کتاب

معرفی و خلاصه کتاب «دختر ماه پیشونی»

با معرفی و خلاصه کتاب «دختر ماه پیشونی» تو این مطلب همراهمون باشید.

اینتین – کتاب دختر ماه پیشونی، داستانی دلنشین و فانتزی را پیش روی خواننده قرار می‌دهد. کلی بارن هیل، نویسنده‌ی کتاب، مخاطب را در این اثر با ماجراهای دختری با نام لونا همراه می‌کند. در زادگاه لونا، رسم بر این است که هر ساله نوزادی را برای جادوگر قربانی کنند. در کمال تعجب، این جادوگر زنی است دوست‌داشتنی که نوزادها را به اهالی منطقه‌ای دیگر در جنگل می‌دهد. در این بین، لونا به اشتباه نور ماه را می‌نوشد و به دختری با نیروهای جادوگران تبدیل می‌شود.

درباره‌ی کتاب دختر ماه پیشونی
کتاب دختر ماه پیشونی (The Girl Who Drank the Moon)، خواننده را با داستانی فانتزی و جذاب همراه می‌کند. کلی بارن هیل (Kelly Barnhill)، نویسنده‌ی کتاب، روایت‌گر داستان دختری به نام لوناست. لونا، در دوران نوزادی به طور کاملاً تصادفی، نور ماه را می‌نوشد و جادو می‌شود. قهرمان داستان با رسیدن به جوانی، تلاش می‌کند تا چیزهایی که از دست داده را بازیابی کند. در بین این چیزها، جستجو برای مادر، بازیابی خاطره‌های کودکی و نجات از جادویی که در آن گرفتار شده، به دلایل مهمی برای ماجراجوییِ لونا تبدیل می‌شود.

کلی بارن هیل، با استفاده از زبانی غنی، شاعرانه و طنزی لطیف، دنیایی فانتزی و شبیه به افسانه‌ها را در کتاب حاضر آفریده است. شخصیت‌های داستان، پس از رویارویی با مشکلات، آبدیده می‌شوند و به قدرت عشق و خانواده پی می‌برند. کلی بارن هیل، بخش مهمی از کتاب دختر ماه پیشونی را از دیدگاه دانای کل روایت کرده است. در بخش‌هایی نیز ماجرا از دیدگاه شخصیت‌های داستان روایت می‌شود. در این داستان، اهالی شهر پروتکتورِیت، سالانه مجبورند نوزادی را به جنگل ببرند و به عنوان قربانی به جادوگر تحویل دهند. جادوگر کتاب فانتزی دختر ماه پیشونی، بر خلاف باور عموم، فردی نامهربان نیست. او، نوزادها را به خانواده‌هایی در سمت دیگر جنگل می‌سپارد. لونا، شخصیت اول داستان، یکی از همین نوزادها بوده است.

راز جادوی ماه
جادوگر، در زمان نوزادی لونا، اشتباه بزرگی مرتکب می‌شود و نور ماه به او می‌نوشاند. نوشیدن نور ماه، لونا را به دختری با نیروهای خارق‌العاده تبدیل می‌کند. جادوگر نیز پس از این اتفاق، تصمیم می‌گیرد لونا را نزد خودش بزرگ کند. لونا در ادامه‌ی داستان ماه پیشونی، بزرگ می‌شود و شیوه‌ی استفاده از جادوهایش را می‌آموزد. آزادسازی جادوهای لونا، اتفاق‌های جالبی را برای شخصیت‌های داستان به همراه دارد. این داستان فانتزی با پایانی خاطره‌ساز و دلنشین خاتمه پیدا می‌‌کند.

کتاب دختر ماه پیشونی را انتشارات نگاه آشنا با ترجمه‌ی مطهره انصاری، چاپ و روانه‌ی بازار کرده است.

