با ۹ انشا کوتاه و بلند جدید و ادبی درباره شب یلدا برای همه دانش آموزان در این مطلب همراه ما باشید.
اینتین – انشا به فرد این امکان را میدهد که خلاقیت خود را به نمایش بگذارد. با نوشتن داستانها یا توصیفهای خلاقانه، فرد میتواند دنیای خیالی خود را بسازد و احساسات و ایدههای جدیدی را کشف کند.
۱- بازی بچهها در شب یلدا
بند مقدمه (زمینه سازی)
ما عادت داشتیم که هر سال شب یلدا را دور هم جشن بگیریم و با فال حافظ این شب جذاب را سحر کنیم. آن سال نیز مانند سالهای دیگر برای جشن گرفتن یلدا دور هم جمع شده بودیم و خواهر و برادر بزرگترم نیز با خانوادهشان به منزل ما آمده بودند. خانه شلوغ شده بود و بچههای کوچک خواهر و برادرم از این سو به آن سو، جست و خیز میکردند.
بندهای بدنه (متن نوشته)
من سعی میکردم که نظمی به بازی بچه ها بدهم و آنها را کمی آرام کنم. سفره خوراکیهای شب یلدا، چیده شده بود و همگی دور آن نشسته بودیم. اما بچهها آرام و قرار نداشتند و قادر به کنترل آنها نبودیم. پسر خواهرم از روی سفره جستی زد و به آن سو پرید. دختر برادرم نیز میخواست عمل او را تکرار کند که مانعش شدیم. خلاصه وضعیت بغرنجی بود. پدر، دیوان حافظ را برداشت و نیت کرد. صفحهای را گشود و شروع کرد به خواندن:
یاد باد آن که نهانت نظری با ما بود، رقم مهر تو بر چهره ما پیدا بود
یاد باد آن که چو چشمت به عتابم میکشت، معجز عیسویت در لب شکرخا بود
یاد باد آن که صبوحی زده در مجلس انس، جز من و یار نبودیم و خدا با ما بود
یاد باد…”
که ناگهان دختر برادرم جستی از روی سفره شب یلدا زد. اما دخترک به اندازه پسر خواهرم در پریدن طولی حرفهای نبود و به جای آن که در آن سمت سفره فرود بیاید، به میان خوراکیها افتاد! ظرف هندوانه از هم پاشید و انارهای دانه دانه شده، به هر سمتی پخش شدند. پدرم حافظ را زمین گذاشت و او را که وحشت زده میان خوراکیها مانده بود، در آغوش گرفت.
بند نتیجه (جمع بندی)
همه سراسیمه برخاسته و سعی کردند به نوعی بهم ریختگی سفره یلدا و تکههای خوراکی که روی زمین ریخته بود را جمع کنند. من به بچه نگاه کردم که نشان و برقی از شیطنت در چشمانشان دیده میشد و در کمال تعجب دیدم که هیچ احساس پشیمانی با خود ندارد. به راستی این دنیای کودکی بود که باید دوباره باورش میکردیم.
۲- انشای خاطرات شب یلدا
چیزی تا شب یلدا نمانده بود و من دوستی داشتم که به تازگی پدر و مادرش را در حادثه تصادفی از دست داده بود. میدانستم که این شب یلدا را با مادربزرگ پیرش به تنهایی سر خواهد کرد و احتمالا به جای شادی، غصه مهمان خانۀ آنها خواهد بود.
موضوع را با پدر و مادرم در میان گذاشتم و آنها را از این ماجرا باخبر ساختم. از آن جایی که مادربزرگ دوستم به دلیل کهولت سن، نمیتوانست از خانه بیرون بیاید، پدر و مادرم پیشنهاد جالبی دادند.
ما خوراکیهای مخصوص شب یلدا را تهیه کرده و مادرم آنها را در ظرفهای زیبایی چید و روی تک تک ظرفها را به خوبی با سلفون پوشاند. پس از آن در شب یلدا، همگی به خانه دوستم رفتیم.
او از دیدن ما که خانوادگی به منزلشان رفته بودیم، بسیار خوشحال شد و مادربزرگش نیز استقبال گرمی از ما به عمل آورد. مادرم سفرهای از مادربزرگ دوستم گرفت و مقابل او کنار گرمای بخاری پهن کرد.
تمام خوراکیهایی را که با خود آورده بودیم در سفره یلدا به زیبایی چیدیم. دوستم نیز مقداری خوراکی در خانه داشت و آنها را به سفره اضافه کرد. پدرم دوستم را کنار خود نشانده و دست محبتی بر سرش کشید و با او کمی صحبت کرد. مادرم نیز با مادربزرگ گپ میزد.
