آموزشی

معنی و داستان ضرب المثل «هر چه می گویم نر است، می گوید بدوش»

با معنی و داستان ضرب المثل «هر چه می گویم نر است، می گوید بدوش» تو این مطلب همراهمون باشین.

اینتین– در روزگاری قدیم، نادرشاه در یکی از جنگ‌ها از لشکریانش جدا شد و در بیابان گم شد. بعد از ساعت‌ها سرگردانی، به یک کلبه رسید که در آن یک پیرمرد و پیرزن زندگی می‌کردند و تنها دارایی‌شان یک گاو بود. نادرشاه از گرسنگی و تشنگی به کلبه رفت و از پیرزن آب و نان خواست. اما نان خیلی سفت بود و پیرزن گفت که چون مهمان خدا هستی، نان را در آب می‌زنیم تا نرم شود.

نادرشاه که نمی‌توانست نان سفت را بخورد، از پیرمرد خواست که برایش روغن یا شیر بیاورد. پیرمرد گفت که در این بیابان هیچ آب و آبادانی نیست و نمی‌تواند برود چیزی بخرد. نادرشاه عصبانی شد و خواست که از گاو شیر بگیرد. اما پیرزن گفت که گاو آنها نر است و شیر ندارد. نادرشاه با عصبانیت گفت که او نادرشاه است و باید اطاعت کنند. پیرمرد با تعجب گفت: «هر چه می‌گویم نر است، می‌گوید بدوش.»

نادرشاه متوجه شد که اشتباه کرده و از پیرمرد و پیرزن عذرخواهی کرد. در نهایت، او همان نان خشک را خورد و تا صبح در کلبه ماند تا به اردوگاهش برگردد.

از آن زمان به بعد، وقتی کسی خواسته‌ای غیرممکن داشته باشد، به یاد این داستان می‌افتند و می‌گویند: «هر چه می‌گویم نر است، می‌گوید بدوش.»

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

دکمه بازگشت به بالا