بسیاری از نوجوانان با ورود به عرصه اجتماع متوجه میشوند مسیری که در آن پا گذاشتهاند به آنها تعلق ندارد و قرار نیست آنها به سمت شغل و مهارت مناسبی سوق دهد اما چطور با ترسیم نقشهای از آینده شغلی مانع سردرگمی نوجوانان شویم؟
اینتین – بسیاری از نوجوانان با ورود به عرصه اجتماع متوجه میشوند مسیری که در آن پا گذاشتهاند به آنها تعلق ندارد و قرار نیست آنها به سمت شغل و مهارت مناسبی سوق دهد اما چطور با ترسیم نقشهای از آینده شغلی مانع سردرگمی نوجوانان شویم؟
خیلی از نوجوانانی که با ورود به عرصه اجتماعی مثل دانشگاه، پا به عرصه جوانی میگذارند، تازه متوجه میشوند نقطهای که در آن ایستادهاند برای آنها نیست! نه رشتهای که انتخاب کردهاند با روحیاتشان سازگار است، نه آیندهای که تصورش را داشتهاند، در آن مسیر قابل دستیابی است. انتخابشان نه حاصل شناخت علاقهها و تواناییها، بلکه نتیجه معدل، توقعات خانواده، یا مشاورهای سطحی در دفتر مدارس است. این وضعیت، آغاز یک سردرگمی است.
واقعیت این است که در مدرسه، کسی از نوجوان نمیپرسد از چه کاری لذت میبرد یا در چه موقعیتهایی خودش را زندهتر حس میکند. کسی به او نمیگوید قرار نیست همه از دل دانشگاه به شغل دلخواه برسند. کسی برایش روشن نمیکند که مسیر زندگی، بیشتر از آنکه با مدرک مشخص شود، با شناخت خود و ساخت مهارتها شکل میگیرد.
همین کاستیها در ترسیم مسیر شغلی نوجوان باعث میشود زمانی متوجه جایگاهش شود که دیر شده؛ زمانی که به رشته در حال تحصیل تعلقی ندارد، سالهایی را صرف یادگیری چیزهایی کردهاند که قرار نیست جایی در زندگی آیندهشان داشته باشد و حالا باید همهچیز را از نو کشف کنند. باید بگردد ببیند کی هست، چه میخواهد و از کجا باید شروع کند. این یعنی عقبماندن از ریتم زندگی، فرسودگی ذهنی و حتی گاهی حس شکست، بیآنکه تقصیری داشته باشد.
این در حالیست که نوجوانی فرصتی مهم و تکرار نشدنی برای پیشگیری از این سرگردانی است؛ مرحلهای حیاتی که در آن هویت در حال شکلگیری است، ذهن آماده درک دنیاست و روحیات هنوز در حال انعطاف و آزموناند. اگر نوجوان در این مقطع یاد بگیرد خودش را بفهمد، دنیای مشاغل و مهارتها را بشناسد و مسیرها را تجربه کند، آن وقت میتواند تصمیمهایی بگیرد که نه صرفاً درست، بلکه واقعاً متعلق به او باشد.
ترسیم مسیر شغلی، نقشهای نیست که با یک آزمون چهارگزینهای یا مشاوره یک ساعته کشیده شود؛ اما میتوان آن را پلهپله ساخت، از دل تجربهها، گفتوگوها، کشفها و مواجههها آن هم در دوران نوجوانی.
علاقه یا استعداد؟ نقطه شروع کشف مسیر
یکی از چالشهای مهم دوران نوجوانی، درک تفاوت میان علاقه و استعداد است. اغلب این دو بهجای یکدیگر بهکار میرود، درحالیکه نقشهای متفاوتی در تعیین مسیر زندگی فرد دارند. علاقه، بیشتر جنبه احساسی دارد؛ نیرویی درونی که فرد را بهسمت موضوع یا فعالیتی خاص جذب میکند. اما استعداد، به توانایی ذاتی یا اکتسابی در انجام کاری با کیفیت و سهولت برمیگردد. تمایز بین این دو، اگرچه ظریف است، اما در انتخاب مسیر تحصیلی و شغلی نقشی تعیینکننده دارد.