همگی در کنار یکدیگر شب یلدا را با تعریف کردن خاطره و جوک و حرفهای بامزه و خندهدار سپری کردیم. دوستم تنها نبود و مادربزرگش نیز شاد و سرحال به نظر میرسید. از این که به کمک پدر و مادرم توانسته بودم در طولانیترین شب سال، اندوه را از دل دوست صمیمیام بیرون کنم، بسیار خوشحال بودم و به خود میبالیدم.
۳- انشا درباره خاطره شب یلدا
شب یلدا آخرین شب فصل زیبای پاییز و طولانی ترین شب سال است البته نه خیلی طولانی بلکه فقط به مدت یک دقیقه یا حتی برخی مواقع کم تر از آن، این شب از شب های دیگر بلندتر است.
امسال هم مثل سال های گذشته در مدرسه جشنی به مناسبت شب یلدا برگزار شد و به همه ی بچه ها خیلی خوش گذشت، من عضو گروه نمایش برای این برنامه بودم و بعضی از بچه ها عضو گروه سرود و برنامه های دیگر…
مسئولان مدرسه و معلم های همه ی کلاس ها وسایلی را برای پذیرایی از دانش آموزان تهیه کرده و آن ها را به شکل زیبایی تزیین کرده بودند و به همین مناسبت میز بزرگی وسط نماز خانه مدرسه گذاشته و انواع خوراکی های خوشمزه را روی آن چیده بودند از جمله ی این خوراکی ها انار بود که دانه های درشت و سرخ آن از دور به ما چشمک می زد، هندوانه و آجیل و شیرینی هم روی میز خود نمایی می کردند.
آن روز بعد از یک برنامه ی مفصل در مدرسه بالاخره راهی خانه شدیم و می دانستم که شب یلدا را مثل سال های دیگر همگی مهمان خانه ی پدر بزرگ و مادر بزرگ هستیم.
بعد از کمی استراحت همراه با پدر و مادر راهی خانه ی مادر بزرگ شدیم، در راه یک کیک به شکل یک هندوانه ی قاچ شده خریدیم و کمی بعد زنگ در خانه ی پدر بزرگ را زدیم و با استقبال گرم او روبرو شدیم.
بعد از ورود به خانه به نوه های دیگر پدر بزرگ که همگی قبل از ما به آن جا رسیده بودند پیوستم و مشغول بازی و شیطنت شدیم.
بعد از یک ساعتی که از بازی خسته شدیم و به پذیرایی آمدیم همه چیز برای شب یلدا آماده شده بود.
ظرف بزرگی از انار دانه شده که روی آن پر از گلپر بود، هندوانه ای که روی آن طرح یک گل زیبا را در آورده بودند و ظرف پر از میوه و آجیل که در وسط میز بود و یک کتاب که روی آن نوشته شده بود دیوان حافظ و مثل همیشه در دستان پدر بزرگ قرار داشت.
او هر سال در شب یلدا برای همه ی ما فال حافظ می گرفت و ما بچه ها را نیز از قلم نمی انداخت، پدر بزرگ با آن لبخند همیشگی اش از ما خواست که نیت کنیم تا فال مان را بگیرد و بعد شروع به خواندن شعر زیبایی از دیوان حافظ کرد.
مادر بزرگ مهربانم مثل همیشه که برای شب یلدا سبزی پلو و ماهی درست می کند آن شب سبزی پلو و ماهی آماده کرده بود و بوی خوش آن در تمام خانه پیچیده بود.
آن شب تا به خودمان آمدیم ساعت از نیمه های شب گذشته بود و ما اصلا سپری شدن دقایق را حس نکرده بودیم، بعد از کلی بگو و بخند و بازی و خوردن کلی خوراکی خوش مزه و بودن در کنار پدر بزرگ و مادر بزرگ به خانه برگشتیم و منتظر شب یلدایی دیگر و کلی شادی شدیم.
۴- خاطره ای از شب یلدا
شب یلدا، طولانیترین شب سال و یکی از کهنترین جشنهای ایرانی است که نمادی از پیروزی روشنایی بر تاریکی و امید به روزهای روشنتر است.
این شب فرصتی برای گردهمایی خانوادهها و تجدید دیدار است.
بدنه
دورهمی و خوراکیها: خانوادهها در کنار یکدیگر جمع میشوند و از میوههایی مانند انار و هندوانه، آجیل، شیرینی و خوراکیهای سنتی دیگر لذت میبرند.
