آموزشی

معنی و داستان ضرب المثل «کره را روغن کرده!»

با معنی و داستان ضرب المثل «کره را روغن کرده!» تو این مطلب همراهمون باشین.

اینتین- در روزگاران قدیم، در خانه‌ای روستایی، زن و مردی به همراه پسرشان زندگی می‌کردند. پدر هر روز از طلوع آفتاب تا غروب در مزرعه مشغول کار بود. با گذشت زمان و بزرگ شدن پسر، مادر به شوهرش گفت: «خدا را شکر که پسرمان بزرگ شده است. بهتر است از این به بعد مقداری از کارهای کشاورزی را به او بسپاری تا به مرور زمان مرد کار شود و بتواند از پس مخارج زندگی برآید.»

مرد با بدبینی پاسخ داد: «چقدر خوش‌خیالی زن! پسر ما خیلی سر به هواست. هر کاری به او بدهیم، خراب می‌کند.»

زن اصرار کرد: «در هر صورت باید کار کردن را از جایی شروع کند مرد! هر کاری را که صلاح می‌دانی، به او بده. خودم هم قسمتی از کارهای دامداری را به او می‌سپارم.»

پسر تنبل که ظاهراً خوابیده بود، حرف‌های پدر و مادرش را شنید. فردای آن روز، مادر با فریاد سعی در بیدار کردن پسرش داشت: «چه معنی دارد که تا لنگ ظهر می‌خوابی؟ زود باش بلند شو و کاری بکن!»

پدر که می‌دانست پسرش بیدار نخواهد شد، اما طبق توافق شب گذشته با همسرش، بالای سر پسر رفت و گفت: «امروز باید زمینمان را شخم بزنیم. بلند شو، نان‌پیچه‌ات را بردار و با من به مزرعه بیا تا کمکم کنی و عصر زودتر به خانه برگردیم.»

پسر هیچ واکنشی نشان نداد و پس از لحظاتی دیگر در رختخواب غلت زد و خروپف کرد. بنابراین پدر بیچاره طبق معمول، تک و تنها به مزرعه رفت. به محض رفتن پدر، پسر فوراً از رختخواب بلند شد. او شب قبل نقشه‌ای کشیده بود و خیلی دلش می‌خواست به شهر برود و آنجا را ببیند.

صبحانه‌اش را خورد و به مادرش گفت: «حیف که نتوانستم زود بیدار شوم و با پدر به مزرعه بروم. شنیده‌ام مردم شهر به خوردن کره علاقه زیادی دارند. بهتر است یک کوزه کره بدهید تا به شهر ببرم و بفروشم و پولش را برایتان بیاورم تا کمی شما و پدر را خوشحال کنم.»

مادرش خوشحال شد و بلافاصله کوزه‌ای را پر از کره کرد و به پسرش داد. کمی نان و پنیر و سبزی هم در بقچه‌ای گذاشت و به او گفت: «دلم می‌خواهد پیش از آنکه پدرت از مزرعه به خانه برگردد، تو به شهر رفته و برگشته باشی. می‌خواهم به پدرت ثابت کنم که چه گل پسری دارم.»

پسر، کوزه کره را به دست گرفت و راهی شهر شد. به شهر که رسید و چشمش به دیدنی‌های آنجا افتاد، هوش از سرش پرید و کوزه کره را فراموش کرد. از صبح تا عصر در خیابان‌های شهر گشت و حتی یادش رفت نان و پنیرش را بخورد. هوا داشت تاریک می‌شد که یادش افتاد اصلاً چرا به شهر آمده است. با صدای بلند فریاد زد: «کره داریم، کره تازه!»

پس از چند بار فریاد زدن، پیرمردی لنگان‌لنگان جلو آمد و گفت: «ببینم پسر! کره‌ات را کیلویی چند می‌فروشی؟ در کوزه‌ات را باز کن ببینم کره‌ات چگونه است؟»

پسر در کوزه را باز کرد. حتی به اندازه یک قاشق کره هم توی کوزه نبود؛ کره آب شده و به روغن تبدیل شده بود.

خریدار لبخندی زد و گفت: «ساده گیر آوردی؟ این که کره نیست؛ روغن است.» پسر گفت: «صبح که از روستا آوردمش کره بود؛ ولی از صبح تا حالا به خاطر گرمای بیش از حد شهر آب شده.»

پیرمرد گفت: «روغن به درد خودت می‌خورد. بهتر است آن را به خانه‌ات برگردانی و دیگر دنبال مشتری نگردی.»

پسر که فهمیده بود چه دسته گلی به آب داده، ناراحت و دست از پا درازتر راه روستا را در پیش گرفت. در روستا، پدرش که از مزرعه برگشته بود، دید پسرش در خانه نیست. از همسرش سراغ پسر را گرفت. مادرش مجبور شد برای او تعریف کند که پسرشان با چه قصدی به شهر رفته است. مرد به همسرش لبخندی زد و گفت: «وقتی پسرمان برگشت، می‌بینی چه کار مهمی کرده!»

هوا کاملاً تاریک شده بود که پسر با کوزه روغن به خانه برگشت. مادرش با خوشحالی و ذوق زیاد به استقبالش رفت و گفت: «بگو ببینم کوزه کره را به چه قیمتی فروختی؟»

پدر که از قیافه پسرش فهمیده بود کاری از پیش نبرده است، بلند شد و کوزه را از دست او گرفت. در کوزه را باز کرد و گفت: «بله، پسرمان کار مهمی کرده؛ کره را روغن کرده. کره خریدار داشت؛ اما روغن فقط به درد خودمان می‌خورد.»

و بعد رو به پسرش کرد و گفت: «پسرم از فردا تو فقط بخواب. چرا که خوابت هزینه‌اش برای ما کمتر است.»

کاربرد ضرب‌المثل
از آن روزگار به بعد، این ضرب‌المثل درباره کسی به کار می‌رود که گمان می‌کند کار مهمی انجام داده، اما در حقیقت تنها ضرر و زیان به بار آورده است: «کره را روغن کرده.»

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

دکمه بازگشت به بالا