مجموعه کتابها و فیلمهای هری پاتر پر از شخصیتهای رنگارنگ و بهیادماندنیه؛ از قهرمانهایی مثل هری، هرمیون، نویل تا ضدقهرمانهایی مثل اسنیپ و مالفوی. اما تو دنیای بزرگ و جادویی جی. کی. رولینگ، بعضی شخصیتها اونقدری که باید پررنگ و عمیق نبودن — نه اینکه بد یا آزاردهنده باشن، فقط هیچوقت به پتانسیل واقعیشون نرسیدن.
اینتین – شخصیت خوب باید چندلایه، باانگیزه و تأثیرگذار باشه. مثلاً اسنیپ نمونهی عالی یه شخصیت پیچیدهست؛ کسی که بین خیر و شر در نوسانه و آخرش معلوم میشه همهچیزش از عشق سرچشمه گرفته. اما خب… همه نمیتونن «اسنیپ» باشن! در ادامه با پنج شخصیت ضعیفتر دنیای هری پاتر آشنا میشی
۵. چو چانگ
چو چانگ یکی از اون شخصیتهاییه که از همون اول کلی پتانسیل داشت، ولی استفادهی درستی ازش نشد. اولش یه دختر باهوش و ورزشکار از گروه ریونکلاوه که اعتمادبهنفس داره و محبوبه، اما بعد از مرگ سدریک، کل شخصیتش به غم و گریه خلاصه میشه.
حتی رابطهی کوتاهش با هری هم هیچ عمق خاصی پیدا نمیکنه. بدتر از اون، هیچوقت دربارهی پیشینه، فرهنگ یا افکارش چیزی نمیفهمیم؛ در حالی که تنها شخصیت شرقی قابلتوجه کل مجموعهست! رولینگ میتونست ازش یه رقیب فکری جدی برای هرمیون یا جینی بسازه، ولی چو فقط به یه خاطرهی تلخ تبدیل شد.
۴. مَد-آی مُودی (Mad-Eye Moody)
مد-آی یکی از بهیادماندنیترین چهرههای دنیای جادوگرانهست، اما از نظر داستانی یه ایراد بزرگ داره: تقریباً تمام چیزایی که ازش میدونیم، مربوط به بدل تقلبیاش، بارتِی کراوچ جونیوره!
تقریباً یه سال تمام با «مودی جعلی» سر و کار داریم و وقتی بالاخره واقعیاش رو میبینیم، بهسختی میشه تفاوتی حس کرد. رولینگ شخصیتش رو در جلد چهارم حسابی میسازه، بعد یههو میگه «اوه، اینا همش بدل بود!» همین باعث میشه مرگ سریع و کماثر مودی در جلد آخر خیلی بیاحساس و بینتیجه به نظر بیاد.
۳. نیمفادورا تانکس (Tonks)
وقتی تانکس برای اولینبار در «محفل ققنوس» معرفی شد، همه عاشقش شدن — یه ساحرهی شوخطبع با موهای رنگی و توانایی تغییر چهره. اما در کتاب ششم، اون همه انرژی و تفاوت ناگهان ناپدید میشن.
کل شخصیت تانکس خلاصه میشه در عشق غمانگیزش به لوپین و احساس شکست از اون رابطه. از قدرت خاصش بهعنوان متامورفماگوس تقریباً هیچ استفادهای نمیشه و در نهایت مرگش هم بیتأثیر میمونه. تانکس میتونست یکی از قویترین و خاصترین زنهای سری باشه، اما فقط یه یادداشت حاشیهای از عشق و اندوه شد.
۲. کرَب و گُویل (Crabbe & Goyle)
این دو نفر از اول تا آخر تقریباً یه شخصیتن — دوقلوهای بیفکر و همیشه پشت سر دراکو مالفوی. بیشتر نقششون خندهدار و تکراریه، تا اینکه ناگهان در جلد آخر یکیشون با یه طلسم خطرناک، خودش رو میکشه!
هیچوقت نفهمیدیم انگیزهشون چیه، از چی میترسن، یا چرا ناگهان تصمیم میگیرن آدم بکشن. حتی فیلمها هم بینشون فرقی نمیذارن! واقعاً میشه گفت کرَب و گُویل فقط پرکنندهی صحنه بودن، نه شخصیت واقعی.
۱. پیتر پتیگرو (Peter Pettigrew)
پیتر یکی از ناامیدکنندهترین شخصیتهای مجموعهست، چون شروعش عالیه اما پایانش افتضاح. در «زندانی آزکابان» بهعنوان موش خانگی رون معرفی میشه و بعد معلوم میشه همون خائن معروفه که والدین هری رو لو داده!
اما بعد از اون، تقریباً هیچ عمق تازهای پیدا نمیکنه. دلیل خیانتش مشخص نیست — فقط یه آدم ترسو نشون داده میشه که از همه میترسه.
در «یادگاران مرگ»، مرگش به دست خودش (به خاطر دست طلاییای که ولدمورت بهش داده بود) باید تراژیک باشه، ولی چون شخصیتش درست پرداخته نشده، تأثیری نمیذاره. در حالی که پتیگرو نقش خیلی مهمی توی کل داستان داره، ولی بیشتر به یه ابزار داستانی شبیهه تا یه انسان واقعی.
به نظر تو بدترین شخصیت دنیای هری پاتر کیه؟
منبع | comicbook