برخی از روانشناسان از جمله هاوارد گاردنر، با ارائه نظریه هوشهای چندگانه، تلاش کردهاند درک ما را از استعداد گسترش دهند. او نشان میدهد که توانمندی انسان صرفاً به هوش ریاضی یا زبانی محدود نیست، بلکه در قالبهایی چون هوش فضایی، موسیقایی، بدنی، میانفردی و درونفردی نیز تجلی مییابد. با این حال، فضای آموزشی و خانوادگی اغلب تنها برخی از این تواناییها را به رسمیت میشناسد؛ استعدادهایی که به مسیرهای مشخص و قابلعرضه در نظام دانشگاهی ختم میشود. همین امر موجب میشود بسیاری از نوجوانان، علایق و استعدادهای خود را در محیطهایی جستوجو کنند که با ویژگیهایشان ناسازگار است اما چطور میتوان مسیر انتخاب حرفه و مهارت آینده نوجوان را روشن کرد؟
آزمونهای شخصیتشناسی و استعدادیابی
در دوران نوجوانی که فرد در مرحله شکلگیری هویت و شناخت خود قرار دارد، ابزارهایی مانند آزمونهای شخصیتشناسی و استعدادیابی میتواند به روشنتر شدن این مسیر کمک کند. این آزمونها به نوجوان کمک میکند تا ویژگیهای درونی، ترجیحات رفتاری و حوزههای استعدادی خود را بهتر بشناسد؛ چیزهایی که اغلب در جریان تحصیل مدرسه یا زندگی روزمره نادیده گرفته میشود.
برای مثال، آزمون MBTI که نسخه فارسی آن نیز در دسترس است، شخصیت افراد را در قالب ۱۶ تیپ مختلف طبقهبندی میکند و نشان میدهد که هر فرد در چه محیطهایی بهتر عمل میکند یا با چه نوع فعالیتهایی سازگاری بیشتری دارد. آزمون هالند نیز با طبقهبندی افراد در شش گروه اصلی میتواند سرنخهایی درباره زمینههای شغلی متناسب با تیپ شخصیتی هر فرد ارائه دهد.
در کنار اینها، مدل «هوشهای چندگانه» گاردنر، رویکردی متفاوت به مفهوم استعداد دارد. این مدل نشان میدهد که هوش فقط به تواناییهای ریاضی یا زبانی محدود نمیشود و در شکلهای مختلف بروز پیدا میکند. آشنایی نوجوان با چنین نگاهی، میتواند باعث شود استعدادهایی را در خود ببیند که پیش از آن، بیاهمیت یا حتی ضعف تلقی میکرده است.
با وجود این، باید تأکید کرد که هیچ آزمونی نمیتواند بهتنهایی مسیر قطعی و نهایی یک نوجوان را مشخص کند. این ابزارها زمانی مفیدند که در کنار تجربههای واقعی، گفتوگوهای عمیق با مشاوران آگاه و بازخوردهای محیطی بهکار گرفته شوند. اتکای صرف به نتیجه یک تست، بدون تحلیل و شناخت عمیق، ممکن است به تصمیمهایی منجر شود که بعدها با واقعیتهای فردی یا دنیای کار سازگار نباشند. ترسیم مسیر شغلی، فرایندی ترکیبی و تدریجی است؛ آزمونها تنها یکی از گامهای آغازین آن هستند.
آشنایی با صاحبان مشاغل و دنیای حرفهها
هیچ چیز به اندازه گفتوگوی مستقیم با کسی که در یک حرفه مشغول به کار است، نمیتواند نوجوان را به واقعیت نزدیک کند. در واقع دیدن پشت صحنه مشاغل، نه آنچه در سریالها یا شبکههای اجتماعی نمایش داده میشود، بلکه واقعیت روزمره کار، میتواند خیالپردازیها را تعدیل و درک را عمق ببخشد.
