با معنی و داستان ضرب المثل «جنگ زرگری راه انداختن» تو این مطلب همراهمون باشین.
اینتین – درباره ضرب المثل «جنگ زرگری راه انداختن» تو ادامه مطلب بیشتر بخونین:
آواز سگان کم نکند رزق گدا را
این ضربالمثل در مواردی استفاده میشود که شخصی منتظر کمک دیگران و یا به نتیجه رسیدن امری و یا موفقیتی قابل توجه باشد و افرادی از روی حسادت و یا به دلائل مختلف بخواهند وی را ناامید کرده و یا با جنجال و حاشیهسازی برای او مانع ایجاد کرده و مانع موفقیتش شوند. ولی اعتقاد او بر این است که این جار و جنجالها بینتیجه و مانند سر و صدای سگان است و نمیتواند بخت و اقبال وی و یا عنایت و توجه کسانی که میخواهند به او کمک کنند را تحت تاثیر قرار دهند.
به نظر میرسد ریشه این مثل به بیت زیر برمیگردد:
عرفی تو میندیش ز غوغای رقیبان
آواز سگان کم نکند رزق گدا را
حکایت این ضرب المثل
در روزگاران قدیم، در شهری پررونق، گدایی بود به نام حسن. هر روز صبح، با کاسهای شکسته در دست، کنار دروازهی اصلی شهر مینشست و از عابران کمک میخواست. رزقش همیشه به اندازهی نان و آبی بود که تا شب زنده بماند؛ نه کمتر، نه بیشتر.
در همان شهر، سگی درنده و بداخلاق به نام شَرّو زندگی میکرد. این سگ متعلق به قصابی ثروتمند بود و هرگاه حسن را میدید، با خشم پارس میکرد، دندانهایش را نشان میداد و گاهی حتی به سمتش حملهور میشد. مردم میگفتند: «این سگ حسود است؛ نمیخواهد کسی جز صاحبش چیزی بخورد.»
یک روز، قصاب که از پارسهای مداوم سگش خسته شده بود، حسن را صدا زد و گفت:
«ای گدا! تو چرا هر روز اینجا مینشینی؟ این سگ دیوانهام را عصبانی میکنی. برو جای دیگری، وگرنه خودم با چوب میزنمت!»
حسن آرام پاسخ داد:
«ای مرد، من رزقم را از دست خدا میگیرم، نه از پارس سگ تو. اگر روزیام نوشته شده، همینجا میرسد؛ اگر نه، در کعبه هم بنشینم، چیزی نصیبم نمیشود.»
قصاب خندید و گفت: «ببینیم! امروز اگر حتی یک قرص نان هم گیرت آمد، سگم را به تو میبخشم.»
آن روز، باد شدیدی وزید و کاروانی بزرگ از راه رسید. یکی از تاجران، اسبش رم کرد و کاسهی حسن را با خود برد. تاجر برای جبران، کیسهای پر از نان، خرما و سکه به حسن داد و گفت: «ببخشید، این جبران خسارت است.»
حسن با لبخند به قصاب نگاه کرد. سگ همچنان پارس میکرد، اما رزق حسن نه تنها کم نشده بود، که چندین برابر شده بود.
قصاب سرش را پایین انداخت و گفت: «راست گفتی، گدا. **آواز سگان کم نکند رزق گدا را.**»
از آن روز، هرگاه کسی از حسادت یا انتقاد دیگران مینالید، حسن همان ضربالمثل را زمزمه میکرد و میگفت:
«پارس کن سگ، نان من از آسمان میرسد.»
منبع | روزانه




