کتاب

بریده‌هایی از کتاب آن اصل کاری (درباره موفقیت فردی و مدیریت زمان)

کتاب «آن اصل کاری» به شما می‌آموزد که به جای تلاش برای انجام همه‌چیز، فقط روی «یک چیز» تمرکز کنید – همان چیزی که بیشترین تأثیر را در موفقیت شما دارد. نویسندگان با استفاده از مدل «سؤال متمرکزکننده» (Focusing Question) نشان می‌دهند که چندوظیفگی یک دروغ است و تمرکز عمیق روی اولویت اصلی، کلید دستیابی به نتایج خارق‌العاده رسیده است.

اینتین – کتاب «آن اصل کاری» به شما می‌آموزد که به جای تلاش برای انجام همه‌چیز، فقط روی «یک چیز» تمرکز کنید – همان چیزی که بیشترین تأثیر را در موفقیت شما دارد. نویسندگان با استفاده از مدل «سؤال متمرکزکننده» (Focusing Question) نشان می‌دهند که چندوظیفگی یک دروغ است و تمرکز عمیق روی اولویت اصلی، کلید دستیابی به نتایج خارق‌العاده رسیده است.

ایده اصلی

موفقیت نتیجه تمرکز روی یک چیز مهم است، نه انجام صد کار به طور همزمان.”

گری کلر، بنیان‌گذار یکی از بزرگ‌ترین شرکت‌های املاک آمریکا (Keller Williams)، با همکاری جی پاپاسان، مفهومی به نام “اثر دومینو” را معرفی می‌کند:

هر روز یک اقدام کوچک اما کلیدی (دومینوی اول) انجام دهید؛ این اقدام، به طور زنجیره‌وار، بقیه کارها را به حرکت درمی‌آورد.

ساختار کتاب

کتاب در سه بخش اصلی سازمان‌دهی شده:

دروغ‌ها

– چندوظیفگی، انضباط همه‌جانبه، اراده نامحدود، تعادل کامل — همه این‌ها دروغ‌های بهره‌وری هستند.

حقیقت

سؤال متمرکزکننده:

الان چه کار یک کاری می‌توانم انجام دهم که با انجامش، بقیه کارها آسان‌تر یا غیرضروری شوند؟”

این سؤال را در سطوح مختلف زندگی (شغل، روابط، سلامت، اهداف بلندمدت) به کار ببرید.

عمل

بلوک زمانی (Time Blocking): هر روز ۴ ساعت غیرقابل مذاکره برای «آن یک کار» اختصاص دهید.

از حواس‌پرتی‌ها دوری کنید، “نه” گفتن را تمرین کنید، و عادت‌های کوچک اما مداوم بسازید.

چرا این کتاب مهم است؟

ساده اما عمیق: بدون پیچیدگی‌های روان‌شناختی سنگین، یک فرمول عملی ارائه می‌دهد.

مستند و واقعی: بر اساس تجربیات واقعی گری کلر در ساخت امپراتوری املاک و تحقیقات علمی.

قابل اجرا در هر حوزه: از کارآفرینی تا زندگی شخصی، از کاهش وزن تا یادگیری مهارت جدید.

مخاطب هدف

– مدیران، کارآفرینان، فریلنسرها، دانشجویان، یا هر کسی که احساس می‌کند وقت کم دارد و کار زیاد.

جملاتی از این کتاب

هرکه همیشه بیشترین تلاش خود را می‌کند هیچ‌گاه پشیمان نمی‌شود. ــ جرج هالاس

فقط یک چیز می‌تواند از همه مهم‌تر باشد. بسیاری از امور ممکن است مهم باشند، اما تنها یکی از آن‌ها مهم‌ترین است.

پیرنگِ داستانِ موفقیت‌های خارق‌العاده این است: علاقهٔ زیاد به چیزی موجب صرف زمانِ بیش‌از حد روی آن می‌شود. زمان صرف‌شده درنهایت به مهارت منجر می‌شود و هنگامی که مهارت بهبود می‌یابد، نتایج بهبود می‌یابند. نتایجِ بهتر به‌طور کلی به لذتِ بیشتر منجر می‌شوند و اشتیاق بیشتر و زمان بیشتری را به همراه دارند. این چرخه‌ای مفید برای رسیدن به نتایج خارق‌العاده است.