در بعضی کشورها برنامههایی طراحی شده تا نوجوان برای چند روز کنار یک فرد شاغل بنشیند و روند روزمره او را ببیند. اگرچه فضای تجربه چنین محیطی به طور رسمی وجود ندارد اما والدین میتوانند از طریق ارتباطاتشان با آشنایان و فعالان حوزههای مورد علاقه بچهها، امکان گفتگو و تجربه مستقیم را ایجاد کنند.
از سوی دیگر یکی از مهمترین موانع در ترسیم دقیق مسیر شغلی نوجوانان، شناخت محدود خانوادهها و حتی خود دانشآموزان از دنیای مشاغل است. در اغلب خانههای ایرانی، صحبت از شغل، به چند گزینه شناختهشده ختم میشود: پزشکی، مهندسی، وکالت و معلمی. این نگاه محدود، نه از سر بیتوجهی، بلکه حاصل آشنایی ناکافی با تحولات سریع بازار کار و مشاغل نوپدید است.
واقعیت این است که ساختار مشاغل در دنیای امروز، بهویژه در دهههای اخیر، دچار تحولی بنیادین شده است. بسیاری از مشاغلی که امروز جزو پردرآمدترین و پرتقاضاترینها هستند، یک دهه قبل اصلاً وجود نداشتند یا کمتر شناختهشده بودند چرا که ذیل مهارتها قرار میگیرد.
مهارتهای نرم، بنمایه موفقیت شغلی
یکی از باورهای غلط رایج در میان نوجوانان و حتی خانوادهها این است که موفقیت شغلی صرفاً به تحصیلات دانشگاهی وابسته است. در حالیکه تجربه بازار کار و پژوهشهای جهانی چیز دیگری میگوید: موفقیت بلندمدت شغلی، بدون تسلط بر «مهارتهای نرم» تقریباً ناممکن است.
مهارتهای نرم (Soft Skills) شامل مجموعهای از تواناییها و ویژگیهای فردیاند که به ما کمک میکنند بهتر ارتباط برقرار کنیم، تصمیم بگیریم، تیممحور عمل کنیم، خود را مدیریت کنیم و در موقعیتهای مختلف اجتماعی، واکنش مؤثری داشته باشیم. این مهارتها مثل «اعتماد به نفس»، «تفکر انتقادی»، «حل مسئله»، «کنترل هیجان»، «مدیریت زمان» و «توانایی کار گروهی»، پایهایترین آجرهای موفقیت شغلیاند.
در نظام آموزشی ایران، این مهارتها عموماً نادیده گرفته میشوند یا در حاشیه باقی میماند؛ در حالیکه نوجوانی دقیقاً بهترین زمان برای شکلگیری آنهاست. مهارتهایی که نهتنها در مسیر شغلی، بلکه در انتخاب رشته، تعاملات خانوادگی، سازگاری با فشارهای اجتماعی و حتی درک بهتر از خود فرد تأثیرگذارند.
یاد گرفتن مهارت نرم یعنی آماده شدن برای دنیای واقعی. یعنی نوجوان صرفنظر از اینکه چه رشتهای بخواند یا در آینده چه شغلی داشته باشد، بتواند در مواجهه با چالشها، از خودش دفاع کند، ارتباط مؤثر برقرار کند، تصمیم بگیرد، از شکستها درس بگیرد و پیش برود. چنین مهارتهایی میتواند از طریق شرکت در کلاسها، کارگاهها و جمعهای مختلف به دست میآید.
بنابراین اگر قرار است مسیری برای آینده نوجوان ترسیم کنیم، این مسیر نهتنها باید بر مبنای علاقه و استعداد باشد، بلکه باید از همان ابتدا به او یاد بدهد که موفقیت، فقط مدرک و تخصص نیست؛ ترکیبی از دانش، شخصیت و مهارت است.
منبع | تبیان