کتاب

معرفی و خلاصه کتاب «هری پاتر و شاهزاده دورگه»

با معرفی و خلاصه کتاب «هری پاتر و شاهزاده دورگه» تو این مطلب همراهمون باشید.

اینتین – با معرفی کتاب «هری پاتر و شاهزاده دورگه » در ادامه با ما همراه باشید.

لرد سیاه بازگشته است، مرگ‌خواران آزادانه می‌تازند و دنیای جادو در آستانه‌ی سقوطی بی‌پایان قرار دارد. جی. کی. رولینگ در کتاب هری پاتر و شاهزاده دورگه، ششمین جلد از مجموعه‌ی هری پاتر، ورق را برمی‌گرداند و آن‌روی جهان جادو را به تصویر می‌کشاند: جهانی تاریک‌تر، تلخ‌تر و بی‌رحم‌تر… جایی لابه‌لای خاطرات کودکی ارباب تاریکی… و با هر خاطره، پرده‌ای از پس رازها کنار می‌رود و راهی به‌سوی حقیقت گشوده می‌شود.

درباره‌ی کتاب هری پاتر و شاهزاده دورگه
سال ششم هاگوارتز در کتاب هری پاتر و شاهزاده دورگه (Harry Potter and the Half-Blood Prince)، جی. کی. رولینگ (J.K. Rowling) آغاز شده؛ فضای مدرسه از همیشه متشنج‌تر است و دامبلدور برخلاف گذشته، تصمیم گرفته هری را مستقیماً وارد ماجرایی پنهانی کند: سفری به عمق خاطرات تام ریدل، کسی که حالا با نام ولدمورت جهان جادوگری را به زانو درآورده است. هر خاطره، قطعه‌ای است از پازلی برای شناخت هویت دشمن و در دل آن، سرنخی حیاتی خودنمایی می‌کند: راز جان‌پیچ‌ها، جاودانگی و شکست‌ناپذیری‌شان…

در این میان کتابی پیدا می‌شود. دفترچه‌ای قدیمی متعلق به «شاهزاده دورگه»؛ شخصیتی ناشناس که دانش معجون‌سازی‌اش هری را شگفت‌زده کرده است، اما به‌تدریج معلوم می‌شود این دفترچه چیزی فراتر از یک راهنمای درسی صرف بوده و می‌تواند به‌تنهایی دروازه‌ای قدرتمند رو به اسرار تاریک، ناشناخته و نگران‌کننده‌ای از جادوی سیاه باز کند.

هم‌زمان با کشف رازهای تاریک، درون انسان‌ها نیز دستخوش تغییر می‌شود: رابطه‌ها دگرگون می‌شوند، دوستی‌ها رنگ می‌بازند، عشق‌ها در سکوت جان می‌گیرند و بلوغ و تکامل شخصیتیِ کاراکترها به‌وضوح حس می‌شود. هری دیگر یک دانش‌آموز ساده نیست؛ او به نمادی از مقاومت بدل شده و سنگینی این نقش، آرامش را بار دیگر از او ربوده است.

کتاب هری پاتر و شاهزاده دورگه نقطه‌ی عطفی در ساختار روایی این مجموعه است و به‌عنوان کتابی مستقل که جهان شخصیت‌ها را دگرگون ساخته، حقیقت را ذره‌ذره از دل تاریکی بیرون می‌کشد و مخاطب را بدون شک شوکه می‌کند. این کتاب را می‌توانید با ترجمه‌ی مطهره ابراهیم‌زاده از انتشارات نگاه آشنا بخوانید.

اقتباس سینمایی از کتاب هری پاتر و شاهزاده دورگه
فیلم اقتباسی این رمان، به کارگردانی دیوید یتس، در سال ۲۰۰۹ به روی پرده رفت. این اثر سینمایی که از نظر بصری و احساسی درخشان و درعین‌حال تیره و تأمل‌برانگیز بود، توانست با وفاداری به فضای پیچیده و عمیق کتاب، یکی از متفاوت‌ترین قسمت‌های مجموعه‌ی هری پاتر را رقم بزند.