دختر ماه پیشونی

جوایز و افتخارات کتاب دختر ماه پیشونی
بهترین کتاب سال کتابخانه‌ی عمومی نیویورک (۲۰۱۶)
برنده‌ی مدال نیوبری (۲۰۱۷)
کتاب پرفروش نیویورک تایمز
نامزد دریافت جایزه‌ی آندره نورتون (۲۰۱۶)

نکوداشت‌های کتاب دختر ماه پیشونی
کتابی که شیفتگیِ خواننده را تضمین می‌کند. این افسانه‌ی غیرسنتی که پر از نقش‌مایه‌های سنتی است، دارای شخصیت‌های شرور و در عین حال دوست‌داشتنی، عناصر جادویی، داستان‌سرایی قوی و نیروهای رهاشده است. (بررسی ستاره‌دار کرکوس ریویوز)
داستانی سرشار از خطوط داستانی متعدد که به اوجی پر از تعلیق می‌رسند، شخصیت‌هایی با صداقت الهام‌بخش، دنیایی با عناصری از خیال و خیانت، و نثری که در شعر ذوب می‌شود. این اثر کلی بارن هیل، برای هر کسی که از یک داستان واقعاً خارق‌العاده لذت می‌برد، انتخابی مطمئن است. (بررسی ستاره‌دار بوک‌لیست)

اقتباس فرهنگی از کتاب دختر ماه پیشونی
تئاتر دختر ماه پیشونی، با نمایشنامه‌نویسی ملیسا لیانی لارسون، محصول ۲۰۱۹

کتاب دختر ماه پیشونی برای شما مناسب است اگر
به مطالعه‌ی داستان‌های فانتزی با قهرمان‌های نوجوانِ دختر علاقه دارید.
از خواندن داستانی هیجان‌انگیز در دنیای پر از جادو و طلسم لذت می‌برید.

در بخشی از کتاب دختر ماه پیشونی می‌خوانیم
اما موقتی نبود. این نتیجه‌ی جادوی زان بود: حالا دیگر لونا قادر نبود چیزی درباره جادو بیاموزد. نمی‌توانست کلمه‌ی جادو را بشنود یا آن را به زبان بیاورد. به نظر می‌رسید، هر وقت چیزی مرتبط با آن می‌شنید، هشیاری و سرزندگی‌اش از بین می‌رفتند و به راستی روح از تنش خارج می‌شد. زان نمی‌دانست که آیا علم و دانش، جذبِ شالوده‌ی مغز لونا می‌شد یا کاملا می‌پرید و می‌رفت.

گلرک پرسید: “وقتی بالغ شد چی کار کنیم؟ چطوری بعدش می‌خوای بهش آموزش بدی؟”، گلرک با خودش فکر کرد، چون بعدش مطمئنا تو می‌میری، اما آن را به زبان نیاورد. جادوی اون آشکار و جادوی تو نابود می‌شه و بعدش تو، عزیزم، زانِ عزیز پانصدساله، دیگه‌ با خودت جادویی نداری که زنده نگهت داره. احساس کرد شکاف‌های قلبش عمیق‌تر می‌شوند.

زان با ناامیدی گفت: “شاید بزرگ نشه. شاید برای همیشه همینطوری بمونه و اصلا مجبور نباشم باهاش خداحافظی کنم. شاید جادو رو درست سرِ جاش نزاشته باشم و هرگز ظاهر نشه. شاید اصلا هیچوقت جادویی نداشته باشه.”

گلرک گفت: “می‌دونی که اینطور نیست.”

زان جواب داد، ” ممکنه همینجوری باشه، تو که نمی‌دونی.” قبل از اینکه دوباره صحبت کند، مکث کرد. “یه راهِ دیگه هم هست اما فکر کردن بهش خیلی غم‌انگیزه.”

گلرک گفت: “زان -”

زان ناگهان با خشم گفت، “غم خطرناکه.” سپس با عصبانیت رفت.

منبع | کتابراه

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

دکمه بازگشت به بالا