فال حافظ و شعرخوانی: بزرگترها برای کوچکترها فال حافظ میگیرند و اشعار آن را با صدای بلند میخوانند.
قصهگویی: قصهگویی از دیگر بخشهای مهم شب یلدا است که معمولاً توسط پدربزرگ و مادربزرگ انجام میشود.
شادی و بازی: کودکان و بزرگسالان تا پاسی از شب به بازی و شیطنت میپردازند و از کنار هم بودن لذت میبرند.
نتیجهگیری
خاطرهی شب یلدا برای همیشه در ذهن باقی میماند و یادآور لحظات شاد و گرمی است که با وجود گذر زمان، جای خالی هیچچیز دیگر را پر نمیکند.
این سنت زیبا، پیوند میان نسلها را تقویت میکند و به یادمان میدهد که قدر لحظات با هم بودن را بدانیم.
۵- انشای خاطره و توصیف شب یلدا
شب یلدا یکی از بهترین شب های زندگی من است چون همه بچه های فامیل دور هم جمع می شویم و بازی می کنیم. شب یلدا امسال خیلی به من خوش گذشت، من و پدرم با هم به بازار رفتیم و انار و هندوانه و آجیل خریدیم و بعد با مادرم به خانه مادربزرگم رفتیم.
مادربزرگ مهربانم با لب خندان از ما استقبال کرد، وقتی رسیدیم خیلی از فامیل های ما هم آمده بودند. من و بچه ها زیر کرسی پدربزرگ رفتیم و کلی شیطنت کردیم و خندیدیم.
بعد از شام، سفره بزرگی پهن شد و میوه و آجیل ها چیده شدند، پدربزرگ با یک هندوانه بزرگ و مادربزرگ با یک دیس لبوی قرمز از آشپزخانه آمدند. من شب یلدا آنقدر زیاد خوردم که دلم درد گرفت. البته بچه های دیگر هم دست کمی از من نداشتند.
بعد از آن نوبت فال حافظ رسید، هر خانواده با اجازه پدربزرگ دیوان حافظ برای همه اعضای خانواده اش باز می کرد و در آخر پدربزرگ یک فال دسته جمعی برای همه گرفت.
بعد از فال، نوبت شاهنامه خوانی رسید، پدربزرگم می گوید در خانواده ما رسم است که در شب یلدا شاهنامه بخوانند، او هم وقتی بچه بوده پدربزرگش برایش شاهنامه می خوانده، من صدای پدربزرگم را وقتی داستان های قشنگ شاهنامه را می خواند خیلی دوست دارم.
مادرم می گوید “شب یلدا طولانی ترین شب سال است.” فکر کنم به خاطر این که شب یلدا بیشتر از بقیه شب ها بیدار می مانیم و به همه ما خیلی خوش می گذرد.
۶- انشای توصیف شب یلدا
یلدا … دختر زیبای ایران باستان، زاده پاییز است و نوید دهنده زمستان پربرکت و سرد.
یلدا می آید که دستی به زمین سرد بکشد، نوازشش کند و به یادش بیاورد که سه ماه طولانی خواب زمستانی در پیش دارد، به یادش بیاورد که حواسش را جمع دانه هایی که در آغوش دارد کند و فراموش نکند که این انتظار طولانی، این سردی سوزناک و این خواب، پایانی دل انگیز و صبحی زیبا به فرح بخشی بهار سرسبز خواهد داشت.
ما نیز به سبک اجدادمان، یلدا را جشن می گیریم تا بگوییم اگر نورور نویدبخش سرسبزی و طراوت و شادی بهارانه است اما یلدا خبر از شب های طولانی شاهنامه خوانی، برف سپید زیبا و دورهمی های شاد شبانه می دهد، تا به زمین و زمان بفهمانیم که هر فصلی آیه ای شگفت انگیز از جانب پروردگار است.
یلدا عمری به بلندای تاریخ کهن وطن و قلبی به وسعت سرزمینم دارد. زیبایی اش حکایت از دختران این مرز و بوم می دهد و هم پای بازیگوش ترین کودکان ایران زمین به شیطنت پرداخته است.
یک دقیقه یا شصت ثانیه شاید اصلا به چشم نیاید اما یلدا یک دقیقه بیشتر از شب های معمولی نزد ما می ماند و در این یک دقیقه حرف ها می زند و پیام ها دارد، هنگام رفتن ما را به زمستان می سپارد و می رود تا سالی دیگر و زمستانی دیگر دوباره با همان زیبایی جاوندانه نزد ما برگردد.
