آموزشی

تحقیق درباره مولانا برای دانش آموزان + اشعار و آثار

با تحقیق درباره مولانا برای دانش آموزان تو این مطلب همراهمون باشید.

اینتین – جلال‌الدین محمد بلخی، مشهور به مولانا، مولوی یا رومی، در ۱۵ مهر ۵۸۶ هجری خورشیدی در بلخ (یا وخش) زاده شد. پدرش، بهاءالدین ولد، از بزرگان صوفیه بود و پس از وفات او، مولانا در قونیه جای پدر را گرفت. او در جوانی با گوهر خاتون ازدواج کرد و صاحب سه پسر و یک دختر شد.

مولانا در ۳۷ سالگی با شمس تبریزی دیدار کرد؛ رخدادی که مسیر زندگی‌اش را دگرگون ساخت. این دوستی عمیق، اعتراض مریدان را برانگیخت و سرانجام شمس به‌طور مرموزی ناپدید شد. مولانا پس از آن، شور و سماع را وسیله‌ای برای عروج روح دانست و حقیقت شمس را در درون خود یافت.

مولانا در ۵ جمادی‌الثانی ۶۷۲ قمری در قونیه درگذشت. میراث فکری و معنوی او طی قرن‌ها بر انسان‌های بسیاری اثر گذاشته و آثارش به زبان‌های گوناگون ترجمه شده است.

آثار

مثنوی معنوی: مهم‌ترین اثر مولانا در شش دفتر و حدود ۲۷ هزار بیت، که آن را «اصول دین» نیز نامیده‌اند.
دیوان شمس تبریزی (دیوان کبیر): مجموعه غزلیات عاشقانه و عارفانه با بیش از ۳۵ هزار بیت.
رباعیات: حدود ۱۶۵۹ رباعی که بخشی به‌طور قطعی از اوست.

آثار منثور:

فیه ما فیه: مجموعه سخنان و درس‌های عرفانی.
مجالس سبعه: خطبه‌ها و مواعظ دینی و اخلاقی.
مکتوبات: نامه‌ها به شاگردان، دوستان و بزرگان.

نمونه‌هایی از اشعار

گر بیدل و بی دستم وز عشق تو پابستم
بس بند که بشکستم ، آهسته که سرمستم

در مجلس حیرانی، جانی است مرا جانی
زان شد که تو می دانی ، آهسته که سرمستم

پیش آی دمی جانم ، زین بیش مرنجانم
ای دلبر خندانم ، آهسته که سرمستم

ساقی می جانان بگذر ز گران جانان
دزدیده ز رهبانان ، آهسته که سرمستم

رندی و چو من فاشی ، بر ملت قلاشی
در پرده چرا باشی ؟ آهسته که سرمستم

ای می بترم از تو من باده ترم از تو
پرجوش ترم از تو ، آهسته که سرمستم

از باده جوشانم وز خرقه فروشانم
از یار چه پوشانم ؟ آهسته که سرمستم

تا از خود ببریدم من عشق تو بگزیدم
خود را چو فنا دیدم ، آهسته که سرمستم

هر چند به تلبیسم در صورت قسیسم
نور دل ادریسم ، آهسته که سرمستم

در مذهب بیکیشان بیگانگی خویشان
با دست بر ایشان آهسته که سرمستم

ای صاحب صد دستان بی‌گاه شد از مستان
احداث و گرو بستان آهسته که سرمستم

—————————————————————–

بشنو این نی چون شکایت می‌کند

از جداییها حکایت می‌کند

کز نیستان تا مرا ببریده‌اند

در نفیرم مرد و زن نالیده‌اند

سینه خواهم شرحه شرحه از فراق

تا بگویم شرح درد اشتیاق

هر کسی کو دور ماند از اصل خویش

باز جوید روزگار وصل خویش

———————————————————————

گر زان که نه‌ای طالب جوینده شوی با ما

ور زان که نه‌ای مطرب گوینده شوی با ما

گر زان که تو قارونی در عشق شوی مفلس

ور زان که خداوندی هم بنده شوی با ما

یک شمع از این مجلس صد شمع بگیراند

گر مرده‌ای ور زنده هم زنده شوی با ما

پاهای تو بگشاید روشن به تو بنماید

تا تو همه تن چون گل در خنده شوی با ما

در ژنده درآ یک دم تا زنده دلان بینی

اطلس به دراندازی در ژنده شوی با ما

چون دانه شد افکنده بررست و درختی شد

این رمز چو دریابی افکنده شوی با ما

شمس الحق تبریزی با غنچه دل گوید

چون باز شود چشمت بیننده شوی با ما

————————————————————

دنیا همه هیچ و اهل دنیا همه هیچ
ای هیچ برای هیچ بر هیچ مپیچ

دانی که پس از مرگ چه ماند باقی
عشق است و محبت است و باقی همه هیچ

ﺑﺸﻨﻮ ﺍﺯ “ﻣﻦ”…ﺑﻬﺘﺮﻳﻦ “ﺭﺍﻭی” ﻣنم

ﺭﺍﺳﺖ ﺧﻮﺍﻫﯽ، ﻫﻢ ﻧﯽ ﻭ ﻫﻢ ﻧﯽ ﺯﻧﻢ

ﻧﺸﻨﻮ اﺯ ﻧﻰ، “ﻧﻰ “ﺣﺼﯿﺮﻯ” ﺑﻴﺶ ﻧﻴﺴﺖ
ﺑﺸﻨﻮ ﺍﺯ “ﺩﻝ”…”ﺩﻝ” ﺣﺮﻳﻢ ﺩﻟﺒﺮﻳﺴﺖ

ﻧﻰ ﭼﻮ ﺳﻮﺯﺩ ﺧﺎﻙ ﻭ ﺧﺎﻛﺴﺘﺮ ﺷﻮﺩ
“ﺩﻝ” ﭼﻮﺳﻮﺯﺩ، ﻻﯾﻖ “ﺩﻟﺒﺮ” ﺷﻮﺩ

مولانا شاعری است که عشق و معنویت را محور اندیشه و شعر خود قرار داد و تا امروز در ایران و جهان الهام‌بخش دوستداران عرفان و ادب است.

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

دکمه بازگشت به بالا