آموزشی

معنی و داستان ضرب المثل «کف گیرش به ته دیگ خورده»

با معنی و داستان ضرب المثل «کف گیرش به ته دیگ خورده» تو این مطلب همراهمون باشین.

اینتین – یه روزگاری، یه مرد پولدار و خیلی مهربونی زندگی می‌کرد که همیشه در خونش به روی آدمای فقیر باز بود. این مرد خوب هر روز ظهر یه دیگ بزرگ پلو و خورش می‌پخت و به فقیرها می‌داد. مردم گرسنه، حتی از راه دور هم می‌اومدن تا از غذای اون بخورن. آشپزباشیش هم با کف‌گیر براشون غذا می‌کشید و توی ظرفشون می‌ریخت.

اغلب اوقات، غذایی که پخته بود، بیشتر از چیزی بود که مردم صف‌کشیده می‌خواستن. اما بعضی روزها هم جمعیت گرسنه‌ها اونقدر زیاد بود که آشپزباشی تا آخرین دونه پلو رو هم با کف‌گیر از ته دیگ بیرون می‌آورد و می‌داد بهشون.

تو همچین لحظه‌ای، یه صدای گوش‌خراش و ناامیدکننده از برخورد کف‌گیر به ته دیگ بلند می‌شد و اونایی که هنوز غذا نگرفته بودن، می‌فهمیدن که غذا تموم شده و نباید دیگه منتظر بمونن. واسه همینم با شکم گرسنه برمی‌گشتن خونه.

خلاصه، این داستان هر روز جلوی خونه اون مرد پولدار اتفاق می‌افتاد. اونایی که توی صف منتظر غذا بودن، معمولاً از کسایی که غذا گرفته بودن می‌پرسیدن: “غذا هست؟ فکر می‌کنی به ما هم میرسه یا نه؟” جوابیم که می‌شنیدن اغلب این بود که “هنوز کف‌گیرش به ته دیگ نخورده”؛ یعنی هنوز غذا هست و می‌تونی با امیدواری تو صف وایسی.

مرد ثروتمند و نیکوکار از اینکه خونش شده بود پناهگاه آدمای ندار و بیچاره، خیلی خوشحال بود و خدا رو شکر می‌کرد؛ اما پسر این مرد پولدار، اصلاً از کارای پدرش خوشش نمی‌اومد و خیلی دوست داشت پدرش رو از این کارا منصرف کنه.

خلاصه، روزهای زیادی گذشت تا اینکه مرد خیر تصمیم گرفت بره سفر حج. اون زمان رفت و برگشت از مکه چند ماه طول می‌کشید. واسه همین، همه مال و ثروتش رو به تنها پسرش سپرد و پیچ و خم کارا رو براش توضیح داد. لابه لای حرفاش به پسرش گفت: “مبادا من برم و تو دست از غذا دادن به فقرا برداری؟! تو باید مثل من هر روز یه دیگ پلو و خورش آماده کنی تا نیازمندا بیان خونه و دعامون کنن.”

چند روز بعد که مرد ثروتمند راهی سفر حج شد، پسرش همه کارا رو خوب انجام داد؛ اما اصلاً دلش نمی‌خواست مثل پدرش به فقرا غذا بده. ولی خب، واسه اینکه سفارش پدرش رو نادیده نگرفته باشه، رفت بازار و یه دیگ کوچیک خرید و به آشپزباشی گفت: “از این به بعد توی این دیگ برای فقرا غذا بپز.” سر دیگ کوچیک، حجم زیادی غذا جا نمی‌گرفت. تعداد کمی که غذا می‌گرفتن، صدای برخورد کف‌گیر به ته دیگ شنیده می‌شد و سر گرسنه‌ها بی‌کلاه می‌موند و با شکم گرسنه مجبور بودن صف رو ترک کنن.

واسه همین، یواش یواش توی شهر این خبر پخش شد که کف‌گیر پسر حاجی، خیلی زود به ته دیگ می‌خوره. روزها و هفته‌ها پشت سر هم اومدن و رفتن. دیگه خونه اون مرد ثروتمند، خونه امید گرسنه‌ها نبود تا اینکه خبر رسید حاجی از سفر حج برمی‌گرده. مرد ثروتمند از سفر برگشت و فهمید که پسرش چه دسته گلی به آب داده. خیلی ناراحت شد. دستور داد که از اون به بعد توی دو تا دیگ بزرگ غذا بپزن و به فقرا بدن.

نیازمندهای شهر از این خبر خوشحال شدن. وقتی همدیگه رو می‌دیدن، می‌گفتن: “دیگه صدای کف‌گیر به ته دیگ حاجی رو کسی نمی‌شنوه.”

کاربرد ضرب‌المثل
از اون روزگار به بعد، به کسی که هیچی توی بساطش نداره یا هرچی داشته رو از دست داده، میگن: “کف‌گیرش به ته دیگ خورده.”

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

دکمه بازگشت به بالا