۷- انشای خاطره نویسی از شب یلدا
بالاخره روزهای بارانی و سرد آخر آذر هم به پایان رسید و شب یلدا با سوز و سرما فرا رسید. شب یلدایی که از زمانی که یادم هست برایم خاطره انگیز و فراموش نشدنی بوده و برای رسیدنش لحظه شماری می کردم.
امسال نیز مانند هر سال از عصر روز آخر آذر به منزل پدربزرگ رفتیم، آن جا تنها جایی است که خاطرات روزهای کودکی ام را همچنان برایم زنده می کند.
بچه تر که بودیم همه خانواده ها زودتر دور هم جمع می شدیم، مادرها با کمک هم شام شب یلدا درست می کردند، مردها دور کرسی می نشستند و از هر دری حرف می زدند و ما بچه ها سرگرم بازی می شدیم اما هر سال که می گذرد مشغله ها بیشتر شده و جمع یلدایی مان دیرتر دور هم جمع می شود.
رسم است هر سال هندوانه را خود پدربزرگ می خرد و همه به احترام او این سنت را حفظ کرده اند و کسی هندوانه به دست نمی آید.
سفره رنگینی بود و هندوانه قرمز پدربزرگ در وسط سفره خودنمایی می کرد. همه آرام و تا حدی رسمی دور سفره نشسته بودیم.
نوجوان ها و بزرگ تر ها گاه و بیگاه سر در موبایل های خود می کردند و هرازگاهی با گله مادربزرگ که می گفت: “امشب دیگه لطفا خبری از گوشی و موبایل نباشه!” گوشی را کنار می گذاشتند.
پدربزرگم هر سال به شیوه ای سنتی و آرام برای تک تک ما دیوان حافظ باز می کند و چند بیت شعر برای هر کس می خواند، همه ما فال حافظ پدربزرگ را دوست داریم و آن را مثل تحفه ای ارزشمند از طرف پدربزرگ تلقی می کنیم.
امسال نیز با وجود اصرار بقیه که می گفتند با گوشی فال بگیریم پدربزرگ با دیوان حافظ قدیمی اش برای همه فال گرفت.
در راه بازگشت به خانه مدام به این فکر می کردم که یلداهای کودکی هایم آنقدر خوش بودیم که آخر شب می گفتیم:”چقدر زود گذشت!”
اما این سال ها، یک دقیقه ی بیشتر شب یلدا هم خیلی طولانی تر می گذرد!
مادربزرگ راست می گوید که “یلدا هم یلداهای قدیم ….!”
۸- انشا کودکانه درباره خاطره شب یلدا
شب یلدا، بلندترین شب سال است. این شب برای ما ایرانیها خیلی خاص و مهم میباشد. شب یلدا، آخرین شب پاییز و اولین شب زمستان است. در این شب، زمان ۱ دقیقه طولانی تر از همیشه میشود و همه منتظر میمانند تا صبح شود.
خانوادهها در شب یلدا کنار هم جمع میشوند و لحظات خوشی را میگذرانند. خیلی از خانوادهها دور هم مینشینند و سفرهای رنگارنگ از میوهها و تنقلات میچینند. هندوانه، انار، خرمالو، پرتقال و سیب از میوههای محبوب این شب هستند. خوردن هندوانه در شب یلدا به این خاطر است که رنگ قرمز آن شبیه به رنگ خورشید است. مادربزرگ میگوید که این میوه خوشمزه، انرژی و شادی را به همراه میآورد. انار هم نشانهی برکت و فراوانی است.
شب یلدا برای ما ایرانیها فقط یک شب بلند نیست، بلکه پر از شادی و بازیهای مختلف است. در این شب بزرگترها قصههای قدیمی و سنتی تعریف میکنند.
در شب یلدا، بعضی از افراد دیوان حافظ را باز میکنند و یک غزل از آن میخوانند تا برای زمستان جدید خودشان فال بگیرند. این کار برای بزرگترها خیلی جالب است و همیشه با هیجان این غزلها را میخوانند.
یکی از رسمهای جالب شب یلدا، خوردن آجیل و شیرینی است. در کنار میوهها، آجیلهایی مثل پسته، بادام، فندق و گردو هم روی سفره میچینند. این آجیلها همراه با چای داغ خیلی خوشمزه میشوند. کودکان هم در این شب خیلی خوشحال هستند. چون در کنار بزرگترها، شیرینی میخورند و بازی میکنند.