سیدنی هاوارد، فیلم‌نامه‌نویس فیلم بربادرفته، توصیه کرد: «نیمی از علم به اینکه چه می‌خواهید دانستنِ این است که چه‌چیزی را باید قبل‌از رسیدن به آن از دست بدهید.»

وقتی کار درست را انجام دهید، این امر شما را از نظارت بر همه‌چیز رهایی می‌بخشد.

حالا دوباره مکث و کمی حساب‌وکتاب کنید. یک ایده ازبینِ صد ایده؛ این همان بسطِ پارتو است. این بزرگ فکر کردن و کوچک عمل کردن است. این به‌کارگیری «اصلِ‌کاری» برای مشکلاتِ کسب‌وکار به‌روشی بسیار قدرتمند است. اما این مسئله فقط درمورد تجارت صدق نمی‌کند. در چهلمین سالگرد تولدم، شروع کردم به یادگیریِ گیتار و به‌سرعت فهمیدم که فقط بیست دقیقه در روز می‌توانم تمرین کنم. چندان زیاد نبود، بنابراین می‌دانستم که باید آنچه را آموخته‌ام محدود کنم. از دوستم، اریک جانسون، از بزرگ‌ترین گیتاریست‌های دنیا، مشاوره خواستم. اریک گفت اگر فقط یک کار می‌توانم انجام دهم، باید گامها را تمرین کنم. بنابراین به توصیهٔ او گوش کردم و گامِ بلوز مینور را انتخاب کردم. فهمیدم که اگر آن گام را یاد بگیرم، می‌توانم بسیاری از تک‌نوازی‌های گیتاریست‌های فوق‌العادهٔ راک، از اریک کِلپتون گرفته تا بیلی گیبونز و شاید روزی حتی اریک جانسون را بزنم. این گام «اصلِ‌کاریِ» من برای گیتار شد و درِ دنیای موسیقیِ راک اَند رول را به روی من باز کرد.

آیا تابه‌حال شنیده‌اید که رئیستان داستانِ قورباغه در آب‌جوش را بگوید؟ «قورباغه را در ظرف آب‌جوش بیندازید، فوراً ًبیرون می‌پرد. اما اگر آن را در آبِ ولرم قرار دهید و درجهٔ حرارت را به‌آرامی بالا ببرید، قورباغه می‌ماند تا در آب‌جوش می‌میرد.» این دروغ است، دروغی حقیقت‌گونه. کسی تاکنون به شما گفته «ماهی‌ها از سرشان می‌گندند»؟ دروغ است. دروغی دیگر: «روی سوارکار شرط ببند، نه روی اسب.» این مدت‌هاست که شعاری برای امیدبستن به مدیر و رهبرِ شرکت بوده. بااین‌حال، به‌عنوان راهبردِ شرط‌بندی، این مسئله شما را در مسیرِ نزولی قرار می‌دهد و باعث می‌شود تعجب کنید که چگونه اصلاً به قاعده‌ای کلی تبدیل شده است. با گذشت زمان، تصورات غلط و اشتباهات آن‌قدر تکرار می‌شوند که از آن پس آشنا به نظر می‌رسند و شکلِ واقعیت به خود می‌گیرند. سپس شروع می‌کنیم به تصمیم‌گیری‌های مهم براساسِ آن‌ها.

مانند تمبر پستی باشید؛ به یک چیز بچسبید تا به مقصد برسید. جاش بیلینگز

هنری دیوید ثورو می‌گوید: «مشغول‌بودن کافی نیست، مورچه‌ها هم مشغول‌اند. مسئله این است که به چه کاری مشغولیم.»

میچ: «عالیه، اما اون “اصلِ‌کاری” چیه؟» کارلی: «این چیزیه که خودت باید بفهمی.»

