با معنی و داستان ضرب المثل نه خانی اومده، نه خانی رفته تو این مطلب همراهمون باشین.
اینتین – این ضربالمثل رو وقتی به کار میبریم که بخوایم بگیم یه اتفاق یا تعهدی که قبلاً مطرح شده، دیگه کاملاً منتفیه! یعنی انگار اصلاً از اول همچین چیزی وجود نداشته و هیچکس نباید دنبالش باشه. مثلاً یکی قول میده یه کاری رو انجام بده، ولی بعد منصرف میشه و خودش رو میزنه به اون راه که انگار از اول هم همچین قولی نداده!
داستان باحال یه خان خیالی!
یه مرد روستایی بود که همیشه توی خیالاتش فکر میکرد یه روزی خان میشه و مثل اشراف زندگی میکنه. ولی خب، نه پولی داشت، نه خونه و زندگی درستوحسابی، نه گاو و گوسفند. تنها کاری که بلد بود، این بود که حسابی صرفهجویی کنه، شاید یه روزی پولدار بشه!
یه روز که رفته بود شهر جنسهاشو بفروشه، موقع برگشت چشمش افتاد به یه مغازه خربزهفروشی. با خودش گفت: “بهجای ناهار، یه خربزه بگیرم هم سیر میشم، هم پولم تو جیبم میمونه!”
خربزه رو خرید، رفت زیر یه درخت نشست و خربزه رو کوبید به سنگ تا بازش کنه. موقع خوردن با خودش فکر کرد:
“اگه پوست خربزه رو همینجا بذارم، هر کی رد بشه، میگه یه خان اومده اینجا خربزه خورده و رفته!”
ولی هنوز گرسنه بود! پس گفت: “حالا اگه پوستش رو هم بخورم، دیگه کسی که رد بشه، فکر میکنه خان اونقدر مهم بوده که نوکرش پوست خربزه رو تراشیده و خورده!”
پس نشست و پوست خربزه رو هم خورد! اما باز هم سیر نشد. با خودش گفت: “خب، اگه پوستش رو هم الاغش خورده باشه، یعنی اون خان، هم نوکر داشته، هم الاغ!”
ولی باز هم سیر نشد! نگاهش افتاد به تخمههای خربزه. از سر غرور گفت: “نه، دیگه از این یکی میگذرم، چون اگه تخمهها رو هم بخورم، دیگه مردم میگن این چه خانی بوده که حتی از تخمههای خربزه هم نگذشته؟!”
چند قدم که دور شد، فکر کرد “نه بابا! کی به کیه؟! تخمهها رو هم بخورم که خیالم راحت بشه!” برگشت، تخمهها رو هم خورد و بعد با خودش گفت: “آخیش! انگار نه خانی اومده، نه خانی رفته، اصلاً هیچچی نشده!”
نتیجهی داستان
از اون موقع، این ضربالمثل جا افتاد! یعنی هر وقت کسی اول یه کاری رو قبول میکنه و بعد یه جوری دبه درمیاره که انگار از اول همچین چیزی نبوده، بهش میگن: “نه خانی اومده، نه خانی رفته!”