با غزل شماره ۶۲ از غزلیات شهریار + معنی و تفسیر شعر اشکش چکید و دیگرش آن آبرو نبود … تو این مطلب همراهمون باشید.
اینتین – غزل شماره ۶۲ از غزلیات شهریار را بخوانید. غزلیات شهریار فراتر از عشق شخصی هستند و به مسائل اجتماعی، سیاسی و فرهنگی نیز میپردازند. شعر “علی ای همای رحمت” نمونهای از عمق احساسات مذهبی و عرفانی اوست که به خوبی نشاندهنده دغدغههای اجتماعی او نیز هست.
غزل شماره ۶۲
اشکش چکید و دیگرش آن آبرو نبود
از آب رفته هیچ نشانی به جو نبود
مژگان کشید رشته به سوزن ولی چه سود
دیگر به چاک سینه مجال رفو نبود
دیگر شکسته بود دل و در میان ما
صحبت به جز حکایت سنگ و سبو نبود
او بود در مقابل چشم ترم ولی
آوخ که پیش چشم دلم دیگر او نبود
حیف از نثار گوهر اشک ای عروس بخت
با روی زشت زیور گوهر نکو نبود
اشکش نمیمکیدم و بیمار عشق را
جز بغض شربت دگری در گلو نبود
آلوده بود دامن پاک و به رغم عشق
با اشک نیز دست و دل شستشو نبود
از گفتگو و یاد جفا کردنم چه سود
او بود بیوفا و در این گفتگو نبود
ماهی که مهربان نشد از یاد رفتنی است
عطری نماند از گل رنگین که بو نبود
آزادگان به عشق خیانت نمیکنند
او را خصال مردم آزادهخو نبود
چون عشق و آرزو به دلم مرد شهریار
جز مردنم به ماتم عشق آرزو نبود
تفسیر این شعر
این شعر از شاعر معروف ایرانی، شهریار، به بیان احساسات عمیق و دردناک عشق و جدایی میپردازد. در ادامه، هر بیت را به زبان ساده توضیح میدهیم:
۱. “اشکش چکید و دیگرش آن آبرو نبود”
– او (معشوق) اشکش ریخت و دیگر آن عزت و احترام را نداشت.
۲. “از آب رفته هیچ نشانی به جو نبود”
– از آن آب (عشق) که رفته، هیچ نشانهای در زندگیاش باقی نمانده است.
۳. “مژگان کشید رشته به سوزن ولی چه سود”
– او سعی کرد با مژگانش (مژهها) احساساتش را به هم وصل کند، اما این کار فایدهای نداشت.
۴. “دیگر به چاک سینه مجال رفو نبود”
– دلش دیگر آنقدر شکسته بود که هیچ امیدی به ترمیم آن نداشت.
۵. “دیگر شکسته بود دل و در میان ما”
– دلها شکسته شده و دیگر بین ما هیچ گفتگویی جز درد و رنج وجود ندارد.
۶. “صحبت به جز حکایت سنگ و سبو نبود”
– گفتگوها به اندازهای بیروح شده که فقط یادآور داستان سنگ و سبو است (که نماد بیاحساسی است).
۷. “او بود در مقابل چشم ترم ولی”
– او (معشوق) در برابر چشمان من بود اما…
۸. “آوخ که پیش چشم دلم دیگر او نبود”
– آه! اما در دل من او دیگر وجود نداشت.
۹. “حیف از نثار گوهر اشک ای عروس بخت”
– افسوس که اشکهای من برای تو (عروس بخت) بیفایده بود.
۱۰. “با روی زشت زیور گوهر نکو نبود”
▪ با وجود زیباییهای ظاهری، درون تو زشت بود و ارزش واقعی نداشت.
۱۱. “اشکش نمیمکیدم و بیمار عشق را”
▪ من اشکهای او را نمیچشیدم و عشق را بیمار میدیدم.
۱۲. “جز بغض شربت دگری در گلو نبود”
▪ جز بغض و اندوه، چیزی در گلویم نبود.
۱۳. “آلوده بود دامن پاک و به رغم عشق”
▪ دامن پاک عشق آلوده شده بود و…
۱۴. “با اشک نیز دست و دل شستشو نبود”
▪ حتی با اشک هم نمیتوانستم خود را پاک کنم.
۱۵. “از گفتگو و یاد جفا کردنم چه سود”
▪ از یادآوری دردها چه فایدهای داشت؟
۱۶. “او بود بیوفا و در این گفتگو نبود”
▪ او بیوفا بود و در این مکالمه حضور نداشت.
۱۷. “ماهی که مهربان نشد از یاد رفتنی است”
▪ ماهی که مهربان نباشد، فراموش خواهد شد.
۱۸. “عطری نماند از گل رنگین که بو نبود”
▪ اگر گلی خوشبو نباشد، عطرش هم باقی نمیماند.
۱۹. “آزادگان به عشق خیانت نمیکنند”
▪ انسانهای آزاد به عشق خیانت نمیکنند.
۲۰. “او را خصال مردم آزادهخو نبود”
▪ او ویژگیهای افراد آزاداندیش را نداشت.
۲۱. “چون عشق و آرزو به دلم مرد شهریار”
▪ وقتی عشق و آرزو در دل من مرد،
۲۲. “جز مردنم به ماتم عشق آرزو نبود”
▪ تنها چیزی که باقی مانده، مرگ من به خاطر ماتم عشق و آرزو است.
در مجموع، این شعر بیانگر احساسات عمیق شاعر درباره عشق، جدایی، درد و ناامیدی است. شاعر با استفاده از تصاویر زیبا و نمادین، حسرت و غم خود را نسبت به یک عشق ناکام بیان میکند.