بنابراین اگر می‌خواهید بیشترین استفاده را از روزتان ببرید، مهم‌ترین کارتان را انجام دهید، آن «اصلِ‌کاری» را اول از همه، قبل‌از اینکه قدرت اراده‌تان کم شود. ازآنجاکه خودکنترلیِ شما درطولِ روز ضعیف می‌شود، وقتی که بیشترین قدرتِ خود را دارد، از آن برای انجام کاری که بیشترین اهمیت را دارد استفاده کنید.

هنری دیوید ثورو می‌گوید: «مشغول‌بودن کافی نیست، مورچه‌ها هم مشغول‌اند. مسئله این است که به چه کاری مشغولیم.»

مشکلی که در تلاش برای انجام کارهای زیاد وجود دارد این است که حتی اگر این روش جواب هم بدهد، اضافه‌کردن چیزهای بیشتر به کار و زندگی قطعاً نتایجِ بدی به همراه دارد: عقب‌افتادن از برنامه‌های کاری، نتایج ناامیدکننده، استرس زیاد، ساعات کار طولانی، کمبود خواب، رژیم غذاییِ ضعیف، ورزش‌نکردن و ازدست‌رفتنِ بودن با خانواده و دوستان.

اگر دو خرگوش را تعقیب کنید، هیچ‌کدام را شکار نخواهید کرد. (ضرب‌المثل روسی)

هیچ‌کس خودساخته نیست. اُپرا وینفری همواره از پدرش نام می‌بَرَد. او به جیل نِلسون از مجلهٔ واشنگتن‌پست گفت: «اگر به‌سمت پدرم نرفته بودم، به جهتی دیگر می‌رفتم.» برای او، کار به‌طور حرفه‌ای با جِفری یاکوب، وکیل، مدیر برنامه و مشاور مالی شروع شد. وقتی اپرا به دنبال مشاوره درمورد قراردادِ کار بود، جفری او را ترغیب کرد شرکتِ خودش را تأسیس کند، نه اینکه فقط دنبالِ استخدام‌شدن باشد. این‌گونه بود که شرکتِ فیلم‌سازیِ هارپو متولد شد.

هرکس یک نفر را دارد که یا بیشترین ارزش را برای او داشته یا اولین کسی بوده که او را تحت‌تأثیر قرار داده، آموزش داده و مدیریتش کرده است. هیچ‌کس به‌ تنهایی موفق نمی‌شود، هیچ‌کس.

به سرگذشت موفقیت‌های خارق‌العاده توجه کنید تا ببینید همیشه «اصلِ‌کاری» در آن‌ها وجود دارد. این «اصلِ‌کاری» در هر کسب‌وکارِ موفق و در زندگیِ حرفه‌ایِ هر شخصِ موفقی ظاهر می‌شود؛ درمورد علاقه و مهارت‌های شخصی نیز همین‌طور است. هرکسی علاقه و مهارت‌هایی دارد، اما همیشه یک علاقه یا تواناییِ آموخته‌شده است که باعثِ درخششِ افرادِ فوق‌العاده موفق می‌شود، آن‌ها را تعریف می‌کند و بیش‌از هرچیزِ دیگری به جلو می‌برد. شما باید تک‌بعدی باشید و به‌سمت یک چیز حرکت کنید. ــ ژنرال جُرج پَتِن

اگر کمی جست‌وجو کنید، نابرابریِ تلاش دربرابرِ نتایج در همه‌جای زندگیِ شما وجود دارد. اگر این اصل را به کار ببرید، به موفقیت در هرآنچه برایتان مهم است دست پیدا می‌کنید. همیشه فقط چند مورد وجود خواهند داشت که بیشتر از بقیه اهمیت دارند و از این میان یکی از آن‌ها بیشترین اهمیت را خواهد داشت. درونی‌کردن این مفهوم مانند این است که یک قطب‌نمای جادویی به دست ما داده شود. هر زمان احساس گم‌شدن یا به‌بیراهه‌رفتن می‌کنید، می‌توانید آن را بیرون بکشید تا به خودتان یادآوری کنید چه‌چیزی از همه مهم‌تر است.

