آموزشی

معنی حکایت محبت فارسی ششم، صفحه ۱۳ + کلمات ، متضاد و هم خانواده

اگه موقع خوندن فارسی ششم گاهی معنی بعضی شعرها یا جواب سوال‌ها برات سخته، نگران نباش!
اینجا می‌تونی جواب تمام تمرین‌ها، درک مطلب‌ها و معنی شعرها و متن‌های کتاب فارسی ششم رو پیدا کنی، اونم خیلی روان و قابل‌فهم.

اینتین – توی این بخش، همه‌ی درس‌های کتاب فارسی ششم ابتدایی رو برات جمع کردیم؛ از معنی شعرها و واژه‌ها گرفته تا جواب درست تمرین‌ها و نگارش‌ها.
هر درس جدا توضیح داده شده تا راحت‌تر پیداش کنی. با خوندن این جواب‌ها هم درس رو بهتر یاد می‌گیری، هم مطمئن می‌شی که پاسخ‌هات درسته. دیگه نیازی نیست کل اینترنتو زیر و رو کنی، همه‌چی همین‌جاست.

مفهوم ساده و روان حکایت

معنی کلمات حکایت محبّت فارسی ششم
بیابان : صحرا ، دشت از سر
خشم : از روی عصبانیت
عبور می کردند : می گذشتند
چهره : سیما ، صورت
آبادی : دِه ، روستا
مشاجره : دعوا، درگیری، بحث
آزرده : رنجیده ، ناراحت
قدری : مدّتی
لغزید : سُر خورد
شتافت : با عجله رفت ، دوید
صخره : سنگ سخت و بزرگ
حک کرد : تراشید
تعجب : حیرت ، شگفتی
رنجیدم : ناراحت شدم
آزردم : ناراحت کردم ، رنجیده خاطر کردم
از یادم نرود : فراموش نشود
تند باد : طوفان

هم خانواده حکایت محبّت فارسی ششم
محبت = محبوب، حبیب
حکایت= حاکی، حکایات
عبور = عابر، معبر، معابر
حک= حکاکی

مخالف و متضاد حکایت محبّت فارسی ششم
دوست ≠ دشمن
بهترین ≠ بدترین
مشاجره ≠ مصالحه
آزار ≠ محبت
سخت ≠آسان
هرگز ≠ همیشه

متن حکایت محبت فارسی ششم
دو دوست، پیاده از جاده‌ای در بیابان عبور می‌کردند. بین راه بر سر موضوعی اختلاف پیدا کردند و به مشاجره پرداختند. یکی از آنها از سر خشم بر چهره‌ی دیگری سیلی زد.
دوستی که سیلی خورده بود، سخت آزرده شد ولی بدون اینکه چیزی بگوید، روی شن‌های بیابان نوشت: «امروز بهترین دوست من بر چهره‌ام سیلی زد.»
آن دو کنار یکدیگر به راه خود ادامه دادند تا به یک آبادی رسیدند. تصمیم گرفتند قدری آنجا بمانند و کنار رودخانه استراحت کنند. ناگهان شخصی که سیلی خورده بود، لغزید و در رودخانه افتاد. دوستش به کمکش شتافت و او را نجات داد. بعد از اینکه از غرق شدن نجات یافت، روی صخرهای سنگی، این جمله را حک کرد: «امروز بهترین دوستم جان مرا نجات داد.»
دوستش با تعجب از او پرسید: «بعد از اینکه من با سیلی تو را آزردم، تو آن جمله را روی شن‌های صحرا نوشتی، ولی حالا این جمله را روی صخره حک می‌کنی؟»
او لبخندی زد و گفت: «وقتی از تو رنجیدم، روی شن‌های صحرا نوشتم تا باد، آن را پاک کند ولی وقتی تو به من محبت کردی، آن را روی سنگ حک کردم تا هیچ تندبادی هم آن را پاک نکند و محبت تو از یادم نرود».

خلاصه و معنی حکایت محبت فارسی ششم
این حکایت داستان دو دوست است که هنگام عبور از بیابان بر سر موضوعی با هم دعوا می‌کنند و یکی از آنها در حالت عصبانیت به دیگری سیلی می‌زند. دوستی که سیلی خورده، ناراحت می‌شود اما بدون هیچ واکنشی، این اتفاق را روی شن‌های بیابان می‌نویسد تا به مرور زمان با باد پاک شود.
کمی بعد، زمانی که این دو به کنار رودخانه‌ای می‌رسند، دوست سیلی‌خورده به داخل رودخانه می‌افتد و دوستش او را نجات می‌دهد. این بار، او جمله‌ای متفاوت روی یک صخره حک می‌کند: “امروز بهترین دوستم جان مرا نجات داد.”
دوستش از او می‌پرسد که چرا ناراحتی‌اش را روی شن نوشت اما محبت را روی سنگ حک کرد. او پاسخ می‌دهد که ناراحتی‌ها را باید روی شن نوشت تا با گذر زمان فراموش شوند، ولی محبت‌ها را باید روی سنگ حک کرد تا همیشگی و ماندگار بمانند

پیام درس حکایت محبت فارسی ششم
محبت را باید بر روی سنگ نوشت تا همیشه بماند اگر ما چیزی را بر روی سنگ بنویسیم تا سال های سال آن نوشته بر روی آن سنگ باقی خواهد ماند ولی اگر آن را روی شن بنویسیم با وزش اولین باد، شن ها به هم می ریزد و نوشته از بین می رود.
در اینجا منظور این است که ما باید محبت های دیگران را مانند نوشته ای که بر روی سنگ نوشته می شود در دل و ذهن وخود حک کنیم و بدی های آن ها را مانند نوشته ای که روی شن نوشته می شود و زود از بین می رود زود از دل و ذهن خود پاک کنیم.

 

منبع | همیار

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

دکمه بازگشت به بالا