزانه دولت رو همینجوری بریز و بپاش کنن.
کریم خان یه وزیری هم داشت به اسم شیخ علی خان. این وزیر هم مثل خودش آدم درست و حسابی بود و سعی میکرد جلوی خرجهای بیخود دربار رو بگیره. تو دربار کریم خان از این نوازنده و رقصنده و شعبدهباز و اینا که معمولا شاهها برای سرگرمی دور خودشون جمع میکردن، خبری نبود. اما خب، همون شاعری که کریم خان رو دوست داشت، گاهی میرفت پیشش و براش شعر میخوند.
کریم خان هیچوقت بهش پول نمیداد و همین باعث شده بود بقیه شاعرها میلی به رفتن به دربارش نداشته باشن. اما یه روز، شاعر طبق معمول رفت و شعرش رو خوند. یهو کریم خان رو کرد به شیخ علی خان و گفت: “هزار سکه به این شاعر جایزه بده!” دهن شیخ علی خان و شاعر از تعجب باز موند. تا اون روز کریم خان از این کارها نکرده بود و جایزه نداده بود.
شاعر خیلی خوشحال شد که هزار سکه گیرش اومده و رفت پیش شیخ علی خان تا جایزهاش رو بگیره. شیخ علی خان که نمیدونست چرا کریم خان همچین دستوری داده، یه بهونهای آورد و گفت: “الان دارم به حساب کتابهای خزانه رسیدگی میکنم؛ برو بعدا بیا.”
شاعر رفت و هفته بعد دوباره برای گرفتن هزار سکه سراغ شیخ علی خان رفت. این بار هم شیخ علی خان چیزی بهش نداد و دست خالی برگردوندش. هر بار که شاعر میرفت جایزهاش رو بگیره، شیخ علی خان یه حرف سردی میزد و بهش پول نمیداد. اون امیدوار بود شاعر خسته بشه و بره که دیگه برنگرده؛ چون فکر میکرد دادن اون پولها درست نیست.
شاعر که دیگه ناامید شده بود، یکراست رفت سراغ خود کریم خان و ماجرا رو براش تعریف کرد. این بار کریم خان رو کرد به شیخ علی خان و گفت: “حالا که شاعر این همه سختی کشیده، به جای هزار سکه، بهش دو هزار سکه بده!” شیخ علی خان که اصلا انتظار همچین چیزی رو نداشت و حتی همون هزار سکه رو هم زیاد میدونست، حرف کریم خان رو زیر سبیلی رد کرد و هیچی نگفت؛ ولی به شاعر هم هیچی نداد.
رفت و آمد شاعر پیش شیخ علی خان و پول ندادن شیخ علی خان بهش همینجوری ادامه پیدا کرد و شاعر هم به جایزهای نرسید. یه روز که شاعر خیلی از دست شیخ علی خان عصبانی شده بود، صداش رو بلند کرد و گفت: “آخر این چه وضعیه؟! شاه میبخشه، شیخ علی خان نمیبخشه! چرا جایزهای رو که شاه برای من تعیین کرده، نمیدین که ببرم به دردهای زندگیم بزنم؟”
صدای داد و فریاد شاعر به گوش کریم خان رسید. کریم خان شیخ علی خان رو صدا کرد و گفت: “چرا این بنده خدا رو اذیت میکنی و جایزهاش رو نمیدی؟” شیخ علی خان که فرصت خوبی گیر آورده بود، به کریم خان گفت: “قربان، شما که مثل شاههای دیگه نبودید؛ از این بذل و بخششها نمیکردید؛ چی شد که یهو روش کارتون رو تغییر دادید؟”
کریم خان گفت: “هنوز هم دوست ندارم پول خزانه کشورم رو اینجوری حروم کنم. اما من میدونم که این شاعر خونه و زندگی نداره. به جای اینکه پول کشور تو خزانه بیاستفاده بمونه، گفتم بهتره مقداری از پولهای بیاستفاده رو به شاعر بدم تا هم برای خودش خونه زندگی تهیه کنه، هم به یه عده برای ساخت خونه و خرید وسایل پول برسونه و اینجوری در حد خودش باعث چرخش پول بشه.”
بعد شاعر رو صدا کرد و گفت: “جایزهات پنج برابر شده؛ برو از شیخ علی خان پنج هزار سکهات رو بگیر.” شاعر دوباره رفت پیش شیخ علی خان. این بار شیخ علی خان برعکس همیشه، دیگه بهونهای نیاورد و پنج هزار سکه رو بهش داد.
این ضربالمثل کی استفاده میشه؟
از اون روزگار به بعد هر وقت یه بالادستی بخواد یه خوبی بزرگی به یکی بکنه، ولی زیردستش جلوش رو بگیره و نذاره اون خیر به طرف برسه، میگن: “شاه میبخشه، شیخ علی خان نمیبخشه.”