کتاب هری پاتر و شاهزاده دورگه

جوایز و افتخارات کتاب هری پاتر و شاهزاده دورگه
دریافت جایزه‌ی Bram Stoke
دریافت جایزه‌ی Anthony
دریافت جایزه‌ی Mythopoeic Fantasy
دریافت جایزه‌ی Colorado Blue Spruce
دریافت جایزه‌ی Golden Archer
دریافت جایزه‌ی Quill برای کتاب سال

نکوداشت‌های کتاب هری پاتر و شاهزاده دورگه
این کتاب یک شاهکار هیجان‌انگیز و نفس‌گیر دیگر از دنیای هری پاتر است. (آمازون)
من هنوز کودکی را ندیدم که شیفته و دلباخته‌ی این مجموعه‌ی دیوانه‌وار نشده باشد. (روزنامه‌ی Independent)
در این کتاب چیزهای جادویی، عجیب‌وغریب و مسحورکننده‌ی بی‌شماری خواهید یافت. (روزنامه‌ی Daily Mirror)
معلمان اعتقاد دارند که خواندن فقط چند صفحه از این کتاب می‌تواند شلوغ‌ترین کلاس‌ها را هم به سکوتی دلنشین دعوت کند. (دیلی اکسپرس)
این کتاب را می‌توان یکی از بزرگ‌ترین ماجراجویی‌های ادبی دوران مدرن معرفی کرد. (ساندی تلگراف)

کتاب هری پاتر و شاهزاده دورگه برای چه کسانی مناسب است؟
فانتزی‌خوان‌های عزیز، طرف‌داران مجموعه‌ی هری پاتر و هر کسی که از خواندن داستان‌های پیچیده‌ی ماجراجویانه، درام و حماسی لذت می‌برد می‌تواند این کتاب را بخواند و خود را به دل این طوفان سهمگین برآمده از جهان جادویی هری پاتر بسپرد.

در بخشی از کتاب هری پاتر و شاهزاده دورگه می‌خوانیم
دامبلدور به اتاقک سنگی مخروبه‌ای اشاره کرد که ویزلی‌ها جاروهایشان را داخلش نگه می‌داشتند. هری که کمی گیج شده بود، دنبال دامبلدور رفت. وارد اتاقکی شدند که از یک کمد معمولی هم کوچک‌تر بود و درش جیرجیر صدا می‌داد. دامبلدور نوک چوب‌دستی‌اش را روشن کرد و با لبخند به هری چشم دوخت.

«امیدوارم از این‌که دارم حرفش رو پیش می‌کشم ناراحت نشی، ولی این‌که می‌بینم بعداز اتفاقات وزارت‌خونه این‌قدر خوب تونستی خودت رو جمع‌وجور کنی، برام مایه خوشحالی و غروره. اجازه بده بهت بگم که اگه سیریوس هم این‌جا بود بهت افتخار می‌کرد.»

هری آب دهانش را قورت داد. انگار صدایش را گم کرده بود. فکر نمی‌کرد بتواند درباره سیریوس حرف بزند. شنیدن جمله «پدرخونده‌ش مرده؟» از زبان عمو ورنون به‌اندازه کافی برایش سخت بود، حتی سخت‌تر از وقتی که اسم سیریوس را از زبان اسلاگهورن شنید.

دامبلدور گفت: «خیلی دردناکه که تو و سیریوس نتونستید اوقات زیادی را در کنار هم بگذرونید. رابطه کوتاهتون، پایان غم‌انگیزی داشت.»

هری سرش را تکان داد. به عنکبوتی چشم دوخته بود که داشت از کلاه دامبلدور بالا می‌رفت. مطمئن بود که دامبلدور می‌داند هری قبل از دریافت نامه دامبلدور، تمام روزهایش را در خانه دورسلی‌ها با درازکشیدن روی تخت و چشم‌دوختن به خیابان‌های تاریک و مه‌آلودی گذارنده بود که به‌خاطر دیوانه‌سازها به آن روز افتاده بودند. حتی غذا هم نمی‌خورد.

هری بالأخره به حرف آمد و با صدای آرامی گفت: «خیلی سخته، این‌که اون دیگه برام نامه نمی‌نویسه.»

منبع | کتابراه

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

دکمه بازگشت به بالا