شب یلدا همیشه فرصتی برای دورهمیهای خانوادگی است. همه دور هم جمع میشوند و در کنار هم وقت میگذرانند. حتی اگر شاد نباشیم یا دلمان گرفته باشد، با بودن در کنار عزیزانمان حالمان بهتر میشود. این شب یادآور همبستگی و محبت است. در شب یلدا به یاد کسانی که در کنارمان نیستند نیز هستیم و به آنها فکر میکنیم.
با آنکه شب یلدا، خیلی طولانی میشود، همه خوشحال و شاداب به خانههای خود میروند. شب یلدا برای همهی ما ایرانیها یادآور محبت، ارزش خانواده و شروعی تازه است. این شب همیشه در دلهایمان میماند.
۹- انشا درباره خاطرات و توصیف شب یلدا برای کلاس چهارم
بی صبرانه منتظر بودم پدرم به خانه بیاید تا با هم برای خرید شب یلدا به بازار برویم او قول داده بود که مرا هم با خود برای خرید ببرد بالاخره بعد از ساعتی انتظار، پدرم زودتر از روز های دیگر به خانه رسید و برای خرید بیرون رفتیم.
وقتی وارد بازار شدیم آن جا پر از آدم بود و همه برای خرید شب یلدا در آن جا حضور داشتند، بعد از دو ساعت چرخیدن در بازار با کیسه هایی پر به خانه برگشتیم.
حالا سفارشات مادر بزرگ آماده بود، او امسال خواسته بود که ما خرید هایش را انجام دهیم، خرید ها کامل شده بود و ما با دست پر به همراه مادر و برادر کوچکم به خانه ی مادر بزرگ رفتیم.
در آن جا، بزرگ ترها مشغول آماده کردن بساط جشن شب یلدا بودند و ما بچه ها مشغول بازی کردن، کمی گذشت و من همان طور در حال دویدن بودم که مادرم مرا صدا کرد و با هم اتاق دیگری رفتیم.
او از کیفش یک بسته کادو شده درآورد و به سمت من گرفت، با دیدن آن کادو نمی توانستم خوشحالی ام را پنهان کنم و صورتم پر از خنده بود، بسته را باز کردم، یک لباس با طرح انار که واقعا قشنگ بود.
از مادرم تشکر کردم و لباسم را پوشیدم و از اتاق بیرون آمدم.
بعد از چند دقیقه همه ی بچه ها با لباس هایی به شکل انار و هندوانه در خانه می چرخیدند و بازی می کردند و گاهی ناخنکی به خوراکی های یلدا می زدند .
همه چیز آماده بود تا جشن را شروع کنیم پدر بزرگ همه ی ما بچه ها را صدا زد و گفت بنشینید که می خواهم در مورد یلدا با شما صحبت کنم.
ما دور او جمع شدیم و او گفت: امروز روز آخر پاییز است و ما فردا وارد فصل زیبای زمستان می شویم، از قدیم رسم بوده که این شب را جشن بگیریم و همه ی گذشتگان ما یعنی کسانی که قبل از ما زندگی می کرده اند هم این رسم را اجرا می کردند.
پدر بزرگ همین طور که صحبت می کرد، عصایش را آرام به طرف ما می آورد و ما نمی دانستیم چرا این کار را می کند که یک دفعه با عصایش پهلوی ماهان پسر عمویم را قلقلک داد و گفت: بچه جان مریض می شوی چه قدر شکلات می خوری ؟
دهان ماهان پر از شکلات بود و چند تایی هم در دستش، همه ی ما خندیدیم و پدر بزرگ ادامه داد: مهم ترین خوراکی های این جشن انار، هندوانه، آجیل ، سیب و شیرینی است، در این شب همه ی خانواده ها در خانه ی بزرگ ترهای فامیل جمع می شوند مثل شما بچه های گلم که امروز این جا در خانه ی من جمع شده اید و این شب را با خنده و شوخی، قصه گویی، فال گرفتن و … دور هم به خوشی می گذرانند.
بعد قصه ی زیبایی برایمان تعریف کرد، راستش پدر بزرگ آن قدر قشنگ قصه می گوید که هیچ کدام از ما حوصله مان سر نمی رود و همه با علاقه آن را گوش می دهیم.
آن شب ما بچه ها آن قدر بازی کردیم و خندیدیم که از خستگی اصلا نفهمیدیم کی خواب مان برد و من صبح که بیدار شدم در اتاق خودم و خانه ی خودمان بودم.
منبع | روزانه




