با معنی و داستان ضرب المثل «دست از ترنج نشناخت» تو این مطلب همراهمون باشین.
اینتین – درباره ضرب المثل «دست از ترنج نشناخت» تو ادامه مطلب بیشتر بخونین:
دست از ترنج نشناخت
این ضربالمثل در موقعیتهایی به کار میرود که فردی به دلیل عدم تمرکز و حواسپرتی، در انجام یک کار خاص دچار غفلت میشود و در نتیجه، نتیجه کار را به طرز نامطلوبی خراب میکند. این ضربالمثل به نوعی هشداردهنده است که نشان میدهد عدم توجه و تمرکز میتواند عواقب ناخوشایندی به همراه داشته باشد.
قصه این ضرب المثل
ریشه این ضربالمثل به داستان معروف یوسف و زلیخا برمیگردد که در آن زلیخا، به عنوان زنی عاشق و گرفتار در عشق یوسف، تصمیم میگیرد تا به دیگر زنان جامعهاش نشان دهد که عشق او به یوسف تنها مختص به خود او نیست و اگر آنها نیز در موقعیت مشابهی قرار میگرفتند، به همان اندازه دچار عشق و شیدایی میشدند. برای این منظور، زلیخا اقدام به برگزاری یک مهمانی بزرگ کرد و همه آن زنان را دعوت نمود.
در این مهمانی، او به هر یک از زنان یک چاقو و یک ترنج (میوهای خوشمزه) داد. سپس در لحظهای مناسب، یوسف را فراخواند تا در برابر چشمان حیرتزده آن زنان ظاهر شود. در حالی که تمام زنان مشغول پوست کندن ترنجهای خود با چاقو بودند، ناگهان با دیدن زیبایی خیرهکننده و دلربای یوسف، چنان مجذوب و مسحور او شدند که تمام توجه و تمرکزشان را از دست دادند. در نتیجه، به جای اینکه ترنجها را پوست کنند، ناخواسته دستهای خود را بریدند.
این داستان نمادین نشاندهنده این است که گاهی اوقات جذابیت و زیبایی چیزی یا کسی میتواند ما را از انجام کارهای روزمره و ضروری غافل کند و در نتیجه، عواقب ناخوشایندی به بار آورد. بنابراین، این ضربالمثل به ما یادآوری میکند که در زندگی روزمره خود باید همواره مراقب حواسپرتیها باشیم و از غفلت پرهیز کنیم تا نتایج مطلوبی را حاصل نماییم.
انشا با این ضرب المثل
ضربالمثل «دست از ترنج نشناخت» ریشه در داستان معروف حضرت یوسف دارد. گفته میشود وقتی زنان مصر برای دیدن او جمع شدند، زلیخا به هرکدام چاقو و ترنجی داد تا پوست آن را بکنند. اما هنگامی که یوسف وارد شد و آنان چهرهی او را دیدند، چنان شیفتهی زیباییاش شدند که بیاختیار تیغ را بر دستان خود زدند و از شدت حیرت، درد را احساس نکردند. از آنجا بود که گفته شد: «دست از ترنج نشناختند».
این ضربالمثل امروز هم در زبان مردم به کار میرود؛ وقتی کسی آنقدر محو و شیفتهی چیزی یا کسی شود که دیگر درد و زیان را درک نکند، میگویند «دست از ترنج نشناخت».
در واقع، این جمله نماد شیفتگی، بیاختیاری و غلبهی احساس بر عقل است.
در زندگی روزمره نیز گاهی ما چنان مجذوب ظواهر و زیباییهای دنیایی میشویم که از واقعیتها و خطرها غافل میمانیم. مثلاً کسی ممکن است به خاطر علاقهی شدید به فردی یا هدفی، خطاهای او را نبیند یا ضررها را نادیده بگیرد؛ درست مانند همان زنانی که به جای ترنج، دست خود را بریدند.
این ضربالمثل به ما یادآوری میکند که هرچند عشق و زیبایی بخشی از زندگی است، اما اگر عقل را کنار بگذاریم، ممکن است دست خود را ببریم بیآنکه حتی دردش را حس کنیم.
پس بهتر است در کنار احساس، چشم دل و خرد خود را نیز باز نگه داریم تا هیچگاه «دست از ترنج نشناسیم».
منبع | روزانه




