آموزشی

۱۰ انشا کوتاه و بلند در مورد فلسطین و عملیات طوفان الاقصی برای دانش آموزان

با ۱۰ انشا کوتاه و بلند در مورد فلسطین و عملیات طوفان الاقصی برای دانش آموزان از ابتدایی تا متوسطه تو این مطلب همراهمون باشین.

اینتین – نوشتن انشا فرصتی است برای بیان احساسات، فکرها و خاطراتمان به زبان خودمان. وقتی قلم به دست می‌گیریم و درباره موضوعی مثل پاییز می‌نویسیم، می‌توانیم هم دنیای بیرونی را توصیف کنیم و هم دنیای درونی خود را با دیگران به اشتراک بگذاریم.اگر شما هم قصد نوشتن انشا با موضوع فلسطین و عملیات طوفان الاقصی رو دارید در ادامه همراه ما باشید.

۱- انشا با

موضوع: کودکان فلسطین؛ لبخند در میان آوار

در گوشه‌ای از دنیا، جایی که آسمانش پر از دود و صدای انفجار است، هنوز کودکان بازی می‌کنند. کودکان فلسطینی، همان‌هایی که در میان سنگ و خاکستر، با تکه‌ای چوب و توپ پارچه‌ای لبخند می‌زنند. شاید کسی باور نکند، اما آن‌ها با دل‌های کوچک‌شان بزرگ‌ترین قهرمانان روزگارند.

در روزهایی که جنگ به نام «طوفان الاقصی» شعله‌ور شد، دنیا دوباره چشمانش را به غزه دوخت. خانه‌ها ویران شدند، خانواده‌ها از هم جدا گشتند، اما کودکان هنوز ایستاده‌اند؛ بعضی با دفتر پاره‌ای در دست، بعضی با عکس پدر شهیدشان در آغوش.
در چشمانشان، ترسی نیست. نوری است که از ایمان و امید زاده شده.

گاهی به عکس‌هایشان نگاه می‌کنم؛ کودکی که زیر آوار نشسته و کتابی خاکی را ورق می‌زند. دیگری لبخند می‌زند، در حالی‌که پشت سرش شهری سوخته است. آن‌ها به ما یاد داده‌اند که امید، حتی در دل جنگ، زنده می‌ماند.

صلح، شاید از همین لبخندها آغاز شود. از کودکانی که یاد گرفته‌اند میان صدای بمب هم بخندند. کاش روزی برسد که هیچ کودکی در هیچ گوشه‌ای از زمین، معنی جنگ را نداند، و همه، مثل کودکان فلسطین، فقط رؤیای آسمانی آبی در دل داشته باشند.

۲- انشا با

موضوع: طوفان الاقصی و رؤیای صلح

هر جنگی داستانی دارد، اما داستان مردم فلسطین، طولانی‌ترین فصلِ دردِ بشر است. سال‌هاست که آن‌ها در محاصره‌ی آتش و دیوار و بی‌عدالتی نفس می‌کشند. «طوفان الاقصی» نام نبردی بود که از دلِ همین رنج برخاست؛ طوفانی از خشم و فریاد، اما در عمق خود، پر از آرزوی آزادی.

من همیشه از خودم می‌پرسم: اگر جای کودکان غزه بودم، با ترسِ هر روز و آسمانی که همیشه خاکستری است، چه می‌کردم؟ آن‌ها اما هنوز لبخند می‌زنند. هنوز نقاشی می‌کشند؛ خانه‌ای با سقف آبی و پرچمی که بر باد می‌رقصد.

صلح برای ما شاید واژه‌ای ساده باشد، اما برای آن‌ها یعنی نان تازه، مدرسه‌ای سالم و خوابی آرام. در جهانی که قدرت و سیاست بر انسانیت سایه انداخته، صلح دیگر فقط آرزو نیست، بلکه مسئولیتی است بر دوش همه‌ی ما.

کاش جهان به‌جای نگاه‌کردن، کاری می‌کرد. کاش وجدان‌های خفته بیدار می‌شدند.
طوفان الاقصی شاید با سلاح آغاز شد، اما در دل بسیاری، سؤالی را بیدار کرد: آیا وقت آن نرسیده که کودکان فلسطین هم طعم آرامش را بچشند؟

۳- انشا با

موضوع: صلح از نگاه یک نوجوان فلسطینی

من در غزه به دنیا آمدم، جایی که در آن صدای هواپیماها از صدای پرندگان بیشتر شنیده می‌شود. هر روز وقتی از خواب بیدار می‌شوم، مادرم دعا می‌کند که آن روز، آسمان آرام باشد. ما دیگر از تاریکی شب نمی‌ترسیم؛ از روشنایی ناگهانی موشک‌ها می‌ترسیم.