قرارگرفتن در محیطی که حواسمان را پرت می‌کند باعث می‌شود پریشانی‌مان بیشتر شود. کسانی که چندکارهٔ رسانه‌ای‌اند درواقع هیجانِ تعویضِ پشت‌سرهم (ترشح دوپامین) را تجربه می‌کنند که ممکن است اعتیادآور باشد؛ بدون این حال کسل می‌شوند. اما به هر دلیلِ ممکن، نتایج واضح‌اند: چندکارگی ما را کندتر می‌کند و هوشمان را ضعیف‌تر.

کار شما مستحق احترامِ کمتری نیست. ممکن است در لحظه این‌طور به نظر نرسد، اما ارتباطِ کار و شغلِ همهٔ ما به یکدیگر به‌معنای این است که هرکدام نه‌تنها کاری داریم که باید انجامش بدهیم، بلکه باید به‌درستی انجامش بدهیم

اگر تقریباً یک‌سوم از روزهای کاری‌مان را به‌دلیل حواس‌پرتی از دست بدهیم، مجموعِ ضرر درطولِ یک حرفه چقدر می‌شود؟ ضرر آن برای مشاغلِ دیگر چیست؟ کسب‌وکارها؟ وقتی درمورد آن فکر کنید، تازه می‌فهمید که اگر راه‌حلی برای این مسئله نداشته باشید، درواقع ممکن است شغلتان را از دست بدهید یا، بدتر از آن، باعث شوید دیگران شغلشان را از دست بدهند.

نتایج به‌احتمال زیاد با بار ذهنیِ تصمیم‌گیری‌های تکراری مرتبط‌اند. این‌ها تصمیمات بزرگی برای زندانیان و عمومِ مردم‌اند. ریسک بالا و سرعت زیاد به تمرکز جدی درطولِ روز نیاز دارند. همان‌طورکه انرژیِ آن‌ها مصرف می‌شود، قضات ازنظرِ ذهنی به‌سمت «تصمیم پیش‌فرضِ» خود می‌روند، که برای زندانیانِ امیدوار خوب به نظر نمی‌رسد. تصمیمِ پیش‌فرضِ قاضیْ خیر است. وقتی تردید زیاد و اراده کم است، زندانی پشت میله‌های زندان می‌ماند.

داشتن زندگیِ کامل و صَرف وقت برای مسائل مهمْ عملی متعادل‌کننده است. نتایج فوق‌العاده به زمان و توجه ویژه نیاز دارند. زمان‌گذاشتن برای چیزی یعنی کم‌کردن زمان از چیزی دیگر؛ این موضوع تعادل را غیرممکن می‌سازد.

«دوازده‌هزار سال پیش، هرکسی که روی زمین زندگی می‌کرد شکارچی بود. اینک تقریباً تمامِ ما کشاورزیم یا کشاورزان تغذیه‌مان می‌کنند.» این آزادی در داشتن غذا یا مزرعه این امکان را به وجود می‌آورَد که مردمْ دانشمند و صنعتگر شوند. برخی کار می‌کردند تا غذا روی میزها بگذارند، درحالی‌که برخی دیگر میزها را می‌ساختند.

فرصتی بزرگ بهتر از فرصتی کوچک است، اما مشکلی کوچک بهتر از مشکلی بزرگ است. بعضی وقت‌ها هدیهٔ بزرگ‌تری زیر درخت کریسمس می‌خواهید و گاهی هدیهٔ کوچک‌تری. اغلب گریه یا خنده‌ای عمیق و بزرگ همان چیزی است که به آن نیاز دارید و خیلی وقت‌ها یک لبخند و چند قطره اشک حالتان را خوب خواهد کرد. بزرگ و بد و کوچک و خوب هر دو به یک اندازه به هم گره خورده‌اند. بزرگ بد است دروغی بیش نیست. شاید بدترین دروغِ ممکن باشد، زیرا اگر از موفقیت‌های بزرگ بترسید، از آن‌ها دوری می‌کنید یا تلاشتان برای دستیابی بهشان را کم می‌کنید.