وقتی «طوفان الاقصی» آغاز شد، شهر ما لرزید. پدرم گفت: «این صدای مقاومت است.» اما من صدای گریه‌ی کودکان را شنیدم. همسایه‌مان رفت، خانه‌مان ترک برداشت، و مادرم هنوز امید دارد. او می‌گوید روزی صلح می‌آید، روزی که هیچ سربازی به خانه‌ها نگاه نکند و همه‌ی مادران، فرزندانشان را در آغوش بگیرند.

من رؤیای ساده‌ای دارم؛ می‌خواهم روزی در شهری قدم بزنم که صدای خنده از همه‌ی کوچه‌ها شنیده شود. می‌خواهم به مدرسه بروم، بی‌آن‌که بترسم زمین بلرزد. صلح برای من، رؤیایی نیست؛ حقی است که از ما گرفته‌اند.

اگر دنیا صدای ما را بشنود، شاید بفهمد که کودکان غزه دشمن کسی نیستند. ما فقط می‌خواهیم زندگی کنیم. فقط همین.

۴- انشا با

موضوع: صلح، زیباتر از هر پیروزی

صلح، واژه‌ای است که وقتی آن را می‌شنوم، بوی درخت زیتون و نسیم دریا در ذهنم زنده می‌شود. اما در فلسطین، این واژه میان دود و آتش گم شده است.
از روزی که «طوفان الاقصی» آغاز شد، دنیا بار دیگر فهمید که ساکنان غزه فقط در پی یک چیزند: حق زندگی.

هیچ پیروزی‌ای ارزش اشک یک کودک را ندارد. هیچ سرزمینی آباد نمی‌شود وقتی دل‌ها ویران است.
صلح یعنی همه‌ی انسان‌ها در کنار هم، با تفاوت‌ها و باورهایشان، زندگی کنند. یعنی هیچ کودکی میان ترس و خون بزرگ نشود.

من باور دارم صلح از دل همین رنج‌ها زاده می‌شود. وقتی انسان‌ها یاد بگیرند درد یکدیگر را احساس کنند، دیگر جنگی آغاز نخواهد شد.
شاید راهش سخت باشد، اما هر قدمِ کوچک، نوری است در دل تاریکی.
روزی خواهد آمد که بر ویرانه‌های غزه، نه دیوار، که باغی از زیتون روییده باشد.

۵- انشای کوتاه و ساده (برای دانش‌آموزان دبستانی)

موضوع: طوفان الاقصی

طوفان الاقصی نام نبردی است که بین مردم فلسطین و سربازان اسرائیل درگرفت. مردم غزه سال‌هاست در محاصره زندگی می‌کنند و با سختی زیادی روبه‌رو هستند. در این جنگ، خیلی از خانه‌ها و مدرسه‌ها خراب شد و کودکان زیادی آواره شدند.
من دعا می‌کنم روزی برسد که در سرزمین فلسطین، دیگر صدای بمب نباشد و همه‌ی بچه‌ها با آرامش به مدرسه بروند. صلح بهتر از هر جنگی است.

۶- انشای متوسط و احساسی (برای دوره متوسطه)

موضوع: صدای مقاومت در طوفان الاقصی

طوفان الاقصی فقط نام یک نبرد نیست، بلکه فریاد ملتی است که سال‌هاست زیر سایه‌ی ظلم زندگی می‌کند.
مردم غزه در برابر حملات شدید، خانه‌های ویران و کمبود آب و غذا ایستادند. شاید سلاح نداشته باشند، اما ایمان و امید در دلشان زنده است.
کودکی که میان آوار لبخند می‌زند، مادر شهیدی که هنوز دعا می‌کند، و مردی که با دست خالی از وطنش دفاع می‌کند، تصویر واقعی طوفان الاقصی است.
کاش دنیا به جای تماشا، برای صلح و آزادی کاری کند.

۷- انشای بلند و ادبی (برای دبیرستان یا مسابقات انشا)

موضوع: طوفان الاقصی؛ فریاد بیداری یک ملت

در گوشه‌ای از جهان، جایی میان آتش و خاک، نسلی از امید از زیر آوار سر برآورده است. نامش «غزه» است و صدای آن، «طوفان الاقصی».
در روزی از مهرماه، وقتی صبح هنوز به‌درستی طلوع نکرده بود، ناگهان فریادی برخاست؛ فریادی که نه از خشم، بلکه از سال‌ها درد و فراموشی بود. مردم فلسطین، خسته از سکوت جهان، ایستادند تا بگویند هنوز زنده‌اند.
خانه‌ها ویران شد، اما اراده‌ها نه. کودکان در میان دود و غبار، هنوز به آسمان نگاه می‌کنند و از خدا صلح می‌خواهند.
شاید گلوله‌ها بتوانند دیوارها را ویران کنند، اما نمی‌توانند رویای آزادی را از دل مردمی پاک کنند که با ایمان ایستاده‌اند.
طوفان الاقصی یادآور این حقیقت است که عدالت شاید دیر برسد، اما هیچ‌گاه گم نمی‌شود.

۸- انشای توصیفی ساده و انسانی (برای نوجوانان)

موضوع: وقتی صدای کودکان در غزه خاموش شد

هر روز صبح ما با صدای زنگ مدرسه بیدار می‌شویم، اما در غزه، کودکان با صدای انفجار.
آن‌ها به جای دفتر و مداد، ترس و آوار را تجربه می‌کنند.
جنگی به نام طوفان الاقصی آغاز شد تا دنیا دوباره صدای فلسطین را بشنود.
من وقتی عکس‌های غزه را دیدم، دلم گرفت. کاش همه‌ی مردم دنیا بفهمند که صلح زیباتر از هر پیروزی نظامی است.

۹- انشا طولانی با موضوع

فلسطین؛ سرزمین مقدسی که هنوز در آتش می‌سوزد

فلسطین، نام سرزمینی است مقدس؛ جایی که روزگاری نخستین قبله‌گاه یکتاپرستان بود و پیام‌آوران الهی در آن گام نهاده بودند. اما امروز، آسمان آبی آن سرزمین سال‌هاست که غبار گرفته است. به جای نسیم آرامش، دود و آتش از هر گوشه‌اش زبانه می‌کشد و شهرها را در کام ویرانی فرو می‌برد. این است قصه تلخ مردم فلسطین؛ مردمی که میان خاکستر و اشک، هنوز امید به رهایی را در دل زنده نگه داشته‌اند.

فاجعه‌ای که بر مردم فلسطین گذشته و هنوز ادامه دارد، تنها یک درگیری سیاسی نیست، بلکه آزمونی است برای وجدان بشریت و عدالت جهانی در روزگار ما. در این نبرد نابرابر، یک سوی ماجرا، دولت اشغالگری است نظامی، مسلح و پشتیبانی‌شده از قدرت‌های غربی؛ و در سوی دیگر، مردمی فقیر و آواره که تنها سلاحشان ایمان و پایداری است. نسل‌های پیاپی از کودکان فلسطینی در اردوگاه‌های پناهندگان، در میان فقر و رنج بزرگ می‌شوند؛ کودکانی که از حق بازگشت به خانه‌های خود محروم مانده‌اند و در سایه‌ی خشونت، اضطراب و ترس، کودکی‌شان را از دست داده‌اند.

امید، واژه‌ای است که گاه در دل تاریکی معنا می‌یابد، اما در سرزمین فلسطین، این واژه بارها آزموده شده است. وقتی انسان باور کند که هیچ راهی برای رسیدن به آرزوهایش نیست، امید آرام‌آرام رنگ می‌بازد. کودکان فلسطینی درست در چنین وضعی زندگی می‌کنند؛ جایی که صدای انفجار جای لالایی را گرفته و آینده در غبار جنگ پنهان شده است. آنان جهان را از دریچه‌ی رنج می‌بینند، زیرا از همان آغاز، خشونت را به‌جای آرامش تجربه کرده‌اند. زندگی‌شان با فقر، ترس و ویرانی تعریف می‌شود.

اما حتی در میان این تاریکی، شعله‌ی انسانیت نباید خاموش شود. ما، به عنوان انسان‌هایی آزاد و مسئول، وظیفه داریم صدای مردم فلسطین باشیم. باید در کنار آنان بایستیم، از عدالت سخن بگوییم و از دولت‌های جهان بخواهیم که به حقوق ملت فلسطین احترام بگذارند. صلح واقعی زمانی متولد می‌شود که جهان، درد فلسطین را بشنود و سکوت را بشکند.

۱۰- انشا با موضوع

نامه‌ای صمیمی و مهربان به یک کودک (زبان ساده، دوستانه)

سلام دوست خوبم،
من هم مثل تو یک کودک هستم. دوست دارم بازی کنم، اسباب‌بازی داشته باشم و هر روز به مدرسه بروم. دلم می‌خواهد تو هم این‌ها را داشته باشی. می‌دانم شرایط سخت است و رفتن به مدرسه و خندیدن گاهی سخت و ترسناک شده، اما بدان که خیلی‌ها در دنیا به یاد تو هستند و برای تو و دیگر کودکان دعا می‌کنند.
من هم در راهپیمایی‌ها و برنامه‌های حمایت از شما شرکت می‌کنم تا دنیا بفهمد بچه‌ها حق دارند در آرامش بزرگ شوند. امیدوارم روزی برسد که تو بتوانی با خیال آسوده بازی کنی، به مدرسه بروی و آینده‌ای روشن داشته باشی. تا آن روز، تو در قلب من و خیلی‌های دیگر جای داری.
با آرزوی صلح و شادی برای تو، دوستت.

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

دکمه بازگشت به بالا