مردد از حقِ دستیابی به بزرگ یا ترسیده از اینکه چه اتفاقی می‌افتد، اگر تلاش کنند و به نتیجه نرسند، صرفاً فکرکردن به این موضوع باعث می‌شود سرگیجه بگیرند و سریعاً شک می‌کنند آیا اصلاً برای بلندی‌ها ساخته‌شده‌اند یا نه. همهٔ این‌ها نوعی ناراحتی را با ایدهٔ بزرگ همراه می‌کند. اگر بخواهیم کلمه‌ای برایش ابداع کنیم، می‌توانیم آن را «بزرگ‌هراسی» بنامیم: ترس غیرمنطقی از چیزهای بزرگ. وقتی بزرگ را با بد مرتبط می‌کنیم، تفکر کوچک‌شدن را تحریک می‌کنیم. با باریک‌کردن مسیرمان، احساسِ امنیت می‌کنیم. ایستادن در جایی‌که اکنون هستیم حس محتاط‌بودن را به وجود می‌آورد. اما خلاف آن درست است. وقتی باور می‌کنیم که بزرگ بد است، تفکرات کوچک بر زندگی حکومت می‌کنند و بزرگ‌ها دیگر هرگز مطرح نمی‌شوند.

موفقیت و فراوانی شکل می‌گیرند چون نتایجِ طبیعیِ انجام‌دادنِ کارهای درست بدون هرگونه محدودیت‌اند. از بزرگ‌بودن نترسید. از میانه‌رَوی بترسید. از هدردادن بترسید. از زندگی‌نکردن در بهترین شکل ممکن بترسید. وقتی از بزرگ‌اندیشی بترسیم، آگاهانه یا ناخودآگاه برخلافِ آن عمل می‌کنیم. همچنین به‌سمت نتایج و فرصت‌های کمتر قدم برمی‌داریم یا به‌سادگی از نتایج و فرصت‌های بزرگ‌تر دور می‌شویم. اگر شجاعتْ نترسیدن و گذشتن از آن باشد، پس بزرگ‌اندیشیدن نبودِ شک و دودلی نیست، بلکه گذشتن و عبورکردن از آن‌هاست. فقط بزرگ‌اندیشیدن به شما اجازه می‌دهد که زندگیِ واقعی و بیشترین پتانسیلِ کاری‌تان را تجربه کنید.

در ۲۳ جون ۱۸۸۵، در شهر پیتسبرگ ایالت پنسیلوانیا، اَندرو کارْنِگی دانشجویان دانشکدهٔ تجاریِ کُوری را خطاب قرار داد. کارخانهٔ فولاد کارْنِگی در بیشترین موفقیتِ تجاری‌اش، بزرگ‌ترین و سودآورترین شرکت سرمایه‌گذاریِ صنعتی در دنیا بود. اندرو کارنگی بعدها، پس‌از جان راکفلر، به دومین مرد ثروتمند دنیا تبدیل شد. کارنگی در صحبت‌های خود با عنوان «جاده‌ای به‌سوی موفقیت تجاری» درمورد سرنوشت خودش به‌عنوان مردِ تجاریِ موفق صحبت می‌کند و این پند را می‌ده

……. افراد موفق به‌گونه‌ای متفاوت عمل می‌کنند. آن‌ها به ضروریات توجه دارند. آن‌ها به‌اندازهٔ کافی درنگ می‌کنند تا تصمیم بگیرند چه‌چیزی اهمیت دارد و سپس برنامهٔ روزانه‌شان را مطابق با آن می‌چینند. افرادِ موفق آن کاری را زودتر انجام می‌دهند که دیگران تصمیم دارند بعداً انجام دهند و شاید آنچه را دیگران زودتر انجام می‌دهند، دیرتر انجام دهند. تفاوت در نیت نیست، بلکه در شیوهٔ صحیحِ انجامِ کار است. افراد موفق همیشه به‌خوبی کارهایشان را اولویت‌بندی می‌کنند.

منبع: روزانه

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

دکمه بازگشت به بالا